English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Other Matches
radio با بی سیم مخابره کردن
radio بی سیم
radio پیام رادیویی فرستادن
radio رادیویی
radio با رادیومخابره کردن
radio رادیو
a radio رادیو
radio navigation ناوبری رادیویی
radio navigation ناوبری بااستفاده از امواج بی سیم
radio range ایستگاه ناوبری رادیویی یاتعیین محل هدفها به وسیله بی سیم
radio operator متصدی بی سیم
radio operator بی سیم چی
radio prospecting کشف معادن با رادیو
auto radio رادیوی اتومبیل
radio procedures روشهای مخابره با بی سیم روش مکالمات رادیویی
radio receiver گیرنده رادیویی
radio relay رادیو رله
radio relay رله بی سیم تقویت ارسال پیام رادیویی
radio alimeter فرازیاب رادیویی
radio activity خاصیت جسمی که از خودپرتو مجهول بیرون دهد
radio antenna آنتنرادیویی
radio active دارای تشعشع اتمی
radio active رادیواکتیو
radio-controlled وسیلهایکهبوسیلهسیگنالهایرادیوییکارکند
radio button شانه دایرهای کنر یک انتخاب که در هنگام انتخاب یک مزکز سیاه دارد.دگمههای رادیویی یک روش انتخاب از بین چند موضوع است و در هر زمان فقط یک دکمه رادیویی انتخاب میشود.
radio altimeter ارتفاع سنج راداری یاتشعشعی
radio match رویارویی رادیویی
radio link پیوند رادیویی
radio interference تداخل امواج رادیویی انترفرنس رادیویی
radio source چشمه شبه اختری
radio source چشمه اخترواره
directional radio رادیوی جهت دار
wired radio پخش با سیم
field radio بی سیم صحرایی
field radio رادیوی قابل حمل صحرایی
pirate radio خبرپراکنیغیرقانونی
main radio اطاق اصلی بی سیم ناو
to tune in TV [radio] روی کانال مشخصی تلویزیون [رادیو] را تنظیم کردن
radio beacon بیکن رادیویی
radio section بخشرادیو
radio frequency فرکانس رادیویی
radio frequency فرکانس بالا
radio frequency قطعه الکترومغناطیسی با محدوده فرکانس بین کیلوهرتز و گیگا هرتز
radio interference پارازیت رادیویی
radio horizon افق رادیویی
radio telephone تلفن بی سیم
radio telephone رادیو تلفنی سیستم رادیو تلفنی
radio-telephone تلفن بی سیم
radio-telephone رادیو تلفنی سیستم رادیو تلفنی
radio-telephones تلفن بی سیم
radio-telephones رادیو تلفنی سیستم رادیو تلفنی
radio guard نگهبان اطاق بی سیم کشتی یا هواپیمای مامور استراق سمع
radio guard نگهبان بی سیم
auto radio گیرنده اتومبیل
radio approach دستگاه تقرب رادیویی
radio waves امواج رادیویی
radio telescopes تلسکوپ رادیویی
radio sextant گیرنده امواج کیهانی
radio sextant سکستانت رادیویی
radio set دستگاه رادیو
radio frequencies فرکانسهای رادیویی
radio fix تعیین محل هواپیما یا ناو با استفاده ازگوش دادن به دو یا چندایستگاه فرستنده
radio fix تعیین محل فرستنده دشمن یاخودی بااستفاده از دو یا چندایستگاه به گوش
radio ferquency بسامد رادیویی
radio engineering مهندسی رادیو
radio engineering تکنیک رادیو
radio telescopes رادیوی نجومی
radio silence سکوت رادیویی
radio sonobuoy بویه دریایی شناور بی سیم دار مخصوص تعیین محل زیردریاییها
radio wave موج رادیویی
radio wave امواج الکترو مغناطیسی رادیو موج رادیو
radio ulnar وابسته به زندبالاوزندپائین
radio tube لامپ رادیو
radio telephony تلفن بیسیم
radio telescopes رادیو تلسکوپ
radio telegraphy تلگراف بیسیم
radio mast بخشرادیو
radio telescopes رادیوتلسکوپ
radio star اختر رادیو
radio dicipline انضباط مکالمه بی سیم
radio dicipline انضباط رادیویی
radio detection در معرض اکتشاف به وسیله بی سیم
radio centeral مرکز بی سیم
radio carpal زندی مچی
radio carpal وابسته به زندبالاومچ
radio sheck یک سازنده و توزیع کننده تجهیزات الکترونیکی شامل سیستمهای ریزکامپیوتر
radio button دکمه رادیو
radio broadcasting پخش رادیویی
radio bearing زاویه بین جهت فاهری ایستگاه ثابت و جهت مرجع
radio beacon برج بی سیم انتن فرستنده بی سیم
radio beacon انتن بی سیم
radio astronomy اختر شناسی رادیویی
radio compass قطبنمای رادیویی
radio control فرمان رادیویی
radio control دستگاه کنترل بی سیم
radio telescope رادیوتلسکوپ
radio detection اکتشاف رادیویی
radio telescope تلسکوپ رادیویی
radio deception گول زدن دشمن با بی سیم فریب رادیویی دشمن
radio day یک روز کار بی سیم یارادیویی
radio telescope رادیو تلسکوپ
radio telescope رادیوی نجومی
radio countermeasures اقدامات ضد فرستندههای دشمن پیشگیریهای ضد پخش رادیویی دشمن
radio control کنترل رادیویی کنترل شونده بوسیله امواج بی سیم
radio approach دستگاه هدایت فرود هواپیما بوسیله بی سیم
automobile radio equipment رادیوی اتومبیل
To turn off the lights. (T. V. ,radio). چراغ ( تلویزیون ؟ رادیو وغیره ) راخاموش کردن
radio frequency interference تداخل فرکانس رادیویی
To turn on the light(radio, T. V). چراغ ( رادیو ؟تلویزیون وغیره ) راروشن کردن
airborne radio relay سیستم رادیو رله هوابرد
radio metal locator فلزیاب رادیویی
radio call sign معرف رادیویی
radio range station ایستگاه ناوبری رادیویی هواپیماها
radio data link ارتباط کامپیوتری با بی سیم ارسال اطلاعات با بی سیم
radio position finding روش تعیین محل ایستگاه فرستنده به روش تقاطع
radio direction finding جهت یابی بی سیم
radio direction finding پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
radio call sign معرف ایستگاه رادیویی
radio frequency transformer مبدل بسامد رادیویی
radio frequency choke چوک رادیو
radio frequency biasing بایاسینگ فرکانس بالا
radio telephone transmitter فرستنده تلفن بیسیم
radio frequency amplifier فزون ساز بسامد رادیویی
high frequency radio station ایستگاه رادیویی فرکانس بالا
personal radio cassette player رادیووضبطصوتشخصی
tuned radio frequency receiver رادیو با بسامد میزان شده
portable CD radio cassette recorder ضبطورادیو
high power radio station ایستگاه رادیویی بزرگ
portable CD radio cassette recorder جایگاهCD
high frequency radio direction finding جهت یابی رادیویی فرکانس بالا
We finally succeed in making a radio contact. عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
operating system/ سیستم عامل دو
operating system سیستم عامل
operating system monitor مبصر سیستم عامل
host operating system سیستم عامل میزبان
goest operating system سیستم عامل مهمان
tape operating system سیستم عامل نوار
disk operating system کنترل کننده دیسک خوان سیستم عامل دیسک
disk operating system سیستم عامل گردهای
network operating system سیستم عامل شبکه
multiple loading operating system سیستم عامل بارکننده چندتایی
virtual storage operating system سیستم عامل حافظه مجازی
general purpose operating system سیستم عامل همه منظوره
operating عملیاتی
self operating خود کار
operating عامل
operating bridge پلی که جهت عبور و انتقال وسایل کار در کارگاه ساختمانی ساخته میشود پل بهره برداری
operating staff کارمندان عملیاتی
operating speed سرعت عملکرد کار
machine operating عملکرد ماشین
operating agency شعبه عامل
operating speed سرعت عملیاتی
operating slide دستگاه الات متحرک تیربار الات متحرک یا قسمتهای خوراک دهنده
operating agency قسمت اجرایی
operating signal چانل موجوددر دستگاه امواج ارسالی
operating staff متصدیان
operating rod میلهعملیات
operating floor عملیاتزمین
operating dam سدعملیاتی
operating cord نختنظیم
operating voltage ولتاژ کار
operating temperature درجه حرارت کار
operating temperature دمای عملیاتی
field operating فعال درصحرا رده صحرایی
operating supplies مواد کمکی
field operating عمل کننده در صحرا
operating strenght پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
operating ratio نسبت کارکرد موتور یا ناو
operating stand اطاق هدایت
operating cost مخارج عملیاتی
operating point نقطه کار
operating lever اهرم عامل اهرم کولاس
operating lever اهرم گرداننده
operating level سطح امادگی برای فعالیت سطح قابلیت برای کار
operating level سطح فعالیت
operating key کلید گزینش
operating instruction دستور کار
operating instruction مقررات کار
operating handle دستگیره راه اندازی
operating lever دستگیره عامل کولاس
operating lever اهرم عملکرد
operating loss زیان عملیاتی
operating weight وزن عملیاتی
operating profit سود عملیاتی
operating personnel افرادی که با یک دستگاه کار می کنند یا قسمتی را به کار می اندازند
operating personnel پرسنل فعال
operating panel تابلوی عملکرد
operating manual دستور کار
operating manual دستورالعمل
operating profit سود ناخالص
operating handle دستگیره کولاس
operating cost هزینه عملیاتی
operating conditions رژیم
operating condition رژیم
operating capital سرمایه در گردش
operating budget بودجه بهره برداری
operating signal سیگنال دستگاه
operating budget بودجه عملیاتی
operating cost هزینه بهره برداری
operating ratio نسبت عملیاتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com