English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
The party was latched on to him. He was saddled with the party. میهمانی را بگردنش گذاشتند ( ترغیب یا وادار شد )
Other Matches
party گروه مخصوص انجام یک ماموریت
party هیات
party طرف شریک
third party شخص ثالث
The party is over! <idiom> خوشگذرانی تمام شد و حالا وقت کار است [باید جدی بشویم] [اصطلاح]
the a party طرف مخالف
the a party مدعی خصم
The party is getting under way . جشن میهمانی دارد گرم می شود
party عده نظامی
party قسمت
party دسته همفکر
party حزب
party دسته متشکل جمعیت
party دسته
party مهمانی
party بزم
party پارتی متخاصم
party گروه
party تیم
party مهمانی دادن یارفتن
party طرف یارو
party طرفدار
party بخش
raiding party قسمت مامور دستبرد یا تاخت
rading party قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
rear party عقب دار
rading party قسمت مامور دستبرد
permanent party جمعی دایمی یکان
permanent party پرسنل دایمی
party to a transaction متعامل
raiding party قسمت مامور کمین
rear party قسمت عقبه
side party گروه رنگ زن
shore party گروه پیشرو ساحلی درعملیات اب خاکی
shipwright's party گروه تعمیرات
republican party یکی از دوحزب بزرگ ایالات متحده امریکا
republican party حزب جمهوریخواه
recovery party گروه مخصوص جمع اوری اقلام بازیافتی
reconnaissance party قسمت شناسایی
reconnaissance party گروه شناسایی
rear party نیروی پوششی عقب نشینی یا عقب دار
party to a suit متداعی
party to a suit طرف دعوی
minor party حزب اقلیت
major party حزب اکثریت
major party حزب سیاسی پیرو درانتخابات
losing party دادباخته
losing party محکوم علیه
liberty party حزب مخالف سیستم برده داری که در سال 0481 در ایالات متحده امریکاتشکیل شد
liberty party حزب ازادی
landing party گروه پیاده شونده به ساحل تیم فرود
mistaken party اشتباه کننده
notify party فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
party to a lawsuit خصم
party spirit روحیه تحزب
party spirit طرفداری حزبی
party spirit تعصب حزبی
party parpet جانپناه مشترک
party parpet دست انداز مشترک
party boat قایق بزرگ حامل مشتریان
party coloured ابلق
party coloured رنگارنگ
landing party گروه اب خاکی
party politics حزب بازی
to join a party عضو حزبی شدن
opposition party حزب مخالف [سیاست]
To jazz up the party . مجلس را گرم کردن
She wrecked the party for us. مهمانی رابه مازهر کرد
party political مربوطبهاحزابسیاسی
party piece قطعهموسیقییاشعریکهدرمهمانیاجراگردد
to crash in [to a party] سر زده وارد شدن
to throw a party مهمانی دادن
to crash in [to a party] بدون دعوت وارد شدن
Liberal Party فراهمآوریرفاهوآزادیشخصی
Liberal Party حزبسیاسیمعتقدبهکنترلمحدودصنعت
Green Party حزبسبز - حزبیکهبرایحفافتازمحیطزیستتلاشمیکند
third party lease توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
third party insurance بیمه شخص ثالث
the party is led by him او بر ان حزب ریاست دارد
the liberal party حزب یا دسته ازادی خواه
the lead of a party پیشوا یا رئیس حزب
supply party گروه تدارکات
third party vendor فروشنده دسته سوم
thrid party شخص ثالث
dinner party میهمانیشام
search party دستهی جستار گرد
search party گروه پیگرد
party politics سیاست بازیهای حزبی
winning party دادبرده
winning party محکوم له
wedding party مجلس عروسی یا عقد کنان
special party گروه ویژه
labor party حزب کارگر
boarding party گروه پژوهش
party lines خط خصوصی تلفن
party lines خط مشترک
party lines مرز مشترک
party lines خط دستهای
garden party گاردن پارتی
house party دوره خانگی
house party مجالس خانگی
house-party دوره خانگی
house-party مجالس خانگی
injured party طرف صدمه دیده
injured party طرف خسارت دیده
adherence to party هواخواهی یاتبعیت ازحزبی پیوستگی به حزبی
advance party گروه پیشرو
advance party قسمت پیشرو
an eveing party شب نشینی
evening party شب نشینی
party line خط دستهای
party line خط مشترک
working party گروه کار
party line مرز مشترک
Labour Party حزب کارگر
party wall دیوار مشترک
party walls دیوار مشترک
boarding party تیم تفتیش
tea party عصرانه چای
tea party مهمانی چای
Conservative Party حزب محافظه کار
Conservative Party یکی از دوحزب مهم سیاسی انگلستان که جانشین حزب " توری "است که حزب اخیر در قرن 81 و 91 در انگلستان فعالیت داشته
the offending party متخلف
hen party مهمانی زنانه
hen party مجلس رقص زنانه
party line خط خصوصی تلفن
beach party تیم ساحل
democratic party یکی از دو حزب بزرگ سیاسی ایالات متحده امریکا که به صورت فعلیش از 8281 تاسیس شده لیکن از 7871 عملا" موجود بوده است
charter party قرارداد اجاره دربست
chater party اجاره نامه یا قرارداد اجاره کشتی تجاری
fire party تیم اتش نشانی
clean up party گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
coleague in a party هم مسلک
fire party تیم اطفای حریق
contact party گروهی که برای کسب اطلاعات از یک یکان به جلو اعزام میشود
contracting party طرف قرارداد
boatswain's party گروه ملوان
country party حزب هواخواه پیشرفت فلاحتی
democratic party حزب دمکرات
charter party قرارداد اجاره کشتی تجارتی
beaching party گروه پیاده شونده
beach party گروه پیشرو اب خاکی
head's party گروه نظافت
beach party گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
cable party گروه لنگر
gunner's party گروه توپخانه
billeting party گروه یورتچی
billeting party گروه پیشرو
fire party گروه اتش نشانی
contact party گروه تماس
intervance of third party ورود ثالث
to make the party rock جشن را گرم کردن
In this contract , there are no loopholes for either party . دراین قرار داد هیچ را ؟ فراری برای طرفین نیست
The Republican party came to power . حزب جمهوریخواه سر کار آمد
All the world and his wife were at this party . هر کی را بگویی دراین میهمانی بود
The party to the contract (agreement). طرف قرارداد
demolition firing party گروه مسئول تخریب
executive [of a political party] مجلس اجرائی [سیاست]
fire control party تیم کنترل اتش دریایی
demolition firing party گروه مسئول انفجارخرج
executive [of a political party] شورای مجریه [سیاست]
tailgate party [American E] پیکنیک روی درب عقب ماشینها در توقفگاه خودرو قبل از شروع مسابقه ورزشی [در آمریکا]
She enchanted (lived up ) our party. شور وحالی به جمع ما داد
camp color party گروه پرچم
naval landing party تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
acid house party نوعی مهمانی که به صورت مخفی برگزار میشود و در آن موسیقی
acid house party نواخته میشود
damage control party گروه اسیب گیر
party against whom a protest is made معترض علیه
party against whom a protest is made واخوانده
the deceived party in a transaction مغبون
camp color party دسته پرچم یورتچی
party political broadcast تبلیغاتانتخاباتیاحزابدررادیویاتلویزیون
airmobile support party گروه پشتیبانی از عملیات هوارو
air control party گروه کنترل هوایی
passing on the oath to the other party رد قسم به طرف مقابل
the party rallied round him ان دسته دوباره دور اوجمع شدند
social democratic party حزب سوسیال دمکرات
executive council [of a political party] مجلس اجرائی [سیاست]
executive council [of a political party] شورای مجریه [سیاست]
third-party motor insurance [British E] بیمه ماشین [اصطلاح روزمره]
Stage party ( films , movies ) . میهمانی ( فیلمهای ) مردانه
main motion [at a party conference etc.] دادخواست اصلی [در همایش حزبی و غیره]
area damage control party گروه کنترل خسارات منطقه
Clinch the deal while the concerned party is stI'll keen تا طرف گرم است معامله را انجام بدهید
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
congress party (indian national congress حزب کنگره- کنگره ملی هندبزرگترین حزب سیاسی هندوستان که در اواخر قرن 91 تاسیس شد و در حال حاضر با ارائه یک طرح سوسیالیستی برای جامعه بالاترین تعداد کرسی را درمجمع ملی هند داراست
latched چفت دار
latched ضامندار
saddled پایه
saddled حایل
saddled صفحه رنده بند ماشین تراش
saddled زمین زینی شکل گردنه
saddled زین
saddled پالان زدن
saddled تحمیل کردن
saddled حائل
saddled گردنه
saddled سواری کردن
saddled زین کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com