English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
The details of the report were verified by the police. جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد
Other Matches
to report to the police خود را به پلیس معرفی کردن [بخاطر خلافی]
to report somebody [to the police] for breach of the peace از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
details جزئیات
Notice the details! توجه کنید به جزییات !
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified تحقیق کردن
verified رسیدگی کردن
verified ممیزی کردن
verified رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verified وارسی کردن
verified بازبینی کردن
verified بررسی اینکه داده ضبط شده یا ورودی درست است
verified فرمان VERIFY
police اداره شهربانی
police پاسبان
police حفظ نظم وارامش
police کردن
police شهربانی
police پلیس
police مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
police شرطه
known to the police دارای سابقه در شهربانی
police بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
He is known to the police . هویتش نزد پلیس معلوم است
police court دادگاه خلاف
police district ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
police dog سگ نگهبان
police dog سگ پلیس
Police are out in force. نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
police court ضابطین شهربانی
police calls استمداد پلیس
police court محکمه خلاف
police court کلانتری
police action عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
police headquarters اداره کل شهربانی
police licence ضرورت شعری
police magistrate رئیس دادگاه لغزش
border police پلیس مرزبانی
frontier police پلیس مرزبانی
police office کلانتری
prefect of police رئیس شهر بانی
police officers مامور پلیس
police officers پاسبان
police officers افسر شهربانی
police officers افسر پلیس
police officer مامور پلیس
police officer پاسبان
police officer افسر شهربانی
police officer افسر پلیس
sergeant in the police سرپاسبان
under police surveillance تحت نظر پلیس
turn over to the police تحویل پلیس دادن
the police headquaters اداره کل شهربانی
Metropolitan Police نیرویپلیسلندن
police constable پلیسباپائینتریندرجه
riot police پلیسضدآشوب
police office پاسگاه پلیس
police power نیروی انتظامی
police power نیروی پلیس
police power دادگاه پلیس
police reporter خبرنگارنظامی
police reporter مخبر پلیس
the police are on his track مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
punitive police نیروی شهربانی که بمحلی می فرستندو حقوق افرادبایدازاین محل داده شود
to register with the police نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن [نقل منزل]
Please call the police. لطفا پلیس را خبر کنید.
The police stopped me. پلیس جلویم را گرفت
the police are on his track شهربانی اوراتعقیب میکند
military police دژبان
secret police سازمان پلیس مخفی سازمان کاراگاهی
police force نیروی پلیس
police force دادگاه پلیس
police forces نیروی انتظامی
police forces نیروی پلیس
police forces دادگاه پلیس
police stations کلانتری
air police دژبان نیروی هوایی
police states حکومت پلیسی
police states اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police state حکومت پلیسی
police state اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police force نیروی انتظامی
chief of police رئیس شهربانی
police stations ایستگاه پلیس
police station کلانتری
police station مرکز پلیس
police raid ورود ناگهانی پلیس
police raid حمله ناگهانی پلیس
police stations مرکز پلیس
police station ایستگاه پلیس
The thief surrender himself to the police. سارق خود را تسلیم پلیس کرد
copper [police officer] پاسبان [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
copper [police officer] پلیس [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
armed forces police دژبان نیروهای مسلح
report معرفی کردن خود
report خبردادن
report اطلاع دادن
report گزارش دادن به
report گزارش
report گزارش دادن
report صدا
the report goes چنین گویند
report انتشار
report صدای شلیک
report گزارش دیدبانی
report مدرک
report گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
report گواهی
report شهرت
report خبر
report شایعه
division police petty officer درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
A posse of police officers and soldiers یک دسته از پاسبان و سرباز
The police held the crowd back. پلیس جمعیت را عقب زد
The police officer took down the car number . افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
viva report گزارش شفاهی
to report oneself حاضر شدن وخود را معرفی کردن
to report for duty برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
this report is incredible این گزارش را نمیتوان باورکرد
to report [to a body] گزارش دادن [به اداره ای]
press report گزارش خبری
to write out a report به تفصیل نوشتن گزارشی
to make out a report به تفصیل نوشتن گزارشی
to draw up a report به تفصیل نوشتن گزارشی
to write up a report به تفصیل نوشتن گزارشی
report card کارنامه
final report گزارش نهایی
fitness report گزارش ارزیابی از نحوه خدمتی
fitness report تعرفه خدمتی
flash report گزارش انی
flash report گزارش برق اسا
hot report گزارش مهم
hot report اطلاعات مهم کسب شده از روی تفسیرعکس هوایی
i saw the report in the rough من پیش نویس این گزارش رادیدم
internal report گزارش داخلی
management report گزارش مدیریت
mortar report گزارش تیراندازی خمپاره انداز دشمن گزارش تیرخمپاره انداز
neither report was correct هیچیک از ان دو گزارش درست نبود
of good report نیک نام
periodic report گزارش دورهای
interim report گزارش پیشرفت کار
progress report گزارش پیشرفت کار
feeder report گزارشات بعدی
feeder report گزارشات تکمیلی
evaluation report گزارش ارزیابی وضعیت
report cards کارنامه
action report گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
amplifying report گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
an incomprehensive report گزارش کوتاه
annual report گزارش سالانه
annual report گزارش سالیانه
command report گزارش فرماندهی
contact report گزارش اخذ تماس
contact report گزارش تماس با هواپیمای دشمن
critic report گزارش نتیجه جلسه انتقاد
demand report گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
departure report گزارش پایان تعمیرات گزارش عزیمت ناو گزارش حرکت
detailed report گزارش مشروح
docking report گزارش تعمیر ناو
docking report گزارش عملیات تعمیراتی در حوضچه
draft report گزارش نیمه نهایی
error report گزارش خطا
situation report گزارش وضعیت
survey report گزارش بازرسی
report generator گزارش ساز ایجادکننده گزارش
report generator تولیدگزارش
report generator گزارش زایی گزارش گیری
report of survey گزارش تحقیقات یا بررسیها
report writer نویسنده گزارش
report program برنامه گزارش
report writer گزارش نویسی
schedule report گزارش زمانبندی شده
school report گزارش اموزشگاه
self report inventories پرسشنامههای خودسنجی
technical report گزارش فنی
shelling report گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
snap report گزارش فوری یا انی
spot report گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
subemit a report گزارش دادن
submit a report گزارش دادن
report generator برای تامین گزارش کامل
status report گزارش وضعیت
report file فایل گزارش
readiness to report امادگی برای پاسخ دادن
report generation گهارش زایی
report generation تولید گزارش
readiness to report حاضر جوابی
report generator گزارش زا
quarterly report گزارش سه ماهه
report generator نرم افزاری که امکان ادغام فایل ازپایگاه داده ها به متن را میدهد
report generator مولد گزارش
Anyone found trespassing is liable to be reported to the police. هر کسی که غیر مجاز وارد شود به پلیس گزارش داده می شود.
cargo outturn report گزارش تخلیه محمولات ناو گزارش تخلیه ناو
aircraft accident report گزارش سانحه هوایی
project technical report گزارش فنی پروژه
a true and accurate report گزارشی درست و دقیق
project technical report گزارش فنی طرح
weekly progress report گزارش هفتگی کار
report progarm generator زبان ار- پی- جی
report progarm generator تولیدبرنامه گزارش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com