English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English Persian
Send To command دستور منو در منوی فایل یک برنامه کاربری ویندوز که به کاربر امکان ارسال فایل یا داده موجود و در برنامه به برنامه دیگر میدهد
Search result with all words
Use this command to send the output to a file instead of to the screen. برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
Other Matches
send only فقط فرستادنی
send away for something <idiom> تقاضا نامه نوشتن
send up <idiom> حکم به زندان انداختن کسی
send on جداگانه فرستادن
send-up زندانی کردن
send ارسال داشتن
send-up بزندان فرستادن
send مرخص کردن
send up زندانی کردن
send up بزندان فرستادن
send ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
send ارسال نمودن
send out صادر کردن
send out فرستادن
send out اعزام کردن
to send away اعزام داشتن
to send away روانه کردن
to send upon an e به سفارت اعزام کردن
to send off فرستادن
to send off مشایعت کردن
to send one to the right about کسی را روانه کردن
to send one to the right about عذر کسی را خواستن
to send out برگ دادن
to send out برگ کردن
to send down بیرون کردن
send out دادن
to send upon an e مامور سفارت کردن
send out اعزام
send گسیل داشتن
send روانه کردن
send in وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
send off حرکت اسبها از دروازه شروع
send off ایین بدرود ودعای خیر
send off همراهی
send off مشایعت کردن
send فرستادن
to send off فرستادن
send away جواب دادن
send away for سفارش دادن
send away روانه کردن
send off اخراج بازیگر
send اعزام داشتن
send in فرستادن
send in رهسپار کردن
send down پرتاب کردن توپ بسوی میله توپزن
send down اخراج کردن
send down دانشجویی را از دانشگاه بیرون کردن
send-off اخراج بازیگر
send-off حرکت اسبها از دروازه شروع
send-off ایین بدرود ودعای خیر
send-off همراهی
send-off مشایعت کردن
send a letter کاغذ بدهید
send round دور زدن
send yaghting مسابقه با وسیله بادباندارروی شن و ماسه
request to send تقاضای ارسال
please send me the p papers خواهشندم سوابق یاپرونده انرابرای من بفرستید
clear to send ترخیص به ارسال
send a letter نامهای بفرستید
to send a message پیغام د ادن
to send a message پیام فرستادن
i will send him my book کتاب خود را برای او خواهم فرستاد
to send mad دیوانه کردن
send word for him پیغام برای او بفرستید
send it by post با پست انرا بفرستید
send on duty مامور کردن
to send back برگرداندن
send only device دستگاهی شبیه یک ترمینال که قادر است داده ها را به کامپیوتر ارسال کند ولی نمیتواند داده ها را از ان دریافت کند
to send back پس فرستادن
send back برگرداندن
send back پس فرستادن
send round فرستادن
send sailing مسابقه با وسیله بادبان دارروی شن و ماسه
send word پیغام دادن
send word خبر دادن
send in one's paper استعفای خود را دادن
to send home به خانه [از جایی که آمده اند] برگرداندن
send someone packing <idiom> گفتن ترک کسی
send-ups زندانی کردن
send-ups بزندان فرستادن
Can you send a mechanic, please? آیا ممکن است لطفا یک یک مکانیک بفرستید؟
send-offs اخراج بازیگر
send-offs حرکت اسبها از دروازه شروع
send-offs ایین بدرود ودعای خیر
send-offs همراهی
send-offs مشایعت کردن
to send something to my friend چیزی را به دوستم فرستادن
Please send me information on ... خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
to send a message to somebody پیامی به کسی فرستادن [سیاسی یا اجتماعی]
Send them in two at a time . آنها رادو تا دوتابفرست تو
to send word خبردادن
to send someone packing عذر کسیراخواستن
to send out an odour بو دادن
to send for a person عقب کسی فرستادن
to send someone packing کسیرا روانه کردن
to send to glory کشتن
to send down rain باران فرستادن
to send to glory راحت کردن
to send to grass زمین زدن
to send to grass بچرافرستادن
to send to the press برای چاپ فرستادن
to send in one's papers کناره گیری از کار کردن استعفا دادن
to send word پیغام دادن
to send for a person بی کسی فرستادن
to send for a person پیغام برای کسی فرستادن که بیا
to send things flying [بخاطر ضربه] به اطراف در هوا پراکنده شدن
keyboard send receive صفحه کلید ارسال- پذیرش
to send soldiers into the streets سربازان را به خیابانها فرستادن
Can you send a breakdown lorry, please? آیا ممکن است لطفا یک جرثقیل بفرستید؟
to send on fools errand پی نخودسیاه فرستادن
to send round the hat برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
To drive (send) somebody mad. کسی را دیوانه کردن
automatic send/reciever ارسال و دریافت خودکار
command فرمایش
specified command نیروی اختصاصی
self command خودفرمانی
command.com COCO.ANDفایل
second in command معاون
second in command معاون فرماندهی جانشین فرماندهی
self command خودداری
under command تحت کنترل
specified command فرماندهی اختصاصی فرماندهی نیروی اختصاصی
under command زیرفرماندهی
command.com در -MS DOS فایل برنامهای که حاوی مفسر دستورات سیستم عامل است این برنامه همیشه در حافظه مقیم است و دستورات سیستم را تشخیص میدهد و به عمل تبدیل میکند
command فرمان دادن
command امر
command کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
at my command به فرمان من
self command کف نفس
command سرکردگی فرماندهی
command حکم
command یکان قرارگاه عمده
command حکم کردن
command فرمان
command امرکردن
command فرماندهی
command یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
command فرمان دستوردادن
command دستور
command امریه
tactical command فرماندهی تاکتیکی
tactical command یکان تاکتیکی
terminal command فرماندهی بارانداز نظامی یکان عملیات سکوی نظامی
support command فرمانده پشتیبانی یکان مسئول پشتیبانی
to perform a command فرمانی را اجرا کردن
channel command فرمان کانال
chain of command سلسله مراتب
base command فرماندهی پایگاه
AT command set مجموعهای استاندارد از دستورات برای کنترل کردن یک مودم که توسط Hayes Coprotion ایجاد شده است
support command یکان پشتیبانی
support command فرماندهی پشتیبانی
command channels سلسله مراتب فرماندهی سلسله مراتب
command channels ردههای فرماندهی
command axis محورحرکت قرارگاه فرماندهی محور ارتباط فرماندهی
command axis محور حرکت یکان
command automatism فرمانبری مطلق
chain of command سلسله مراتب فرماندهی
command and control کنترل و فرماندهی
command altitude ارتفاع فرمان داده شده برای پرواز ارتفاع تعیین شده برای هواپیمای رهگیر
combined command یکان مرکب
sequence of command ترتیب توالی فرامین
combined command فرماندهی مرکب
command detonated منفجر شونده از راه دور قابل انفجار با فرمان دور
AT command set حالتی در مودم که آماده پذیرش دستورات با استفاده از مجموعه دستورات Hayes AT است
high command فرماندهی عالی
command posts پاسگاه فرماندهی
unified command فرماندهی متحد
unified command نیروهای متحد فرماندهی متحده یکانهای متحده متشکل از چندنیرو یا کشور
word of command فرمان نظامی
word of command فرمان انتصاب
command module نقشهراهنما
command posts پست فرماندهی
command post پاسگاه فرماندهی
command post پست فرماندهی
command economy اقتصاد دستوری
type command نوع یکان ناو گروه
type command فرماندهی ناو گروه
area command فرماندهی منطقه
airlift command فرماندهی ترابری هوایی قسمت حمل و نقل هوایی فرماندهی حمل و نقل هوایی
air command فرماندهی هوایی
air command یکان هوایی
air command فرماندهی نیروی هوایی
administrative command فرماندهی اداری
external command فرمان برونی
administrative command یکان اداری
high command سرفرماندهی
transient command فرمان ناپایدار
command economies اقتصاد دستوری
logistical command فرماندهی لجستیکی
command signal علامت فرمان
full command اداره کامل
retraining command یکان بازاموزی
full command کنترل کامل
filter command فرمان FILTER
retraining command قسمت ندامتگاه
scheme of command طرح عملیاتی یکان
scheme of command طرح فرماندهی
sealift command فرماندهی حمل و نقل دریایی
external command فرمان خارجی
sealift command یکان حمل و نقل دریایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com