English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
Tehran- paris and return ( vice –versa) . تهران ـ پاریس وبالعکس
Other Matches
and vice versa وبالعکس
instead of vice versa بجای برعکس این
vice versa <adv.> برعکس
vice versa معکوس
vice versa در جهت مخالف
vice versa بطور عکس معکوسا
vice versa برعکس
Paris فرزند " پریام "
Paris شهر پاریس
i have been to paris پاریس رادیده ام
i have been to paris پاریس رفته ام
Which is the best way to Tehran ? بهترین راه به تهران کدام است ؟
Tehran شهر تهران
w.no of tehran بخش 2 تهران
paris blue یکجور نیل فرنگی
paris blue جوهرابی روشن
paris doll مجسمه برای ازمایش جامه زنانه
paris gambit گامبی پاریس شطرنج
arrived in paris وارد پاریس شدم در پاریس
plaster of Paris گچ پاریس
paris opening گشایش پاریس شطرنج
plaster of Paris گچ ویژه شکسته بندی و قالب گیری
plaster of Paris گچ زنده
soon after he left for paris چندی
plaster of Paris گچ مجسمه سازی
soon after he left for paris سوی پاریس رهسپار شد.
arrived in paris وارد شدم
we left for paris عازم پاریس شدیم
The paris fashions . مدهای پاریس ( پاریسی )
Both paris and New Yourk . هم پاریس هم نیویورک
the inhabitants of tehran ساکنان یا اهالی تهران زیستوران تهران
the inhabitants of tehran سکنه تهران
the road to tehran راه یا جاده تهران
the rose of tehran زیباترین زن یادختردرتهران ملکه وجاهت تهران
the strangers in tehran بیگانگان یاخارجی هایی که در تهران هستند
How far is it from Tehran to Karaj? ازتهران تاکرج چقدر راه است ؟
residents of tehran سکنه تهران اهالی تهران
residents of tehran ساکنین تهران
to live outside Tehran در حومه تهران زندگی کردن
proceed at once to tehran بی درنگ به تهران رهسپارشوید
on the skirts of tehran د رحومه تهران
domiciled in tehran مقیم تهران
domiciled in tehran ساکن تهران
to live outside Tehran بیرون از تهران زندگی کردن
the scene is laid in paris درپاریس قرارداده شده است
the scene is laid in paris جای وقوع
I know Tehran like the back of my hand . تهران رامثل کف دستم می شناسم
After his discharge from the army, he came to Tehran . پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
the water supply of tehran تهیه اب تهران
I know Tehran like the palm of my hand. تمام سوراخ سنبه های تهران رابلدم
Foreign residents in tehran. خارجیان مقیم تهران
In busy (crowded) streets of Tehran . درخیابانهای شلوغ تهران
vice گناه
vice- بدی
vice- عیب نفص
vice فساد
vice- فساد
vice- فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
vice عیب
vice بدی
vice- خبث
vice عیب نفص
vice بجای
vice- بجای
vice- عیب
vice- گناه
vice فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
vice خبث
vice president معاون [رئیس]
vice presidency مقام یا محل اقامت معاون رئیس جمهور
press vice منگنه
vice king فرمانفرما
inherent vice عیب و نقص ذاتی
vice president نیابت ریاست
vice regent نایب السلطنه
inherent vice پوسیدگی در اثر زمان
vice regent وابسته به نیابت سلطنت
vice president نایب رئیس جمهور
inherent vice فساد ذاتی
pipe vice لوله گیر
vice king نایب السلطنه
vice president نایب رئیس
vice jaw فک گیره
vice governor معاون فرمانداری
vice consul نایب قنسول
vice consul کنسول یار
vice chairman نایب رئیس
vice admiral دریابان
vice [immorality] فساد
To wallow in vice . درمنجلاب فساد غوطه ور بودن
vice cunsol نایب کنسول
seminary of vice پرورشگاه فسادوشرارت
sapphic vice شهوت رانی زنان نسبت به یکدیگر
hand vice گیرهدستی
vice-chancellors قائم مقام
vice-chancellor نایب رئیس
vice chancellor معاون رئیس دانشگاه
vice chancellor قائم مقام
vice chancellor معاون
vice chancellor نایب رئیس
vice squads جوخه پلیس
vice squad مامور کشف ودستگیری تبهکاران
vice squad جوخه پلیس
forge vice گیره اتشکاری
vice-chancellor معاون
vice-chancellor قائم مقام
vice squads مامور کشف ودستگیری تبهکاران
vice-chancellors معاون رئیس دانشگاه
vice-chancellor معاون رئیس دانشگاه
vice-chancellors معاون
vice-chancellors نایب رئیس
air vice marshal سرتیپ هوایی
wooden filing vice کمک بست چوبی
pro hac vice برای این موقع
vice chief of staff دستیاررئیس ستاد
vice chief of staff جانشین رئیس ستاد
return گزارش نهایی هیات تحقیق
return پس فرستادن عودت
return کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
return عملکرد کارکرد
return مراجعت
return آدرس مراجعه شده پس از اتمام تابع فراخوانی
return to zero با بازگشت به صفر
return to zero بازگشت به صفر
to return a v to any one کسی رابازدیدکردن ببازدیدکسی رفتن
return بازگشت
return کلید Return
return نشانههای انتهای خط
return دستوری که باعث میشود اجرای برنامه ازبرنامه اصلی به زیر تابع برگردد
return کدیا کلید مشخص کننده انتهای خط ورودی وحرکت نشانه گربه شروع خط بعد
return اعاده بازگشت
return برگشت
return مراجعت برگرداندن
return برگشتن
return مراجعت کردن
return رجعت
non return to zero بدون بازگشت به صفر
non return to zero سیستم ارسال سیگنال که ولتاژ مثبت نشان دهنده یک عدد دودویی و ولتاژ منفی عدد دیگر باشد. نمایش عدد دودویی که سیگنال در آن وقتی وضعیت داده تغییر میکند تغییر کند و پس از هر بیت داده به ولتاژ صفر برنگردد
return [on something] نرخ بازدهی
return [on something] فایده
return [on something] محصول
return [on something] سود
return [on something] درآمد
in return for بجای
in return for عوض
in return for درعوض
return [on something] نرخ بازده
in return در تلافی [کاری]
in return به جای [کاری]
return عودت
return مراجعت کردن عکس العمل
return درامد
return عودت دادن
return گزارش رسمی
return گزارش دادن
return عایدی
return گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return بازده
return اعاده
in return درعوض [کاری]
return tickets بلیط دوسره
till his return تا موقع برگشتن او
terrain return انعکاس تشعشع امواج زمینی روی صفحه رادار
average return بازده متوسط
automatic return سیستم عودت خودکار وسایل
return ticket بلیط دوسره
to bring a return درامد دادن
to return a greeting جواب سلام دادن
return to base بازگشت هواپیما به پایگاه به طور سالم هواپیمای بازگشتی
return match بازیبرگشت
return flight پرواز برگشت
return ticket بلیط رفت و برگشت
day return بلیط رفتو برگشت
return air بازگشتهوا
return spring فنرارتجاعی
rate of return نرخ بازده
track return مدار برگشت
terrain return اکوی زمینی
ground return بازتاب زمینی
radar return انعکاس امواج در روی صفحه رادار علایم صفحه رادار
rate of return نرخ بازدهی
please return the book خواهشمندم کتاب را برگردانید
ration return اسناد هزینه جیره
ration return اسنادجیره
return perion دوره تناوب
carriage return سیگنال یا کلیدی که به شروع خط بعد کاغذ یا صفحه نمایش می رود
carriage return سر سطر رفتن
return a negative پاسخ منفی دادن
return account حساب بازگشت
return account صورتحسابی که به برات رجوعی ضمیمه میشود
return address نشانی بازگشت
carriage return تعویض سطر Return/Enter
point of no return نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
ground return برگشت زمینی
ground return انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
i will return his kindness مهربانی او را تلافی خواهم کرد
grid return سیم برگشت
grid return سیم برگشت شبکه
non return valve شیر یکطرفه
non return valve شیر یک سویه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com