Dictiornary-Farsi | The jewels were laid out beautifully. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 55 (4 milliseconds)

English	Persian
The jewels were laid out beautifully.	جواهرات رابطرز زیبایی چیده بودند


Other Matches

beautifully	بقشنگی
beautifully	بخوبی
beautifully	بطور زیبا
This car wI'll do beautifully .	این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
jewels	با گوهر اراستن مرصع کردن
jewels	سنگ گرانبها زیور
jewels	جواهر
jewels	گوهر
crown jewels	جواهرآلاتسلطنتی
laid on <past-p.>	تعیین شده
to be laid up with something	از چیزی مریض شدن
twice laid	ساخته شده از انتهای رشتههای طناب
laid	زمان گذشته و اسم مفعول lay
laid up	مریضدربسترخوابیده
laid on <past-p.>	اختصاص داده شده
laid on <past-p.>	منظور شده
laid on <past-p.>	تهیه شده
laid up <idiom>	بستری دررختخواب
to be laid up with something	بیماری گرفتن
new laid	تازه
new laid	تازه گذاشته
new-laid	تازه
new-laid	تازه گذاشته
laid up in bed	بستری
laid-back	بیشتاب
hard laid	سفت تابیده
She laid the book aside .	کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
deep laid	موذیانه
deep laid	امیخته به زیرکی یا حیله نهانی
laid up in bed	وضع
laid-back	آرام
laid-back	خونسرد
laid paper	کاغذی که در متن اصلی ان خطوط موازی وجود داشته باشد
soft laid	نرم تابیده
shroud laid	تشکیل شده از چهار رشته چهاررشتهای
laid up in bed	پیشه ویژه رشته
laid up in bed	وضع طبیعی راه پیچیدگی
shroud laid rope	طناب چهارلا
cold laid mixture	اسفالت سرد
shroud laid rope	طناب چهاربند
I was laid low with the flu.	آنفولانزا من را خیلی ضعیف کرد.
cable laid rope	طنابیکه ازسه رشته سه لایی بافته شده باشد
The dust was laid ( settled ) .	گرد وخاک نشست
A curse has been laid on the family .	خانواده لعنت شده یی است
hawse laid rope	طناب سه لا
the scene is laid in paris	جای وقوع
hawse laid rope	طناب سه بند
dry laid masonry	بنائی خشکه چین
I have laid up my car for repairs.	اتوموبیلم را برای تعمیرات خوابانده ام
the scene is laid in paris	درپاریس قرارداده شده است
dry laid masonry	فکافته خشکه چینی
He has laid hands on these lands.	دست انداخته روی این اراضی
The scene of the nover is laid in scotland.	صحنه داستان دراسکاتلند است
He laid down his life in the service of his country .	عمرش را درراه خدمت به وطن صرف کرد