English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
The plan is now in action ( underway ) . طرح اکنون بمرحله عمل درآمده است
Other Matches
plan of action طرح عملیات
underway way under be
underway شروع حرکت قایق در اب باکنترل
underway درمسیر حرکت
underway در حال حرکت کردن
underway ناو در حال حرکت
underway در جریان بودن
underway در جریان در راه عملیات لجستیکی سیال دریایی
underway replenishment تجدید سوخت و تدارکات درحال حرکت
underway replenishment تجدید تدارکات در مسیر حرکت
to buy something on a deferred payment plan [on a time payment plan] [on deferred terms] چیزی را قسطی خریدن
plan طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
plan زبان برنامه نویسی سطح پایین
the better plan is to بهتر این است که .....
K-plan [طرحی به شکل اچ انگلیسی در خانه های سبک الیزابت]
E-plan [طرح خانه های ویلایی انگلیس به شکل حرف ای انگلیسی]
plan طرح کشیدن یا ریختن
plan برنامه ریزی کردن
plan خیال
plan نقشه کشیدن طرح ریختن
plan برنامه
plan طرح
plan تدبیر اندیشه
plan نقشه
plan طرح ریزی کردن
plan تدبیر
plan پلان
plan هامن
plan نقشه مسطحه برنگاره
plan نقشه کف
plan طرح کردن
plan پیش بینی کردن
american plan مسافرخانهای که مسافرین پول غذا و اطاق را یکجاپرداخت میکنند
to foil a plan نقش بر آب کردن نقشه ای
cargo plan طرح بارگیری ناو
Open-plan <adj.> سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
floor plan نقشه اشکوب
flight plan طرح یا نقشه پروازهواپیماها
fire plan طرح اتش توپخانه
approval of plan تصویب نقشه
barrier plan طرح موانع
to foil a plan عقیم گذاردن نقشه ای
to foil a plan خنثی کردن نقشه ای
tentative plan طرح ازمایشی
game plan استراتژی بازی
test plan طرح ازمایش
general plan نقشه کلی
centralized plan پلان مرکزی
butterfly plan طرح پروانه ای
ground-plan [نقشه همتراز با زمین]
block-plan نقشه اولیه ساختمان
frequency plan طرح فرکانس
tactical plan طرح عملیات نظامی
fire plan طرح اتش
to pursue a plan مطابق طرح یا نقشهای پیش رفتن
plan of campaign طرح پیکار
to pursue a plan نقشهای را دنبال کردن
to suggest a plan طرحی راپیشنهادکردن
working plan نقشه اجرا راهنمای کار
deck plan صفحه پل کشتی
deck plan افق پل کشتی
war plan نقشه جنگی
war plan طرح جنگی
docking plan نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
detailed plan برنامه تفصیلی
development plan برنامه توسعه
development plan طرح گسترش
development plan طرح ارایش زمین
pursuance of a plan تعقیب اندیشه یا نقشهای
economic plan برنامه اقتصادی
contingency plan طرح احتمالی
layaway plan <idiom> قرض راکم کم پرداختن
The plan landed . هواپیما بزمین نشست
financial plan برنامه مالی
europen plan نرخ ثابت هتل جهت اتاق وسرویس مهمانان
collection plan طرح جمع اوری
colombo plan طرح کلمبو
colombo plan طرح ایجاد شده به وسیله وزیران خارجه ملتهای مشترک المنافع بریتانیا در سال 0591 که هدف ان تشریک مساعی درکمک به رشد اقتصادی کشورهای اسیایی جنوب وجنوب شرقی است
entry plan طرح دخول به سر پل
open-plan ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
entry plan طرح ورود به بندر
to plan a building نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
to plan a building عمارتی راطرح ریزی کردن
contingency plan طرح عملیات احتمالی
contingency plan برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
draft plan پیش نویس برنامه
general plan نقشه عمومی
project plan طرح پروژه
parking plan طرح پارک کردن هواپیماها
ordnance plan طرح تهیه جنگ افزار ومهمات
national plan برنامه ملی
rolling plan برنامه غلتان
secondary plan طرح ثانوی
marshall plan طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
marshall plan برنامه مارشال
marshall plan طرح مارشال
loading plan طرح بارگیری خودرو
lesson plan طرح درس
sheer plan نقشه ساختمانی ناو
site plan نقشه جایگاه
key plan نقشه راهنما
ordnance plan طرح اردنانس
it was no part of my plan کی جزو نقشه من بود
part plan نقشه جزیی
partial plan برنامه جزئی
pursuance of a plan اجرای نقشه یا طرحی
prestowage plan طرح پیش بینی باربندی و بارگیری وسایل
prestowage plan طرح باربندی کالاها
plan view نقشه کف
plan view نمای بالا
plan view دید از بالا
plan targets اهداف برنامه
plan range در شناسایی از روی عکس هوای فاصله افقی بین نقطه پای عمود هواپیما تا شیئی که روی زمین قرار گرفته است
plan of the day برنامه روزانه ناو
collection plan طرح جمع اوری اخبار
plan of maneuver طرح مانور
plan implementation عملی کردن برنامه
plan implementation اجرای برنامه
plan frame چارچوب برنامه
prospective plan برنامه بلند مدت
perspective plan برنامه بلند مدت
it was no part of my plan ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
investment plan برنامه سرمایه گذاری
installment plan خرید یا فروش اقساطی پرداخت اقساطی
sliding plan برنامه لغزان
ground plan نقشه مسطحه
stowage plan طرح بارگیری ناو یا هواپیمایا چیدن بارها در هواپیما یاناو
ground plan طرح اساسی
ground plan شالوده
ground plan نقشهای که هم تراز زمین باشد طرح عمومی
master plan نقشه مجموعه
master plan نقشه کلیات
outline plan طرح مبنا
strategic plan طرح جنگ
ground plan برنگاره
illumination plan طرح روشنایی منطقه
strategic plan نقشه جنگ
he thought out a plan تدبیری اندیشید
he thought out a plan فکری بنظرش رسید
tactical plan طرح عملیات تاکتیکی
illumination plan طرح روشن کردن منطقه نبرد
interim plan برنامههای موقت
installation plan نقشه ی نصب
site plan نقشه محل
coordinated fire plan طرح اتش هم اهنگ شده
documented plan figures ارقام مستند برنامه
disaster recovery plan طرح یک واکنش به هنگامیکه خطری نرم افزار و سخت افزار را تهدید میکند
restrictive fire plan طرح اتش محدود کننده حرکات هوایی یا تامینی هوایی
plan position indicator صفحه رادار ناو یا هواپیما
constant helm plan نقشه زیگزاگ
class improvement plan طرح توسعه ناو
class improvement plan طرح بهبودناو
negative tax plan برنامه مالیات منفی
negative tax plan طرح مالیات منفی
artillery fire plan طرح اتش توپخانه
air fire plan طرح اتش هوایی
open-plan coach طرحبازوگن
annual food plan برنامه غذایی سالیانه
on the installment plan [American English] به اقساط
to buy something on the installment plan [system] چیزی را قسطی خریدن
His plan miscarried . He missed the target تیرش بخطا رفت
immediate action عملیات فوری
out of action خارج ازنبرد
out of action خراب
out of action غیر فعال
right of action حق اقامه دعوی
right of action حق طرح دعوی دردادگاه
self action خود عملی
out of action از نبرد خارج شده
immediate action عکس العمل فوری
self action عمل فی نفسه
right of action حق ترافع
right of action حق طرح دعوی در دادگاه
action پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
action شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action جریان حقوقی تعقیب
action بازی
action تمرین
action سهم سهام شرکت
action انجام کاری
action لیست امکانات
action کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
action اقامهء دعوا
action عمل انجام شده
action که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
action عمل کاربر مانند انتخاب یک کلید
action تمام منو زیر نام آن نمایش داده میشود
action وقتی کاربر نشانه گر را به سوی یک منوی خاص در میله عمل می برد
action در حقیقت آن منو انتخاب میشود
action حرف یکتایی که در رابط ه با یک منوی خاص برای افزایش سرعت عمل میکند و وقتی که کاربر این حرف را انتخاب میکند
action اثر
action جنبش
course of action روش انجام کار
action عملیات جنگی
action جنگ عملیات
action کار اقدام
action فرمان حاضر به تیر
action عامل
action اقدام
action جنگ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com