English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Other Matches
domain ملک
domain پهنه
domain برنامهای که حق کپی ندارد
domain مشابه 3286
domain اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
domain ناحیه یا گروه ها در یک شبکه
domain گستره [ریاضی]
sub domain سطح دوم آدرس دهی در اینترنت که مربوط به نام سازمان در یک سازمان بزرگتر است
domain زمین
domain قلمرو
domain حوزه دایره
domain املاک خالصه
domain حوزه
domain حیطه
domain میدان
magnetic domain ناحیه مغناطیسی
public domain خالصه دولتی
public domain مالکیت دولتی
domain tip film thin
public domain ملک خالصه
eminent domain مالکیت مطلق دولت یا پادشاه یا رئیس مملکت
eminent domain قدرت حکومت برای استفاده از اموال خصوصی جهت عموم
domain of definition دامنه تعریف [ریاضی]
domain of a function دامنه یک تابع [ریاضی]
domain knowledge دانش محیط کاربرد
public domain ملک خالصه
public domain خط مشی عمومی
public domain زمین خالصه
public domain خالصه دولتی
public domain خالصه
knowledge domain قلمرو دانش
knowledge domain قلمرو اگاهی
public domain software نرم افزارعمومی یا همگانی
public domain software نرم افزار همگانی
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
time out <idiom> پایان وقت
have a time <idiom> به مشکل بر خوردن
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
once upon a time روزی
keep time <idiom> نگهداری میزان و وزن
keep time <idiom> زمان صحیح رانشان دادن
once upon a time روزگاری
out of time بیجا
once upon a time یکی بودیکی نبود
out of time بیگاه
out of time بیموقع
in time <idiom> قبل از ساعت مقرر
in no time <idiom> سریعا ،بزودی
while away the time <idiom> زمان خوشی را گذراندن
one at a time یکی یکی
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
time after time <idiom> مکررا
on time <idiom> سرساعت
in the mean time ضمنا
behind time دیر
It's time وقتش رسیده که
at the same time در عین حال
at the same time در ان واحد
at the same time ضمنا"
at a specified time در وقت معین یا معلوم
against time رکوردگیری
against time تایم گیری
There is still time before I go. هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
behind time بی موقع
time in ادامه بازی پس از توقف
time is up وقت گذشت
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
at another time در زمان دیگری
There is yet time. هنوز وقت هست.
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
take your time عجله نکن
time will tell در آینده معلوم می شود
it is time i was going وقت رفتن من رسیده است
what is the time? چه ساعتی است
what is the time? وقت چیست
all-time همیشگی
all-time بیسابقه
all-time بالا یا پایینترین حد
one-time پیشین
one-time قبلی
one-time سابق
from time to time هرچندوقت یکبار
from time to time گاه گاهی
from this time forth ازاین ببعد
from this time forth زین سپس
from this time forth ازاین پس
what time is it? چه ساعتی است
i time time Instruction
just in time درست بموقع
just in time روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
in time بجا
in time بموقع
in the time to come اینده
in the time to come در
in no time خیلی زود
two time دو حرکت ساده
to know the time of d اگاه بودن
to know the time of d هوشیاربودن
to keep time موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
up time زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
for the time being عجالت
many a time چندین بار
many a time بارها
down time زمان توقف
down time زمان بیکاری
down time وقفه
down time زمان تلفن شده
down time مدت از کار افتادگی
off time وقت ازاد
off time مرخصی
about time <idiom> زودتراز اینها
old time قدیمی
all the time <idiom> به طور مکرر
on time مدت دار
do time <idiom> مدتی درزندان بودن
for the time being <idiom> برای مدتی
down time زمان تلف
down time مرگ
four-four time چهارهچهارم
three-four time نت
two-two time نتدودوم
f. time روزهای تعطیل دادگاه
since that time. thereafter. ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
mean time زمان متوسط
What time is it?What time do you have? ساعت چند است
mean time ساعت متوسط
At the same time . درعین حال
Our time is up . وقت تمام است
One by one . One at a time . یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time . یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
from time to time <idiom> گاهگاهی
time عهد
time مدروز
time تایم
time فرصت
time زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time فرصت موقع
time دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time وقت قرار دادن برای
there is a time for everything هرکاری وقتی
time مدت
time وقت معین کردن
time متقارن ساختن
time مرورزمان را ثبت کردن
time زمانی موقعی
time and again بکرات
time and again چندین بار
time ساعتی
there is a time for everything دارد
time به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time ثیر قرار میدهد
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
specified time وقت معین
time 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
she is near her time وقت زاییدنش نزدیک است
some time or other یک روزی
some time or other یک وقتی
some time مدتی
some time یک وقتی
time TIفرمان E
time اندازه گیری زمان یک عملیات
time روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time گاه
at any time <adv.> همیشه
time out ساعت غیبت کارگر
any time <adv.> همیشه
at any time <adv.> درهمه اوقات
any time <adv.> درهمه اوقات
What have you been up to this time? حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
time out تایم
time هنگام
time فرصت مجال
time زمان
time out مهلت
time out ایست
time out وقفه فاصله
time وقت
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
at any time <adv.> هر بار
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
time زمانه
time ایام
for the first [last] time برای اولین [آخرین] بار
time [s] <adv.> دفعه
any time <adv.> هر بار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com