Dictiornary-Farsi | She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native . | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native .	فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است


Other Matches

speaks	صحبت کردن
speaks	حرف زدن
speaks	سخنرانی کردن
it speaks well for him	بامن نظرمساعد دارد
speaks	گفتگو کردن
it speaks well for him	بامن خوب است
speaks	سخن گفتن
speaks	دراییدن
speaks	تکلم کردن
he speaks to the purpose	بیهوده نمیگوید
he speaks to the purpose	با منظورسخن میگوید
That speaks volumes. <idiom>	چیزی را کاملأ واضح بیان می کند.
he speaks to the purpose	قصدی دارد
He speaks English fluently.	انگلیسی راروان صحبت می کند
What she wears speaks volumes about her.	به سبکی که او [زن] لباس می پوشد خیلی واضح بیان می کند چه جور آدمی است.
action speaks louder than words <proverb>	دو صد گفته چون نیم کردار نیست
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge.	روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
mother tongue	زبان مادری
native	اهل
native	قالب اولی یا ابتدایی
native	زبانی که توسط پردازنده اجرا میشود بدون نیاز به نرم افزار خاص
native	کامپایلری که کد تولید میکند که روی سیستم مشابه سیستم جاری اجرا میشود.
native	قالب فایل پیش فرض که توسط هر برنامه برای ذخیره سازی داده روی دیسک به کار می رود
native	اهلی
native	محلی
native	بومی
native	فطری
native	رویداد طبیعی یا آنچه تصادفی رخ نداده است
native land	میهن
native speaker	سخنگوی زبان مادری
native compiler	کامپایلر اختصاصی
native country	وطن
native country	میهن
native paraffin	مومیا
one's native soil	میهن زمین
native speaker	سخنگوی بخوبی زبان مادری
native code	کد اصلی
Native American	سرخپوست
native language	زبان اختصاصی
native land	وطن
native language	زبان بومی
native language	زبان طبیعی
Native American	امریکایی آغازین
Native Americans	سرخپوست
Native Americans	امریکایی آغازین
native speaker	گویندهبومی
native metals	فلزات خالص طبیعی
native file format	قالب فایل اصلی
mother	مادر
After all, she is your mother.	هرچه باشد بالاخره مادرت است.
mother-to-be	زنحامله
mother	مام
mother	مادری کردن
mother	پروردن
mother	ام
mother	مادر ننه
mother	والده
mother	سرچشمه اصل
French	مقشر کردن
French	فرانسه زبان فرانسه
French	:خلال کردن
French	فرانسوی کردن
French	: فرانسوی
to take french	بی خداحافظی رفتن
he does not know french	او زبان فرانسه نمیداند فرانسه بلد نیست
keep up your french	زبان فرانسه راهمانقدرکه میدانیدنگاه دارید
the french	فرانسوی ها
to take french	بی بدردو رفتن
My French is not up to much.	فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
to take french	بی خبر رفتن جیم شدن
mother substitute	جانشین مادر
mother board	برد اصلی
mother board	بردمادر
mother surrogate	جانشین مادر
mother-in-law	میله شماره 7 بولینگ
mother wit	هوش
mother wit	شعور
mother land	وطن
mother's mark	خال
mother wit	ادراک
mother-of-pearl	صدف مروارید
mother of pearl	صدف مروارید
step mother	نامادری
Queen Mother	ملکهای که دارای فرزندباشد مادرپادشاه که بیوه باشد
mother figures	مادر- نماد
mother board	تخته اصلی
mother-in-law	مادر زن
mother land	میهن
mother land	سرزمین مادری
mother liquer	باز مادر
mother in low	مادر شوهر
mother in law	مادر شوهر نامادری
mother in law	مادر زن
mother liquid	مادر اب
mother liquor	مادر اب
mother in low	مادر زن
mother of thyme	سیسنبر
mother hubbard	لباس گشاد زنانه
mother-in-law	مادر شوهر
mother craft	بچه پروری
mother craft	مادری
mother complex	عقده مادری
mother board	برد مدار چاپی اصلی
the mother whom i sucked	مادری که بمن شیرداد
he was his mother's pride	مایه سرافرازی یاافتخارمادرش بود
Mother Nature	طبیعت
Mother Nature	طبیعت مهربان
Mother Superior	رئیس بنیاد مذهبی
Mother Superiors	رئیس بنیاد مذهبی
Mother's Day	روز مادر
mother country	میهن
mother country	کشور اصلی
She is shorter than her mother .	از مادرش کوتاه تر است
surrogate mother	نامادری
She sat beside ( next to ) her mother .	کنار مادرش نشست
mother countries	کشور اصلی
mother countries	میهن
Want is the mother of industry. <proverb>	خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
mother ship	ship parent
mother figure	مادر- نماد
foster mother	مادر رضاعی
mother tongues	زبان مادری
grand mother	جده
grand mother	مادر بزرگ
french beans	لوبیا سبز
to take french leave	بی بدرودرفتن
french dressing	سس سالاد
He took French leave. <idiom>	او جیم شد.
French window	پنجره لولادار
To take French leave .	یواشکی مر خص شدن
He took French leave. <idiom>	او کار رو پیچوند.
pedlar french	زبان ویژه دزدان
to take french leave	جیم شدن
French Guiana	گیانای فرانسه
to talk french	فرانسه حرف زدن
law french	اصطلاحات امیخته با فرانسه که در زبان حقوقی بکارمیرود
French fries	سیب زمینی سرخ کرده
French Guiana	گویان فرانسه
French Polynesia	پولینزی فرانسه
French cuff	سردستپیراهنمردانهفرانسوی
French cut	تراشفرانسوی
French stick	قرصدراز نازک نان
French Order	سبک معماری فرانسوی
He is ahead of me in french.	درزبان فرانسه از من جلواست
to take french leave	بی خداحافظی رفتن
french master	اموزگار
French window	درپنجرهای
French window	اقشقشه
French dressing	چاشنی سالاد فرانسوی
french wheat	دیلار
French polish	روغن جلا
french fry	برش سیب زمینی سرخ کردن
french fry	برشهای سیب زمینی رادرروغن سرخ کردن
french defence	دفاع فرانسوی شطرنج
French horn	نوعی شیپور
French windows	اقشقشه
French windows	درپنجرهای
french master	فرانسه
french mustard	خردل با سرکه
french pastry	شیرینی اردینه فرانسوی
french revolution	انقلاب فرانسه
french revolution	انقلابی که درسال 9871 در فرانسه اتفاق افتاد و باعث امحاء سیستم فئودالی و انتقال قدرت حاکمه به طبقه بورژوا شد
french telephone	تلفن دارای گوشی ودهانی نصب بر روی یک دسته
french toast	نوعی نان شیر مال سرخ کرده
french heel	پاشنه کفش زنانه بلند وخمیده بجلو
french grass	اسپرس
french leave	مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
french curve	پیستوله
French door	دری که تخته میانیش شیشه مستطیلی دارد
French doors	درب دارای دولنگه
French door	درب دارای دولنگه
French doors	دری که تخته میانیش شیشه مستطیلی دارد
french chalk	گچ درزیگران گچ خیاطی
french marigold	گل جعفری
French bean	لوبیای سبز
french chalk	گچ فرانسوی
French beans	لوبیا
french drain	زهکش خشکه چینی
French beans	لوبیای سبز
French bean	لوبیا
french wheat	گندم سیاه
french chalk	پودر خشک کن
french chop	گوشت دنده
What wI'll happen if your mother finds out.	اگر مادرت بفهمد چه می شود؟
mother cary's chicken	مرغ طوفان
mother goose stakes	مسابقه کره مادیانهای سه ساله
My mother togue is Persian.	زبان مادری من فارسی است
french or haricot bean	لوبیا
French knot stitch	گرهفرانسوی
French betting layout	صفحهشرطبندیفرانسوی
french onion soup	سوپ پیاز فرانسوی
French roulette wheel	چرخهقمارفرانسوی
quotation marks (French)	علائمنقلقول
To speake broken French.	فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
French Renaissance Revival	احیای سبک رنسانس
Mother left me 500 tomans .	مادرم برایم 500 تومان گذاشت
Dont neglect writing to your mother .	ازنوشتن نامه بمادرت غافل نشو
The child [kid,baby] has taken after her mother.	بچه به مادرش رفته.
A nany who has more sympathy than the real mother. <adj.>	داءیه دلسوز تر از مادر
Mother-daughter boteh design	طرح بته جقه مادر و بچه [این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.]