Dictiornary-Farsi | The capacity of a battery is typically expressed in milliamp-hours. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
The capacity of a battery is typically expressed in milliamp-hours.	ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.


Other Matches

battery capacity	فرفیت باتری
cranking capacity of battery	فرفیت راه اندازی باتری
typically	به طور نمونه یا رمز
expressed	ابراز کردن
expressed	بیان یا شرح
expressed	صریح
expressed	ویژه
expressed	دلالت کردن بر فهماندن صریح
expressed	افهار کردن
expressed	روشن
expressed	سریع صریح
expressed	سریع السیر
expressed	بیان کردن اداکردن
expressed	افهارداشتن
hours	ساعت
hours	مدت کم
some two hours	یک دو ساعتی
hours	وقت
hours	06 دقیقه
off hours	ساعات بیکاری
off hours	ساعات فراغت
at all hours <adv.>	همیشه
at all hours <adv.>	هر بار
at all hours <adv.>	درهمه اوقات
licensing hours	زمان مجاز
kilowatt hours	کیلووات در ساعت
waking hours	ساعات بیداری
to keep regular hours	هر کاری را درساعت معین کردن
dead hours	ساعات خاموشی در شب
vacant hours	ساعات بیکاری یا فراغت
to keep late hours	دیر برخاستن
to keep late hours	دیر خوابیدن
opening hours	ساعاتی که بانک، کتابخانه و سایر مراکز باز می شود.
out of [outside] office hours	خارج از ساعات اداری
small hours	سحرگاهان
the small hours	ساعات بعد از نیمه شب
keep late hours	دیر خوابیدن و دیر بیدار شدن
keep regular hours	ساعات خواب و بیداری منظم داشتن
During the rush hours.	درساعات شلوغی [پر رفت وآمد پر ترافیک]
Outside office hours.	خارج از وقت اداری
visiting hours	ساعات ملاقات
thoughtful hours	ساعات تفکر
hours of worship	ساعات پرستش یا نماز
idle hours	ساعتهای بیکاری
lighting hours	زمان روشنایی یا سوختن
leisure hours	ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
impatient hours	ساعات نا شکیبایی یا بی صبری
keep good hours	زود خوابیدن و زود برخاستن
hours of business	ساعتهای کاری
keep early hours	زود خوابیدن و زود برخاستن
keep late hours	دیر خوابیدن و دیر برخاستن
keep bad hours	دیر خوابیدن و دیر برخاستن
man-hours	جمع تعداد ساعات کار
man-hours	نفرساعت
business hours	ساعت اداری
business hours	ساعت کاری
office hours	ساعات اداری
office hours	ساعات کار
silent hours	ساعات خواب
small hours	ساعات عبادت صبحگاهی
thoughtful hours	ساعات فکر
hours of labor	ساعات کار
canonical hours	ساعات رسمی نماز یا عقد
man hours	نفر در ساعت
dead hours	ساعات خاموشی در شب ساعات خاموشی شبانه
I areraged six hours a day.	روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
We had to queue [line] up for three hours to get in.	ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
Far into the night . Into the early hours.	تا دم دمهای صبح
To keep late nights [hours]	شب زنده داری کردن
Pleasant hours fly fast. <proverb>	لحظات خوش زود می گذرد.
pleasant hours fly fast. <proverb>	عمر اگر خوش گذرد زندگی نوح کم است.
The reporter was held at the checkpoint for several hours.	خبرنگار چندها ساعت در محل بازرسی معطل شد.
The library is the obvious place for the after-dinner hours.	کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work!	من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
capacity	سمت
capacity	فضای فراهم برای ذخیره سازی
capacity	استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
capacity	انجام دادن هر مقدار کار که ممکن است
capacity	بیشترین نرخ انتقال داده روی یک کانال
capacity	صلاحیت توانایی
possible capacity	گنجایش ممکن
capacity	قوه کار
capacity	توانایی کار
capacity	توان حیطه کار ماشین
capacity	گنجایش استعداد
useful capacity	فرفیت مفید
capacity	اهلیت
capacity	قابلیت
capacity	حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity	استعداد
below capacity	زیر فرفیت
capacity	استعداد مقام
capacity	صلاحیت
capacity	گنجایش
in the capacity of	به سمت
capacity	حجم فضای ذخیره سازی فراهم در دیسک یا سیستم
capacity	فرفیت
capacity	توانایی گنجایش
c battery	باطری شبکه
battery still	دیگ تقطیر باتری
h.b. battery	باتری ا
battery	گهواره یا سکوی استقرارلوله توپ
battery	باطری برجک توپ
battery	باتری
h.t. battery	باتری ب
battery	اتشبار
battery	حمله با توپخانه ضرب و جرح
battery	اتشبار صدای طبل
battery	قرارداشتن یک مهره خودی بین مهره مهاجم خودی و شاه حریف
battery	ایراد ضرب و جرح
battery	وسیله شیمیایی که جریان الکتریکی ایجاد میکند
battery	توپزن و توپگیر
battery	که یک باتری پشتیبان دارد
b battery	باتری ب
battery	که پس از قط ع کامپیوتر داده ها را برگرداند
battery	استفاده از باتری برای وسایل با حافظه قرار
battery	باطری
holding capacity	فرفیت نگهداری
idle capacity	فرفیت بلااستفاده
inductive capacity	فرفیت القائی
idle capacity	فرفیت بیکار
cubic capacity	حجم
cranial capacity	گنجایش جمجمه
inductive capacity	ثابت دی الکتریسیته
current capacity	فرفیت بار
current capacity	فرفیت جریان
design capacity	فرفیت طرح
discharge capacity	فرفیت تخلیه بار
discharge capacity	فرفیت تخلیه بارانداز
expanded , capacity	زیاد کردن گنجایش
expanded , capacity	توسعه فرفیت
excess capacity	فرفیت اضافی
electrostatic capacity	فرفیت الکترواستاتیک
effective capacity	فرفیت موثر
effective capacity	گنجایش مفید
berthing capacity	فرفیت تخلیه بار لنگرگاه فرفیت اسکله
distributed capacity	فرفیت منتشر
field capacity	فرفیت نگهداری
field capacity	گنجایش زراعی
drilling capacity	فرفیت حفاری
cutting capacity	قدرت برش
cylinder capacity	حجم سیلندر
heating capacity	فرفیت گرمایش
cylinder capacity	فضای سیلندر
heat capacity	فرفیت گرمایی
heat capacity	فرفیت حرارتی
gross capacity	فرفیت ناویژه
grinding capacity	فرفیت سنگ سمباده
filed capacity	گنجایش میدانه
drilling capacity	فرفیت مته کاری
capacity [of a pump]	مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
thermal capacity	فرفیت گرمایی
taxpaying capacity	تحمل کل بار مالیات
taxpaying capacity	فرفیت پرداخت مالیات
tax capacity	فرفیت مالیاتی
storage capacity	فرفیت انباره
storage capacity	گنجایش انباره
specific capacity	ضریب فرفیت
specific capacity	فرفیت مخصوص
saturation capacity	گنجایش اشباع
road capacity	کشش جاده ازنظر حداکثر ترافیک
throughput capacity	فرفیت عبور دهی کالا فرفیت تخلیه و عبوردهی بارانداز یا اسکله فرفیت گذراندن کالا
transformer capacity	فرفیت ترانسفورماتور
capacity [of a pump]	مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
capacity [of a pump]	مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
working capacity	توانایی کار
working capacity	فرفیت کار
working capacity	سرمایه جاری
volume capacity	فرفیت
volume capacity	گنجایش
vital capacity	فرفیت حیاتی
vital capacity	گنجایش حیاتی
unused capacity	فرفیت استفاده نشده
unused capacity	فرفیت بی کار
road capacity	فرفیت جاده
register capacity	گنجایش ثبات
machine capacity	فرفیت ماشین
localized capacity	فرفیت متمرکز
loading capacity	فرفیت
loading capacity	بار گیری
load capacity	فرفیت بار
load capacity	فرفیت باربری
legal capacity	صلاحیت قانونی
legal capacity	اهلیت قانونی
land capacity	کاراوری زمین
injection capacity	فرفیت پاشش
injection capacity	فرفیت تزریق
maximum capacity	فرفیت حداکثر
measure of capacity	پیمانه فرفیت
refrigerant capacity	فرفیت سرمایی
rail capacity	حداکثرفرفیت کشش ریلها از نظرتعداد قطار در روز
rail capacity	فرفیت راه اهن
productive capacity	فرفیت تولیدی
productive capacity	فرفیت تولید
production capacity	فرفیت تولید
practical capacity	گنجایش عملی
overload capacity	فرفیت بار زیاد
natural capacity	فرفیت طبیعی
milling capacity	فرفیت فرزکاری
memory capacity	گنجایش حافظه