English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
The main road bears to the right. این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
Other Matches
main road راه اصلی
main road جاده اصلی
bears تقبل کردن تحمل کردن
bears در بر داشتن
bears تاثیر داشتن
bears بردن
bears کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
he bears out his name اسم بامسمایی دارد
bears برعهده گرفتن
bears درسمت قرار گرفتن در سمت
bears حمل کردن
bears تا شاید در مدت اجل بتواند همان کالا را به قیمت ارزانتر بخرد
bears : خرس
bears سلف فروشی سهام اوراق قرضه در بورس بقیمتی ارزانتر از قیمت واقعی
bears لقب روسیه ودولت شوروی
bears : بردن
bears حمل کردن دربرداشتن
bears داشتن
bears حاوی بودن
bears مربوط بودن
bears تاب اوردن تحمل کردن
bears زاییدن میوه دادن
polar bears خرس سفید
He resembles [bears resemblance to] his brother. [He looks like his brother.] او [مرد] شبیه به برادرش است.
main ی تر راهنمایی میکند
main مجموعه دستورات که پیاپی تکرار می شوند و عمل اصلی برنامه را انجام می دهند. این حلقه معمولا برای ورودی کاربر صبر میکند پیش از پردازش رویداد
main MAR با دستیابی سریع که محلهای آن به سرعت و مستقیما توسط CPU قابل آدرس دهی هستند
main کامل شاه لوله
main بخشی از دستورات که بخش اصلی برنامه را تشکیل می دهند.
main خط اصلی
main ورود به کاتالوگ که در آن اطلاعات مهم درباره موضوع وجود دارد
main سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را سنکرون میکند
main مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
main بسیار مهم
in the main اساسا
in the main بیشتر اصلا
with might and main با تمام نیرو با همه توانایی
main بزرگ تمام
main عمده
main <adj.> اصلی
main مهم تمام
in the main بطور کلی
main نیرومند
main کامل
main دریا
main با اهمیت
main مهم
main sequence رشته اصلی
main sector بخش اصلی
main score نمره اصلی
main sewer لوله اصلی
main nozzle شیپوره یا نازل اصلی
main motor موتور اصلی
main menu منوی اصلی
main menu فهرست انتخاب اصلی
main memory حافظه اصلی
main sail بادبان اصلی
main oscillator اسیلاتور اصلی
main patent ثبت اصلی
main radio اطاق اصلی بی سیم ناو
main port port principal
main program برنامه اصلی
main port refrencestation : syn
main port ,
main routine روال اصلی
main port بندر اصلی
main pole قطب اصلی
main pipe لوله اصلی
main regulator تنظیم کننده محور اصلی
main members قطعات اصلی
main mast دکل اصلی
main effort تلاش اصلی نیروها
main effort تلاش اصلی
main drain پمپ اصلی خن ناو
main drain زهکش اصلی
main door در اصلی
main distribution مقسم اصلی
main discharge تخلیه اصلی
main direction جهت اصلی
main deck پل اصلی
main deck عرشه اصلی ناو
main current اتصال سری
main current جریان اصلی
main electrode الکترود اصلی
main exchange مرکز اصلی
main guard نیروی جلودار اصلی حفاظ اصلی
main guard پست نگهبانی اصلی
main gap فاصله تخلیه اصلی
main gap شکاف اصلی
main fuse فیوز اصلی
main frame کامپیوتر بزرگ
main fire سیستم تیراندازی اصلی
main fire سیستم اصلی اتش
main field میدان اصلی
main feed تغذیه اصلی
main exciter محرک اصلی
main office مرکز اصلی
main contractor پیمانکاردست اول
main sewer مجرای اصلی فاضلاب
main wheel چرخاصلی
main vent منقذاصلی
main tube تیوپاصلی
main transformer تغییردهندهاصلی
main stand تکیهگاهاصلی
main stalk ساقهاصلی
main section قسمتاصلی
main parachute چتراصلی
main mirror آینهاصلی
main leg پایهاصلی
main inlet دهانهاصلی
main glider غلتکاصلی
rising main جنبشاصلی
To wonder from the main topic. از مطلب اصلی دور افتادن
main store حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
main memory حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
main store حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
main memory حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
main stripe [خط یا نوار اصلی در فرش مانند خطوط طرح محلات]
main color رنگ زمینه
main color رنگ اصلی
main diagonal قطر اصلی [ریاضی]
What is the main obstacle ? مانع اصلی چیست ؟
main fan پروانهاصلی
main entrance ورودیاصلی
main switch کلید اصلی
main storage حافظه اصلی
main storage انباره اصلی
main stem خط اصلی
main stem راه اصلی جویبار
main stem قسمت اصلی کانال
main stage عرشه اصلی
main stage طبقه اصلی
main spring شاه فنر
main signal سیگنال اصلی
main shaft محور اصلی
main topmast دگلی که درست بالای دگل اصلی قرار دارد
main unit واحد اصلی
main engines موتورهایاصلی
main duct لولهاصلیآب
main cleanout تمیزکنندهاصلی
main carriage حاملاصلی
main clauses رجوع شود به clause independent
main clause رجوع شود به clause independent
the main army بخش عمده ارتش
main drag <idiom> مهمترین خیابان شهر
main yard قسمتی از عرشه که بادبان اصلی در ان واقع است
main wire سیم اصلی
main winding سیم پیچی اصلی
main voltage ولتاژ اصلی
main shaft میل چرخ
main contractor مقاطعه کار اصلی
blast main لوله دم
main lines کانال اصلی
main lines خط اصلی
water main لوله هادی اب
main amplifier تقویت کننده اصلی
main anode اند اصلی
main armament جنگ افزار اصلی تانک یاهواپیما یا ناو
main attack تک اصلی
main attack تلاش اصلی نیروها
main attack حمله اصلی
main lines نهر مادر
main lines نهر اصلی
main line خط اصلی
collecting main شبکه جمع کننده
collecting main شبکه دریافت
coup de main حمله ناگهانی با تمام قوا
water main شاه لوله اب
fire main لوله اب اتش نشانی
main line نهر اصلی
gas main شاه لوله گاز
gas main لوله اصلی گاز
main line نهر مادر
main line کانال اصلی
main axis محور اصلی
main battery توپ اصلی ناو
main cable کابل اصلی
main camshaft میل بادامک اصلی
main canal کانال اصلی
main carburetor کاربراتور اصلی
main circuit مدار اصلی
main roads راه اصلی
main connection اتصال اصلی
main coil سیم پیچ اصلی
main coil بوبین اصلی
main column ستون اصلی
main busbar شمش اصلی
main building ساختمان اصلی
main body عمده قوا
main battery باطری اصلی
main beam شاه تیر
main roads جاده اصلی
main contact کنتاکت اصلی
main body عمده قوای کاروان دریایی نیروی اصلی تک
main beam شعاع اصلی
to take to the road راهزنی کردن
road راه اهن
the road شارع عام
the road شاهراه
on the road <idiom> سفر کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com