Dictiornary-Farsi | The soldiers died from illness and hunger. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 84 (6 milliseconds)

English	Persian
The soldiers died from illness and hunger.	سربازان از گرسنگی و بیماری مردند.


Other Matches

he seems to have died	ازقرارمعلوم مرده است
he seems to have died	فاهرامرده است
she died of grief	از غصه مرد
The noise died down.	سروصدا ها خوابید
he died intestate	بی وصیت مرد
what a death he died	چه مردنی کرد
He died leaving nothing but debts .	فوت کرد وهیچ چیز غیر از قرض باقی نگذاشت
his reputed son died	انکه پس اوبشمارمیرفت مرد
his reputed son died	انکه مشهوربودپسراوست مرد
soldiers	سپاهی سربازی کردن
soldiers	سرباز
soldiers	نظامی شدن
soldiers	نظامی
soldiers	فرد نظامی
to rank the soldiers	پس از شاه
to drill soldiers	سربازان رامشق دادن
soldiers' home	پادگان
soldiers' home	سربازخانه
to rank the soldiers	اوست
illness	ناخوشی
illness	مرض
illness	بیماری کسالت
illness	شرارت
illness	بدی
illness	بیماری
to send soldiers into the streets	سربازان را به خیابانها فرستادن
The soldiers were diggeng trenches .	سربازها داشتند سنگ می کندند
to have something [a disease, an illness]	بیماری گرفتن
to die of an illness	در اثر بیماری مردن
to pretend illness	نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
iatrogenic illness	بیماری پزشک زاد
mortal illness	مرض موت
under the pretence of illness	به بهانه نا حوشی
to have something [a disease, an illness]	از چیزی مریض شدن
advantage by illness	بهره بیماری
shake off (an illness) <idiom>	از شر چیزی خلاص شدن
to sham illness	خود را بناخوشی زدن تمارض کردن
mental illness	بیماری روانی
A posse of police officers and soldiers	یک دسته از پاسبان و سرباز
illness faded her beauty	ناخوشی زیبایی اوراکاست
cannon fodder [soldiers pointlessly and unscrupulously sacrificed]	خوراک توپ [سربازان بیهوده و بی وجدانه قربانی شده]
hunger [for something]	هوس [چیزی را] کردن
hunger	اشتیاق
hunger	قحطی گرسنه کردن
hunger	گرسنگی دادن گرسنه شدن
hunger	اشتیاق داشتن
hunger	گرسنگی
hunger for	اشتیاق به چیزی
hunger for	ارزوی چیزی
many d. of hunger	بسیاری از گرسنگی می میرند
hunger osteopathy	بیماری استخوانی ناشی از گرسنگی
hunger pain	درد گرسنگی [پزشکی]
hunger-striker	اعتصاب غذا کننده [زن ] [مرد]
Hunger is the best sauce. <proverb>	گشنگی بهترین خوشمزه کننده غذا است. [ضرب المثل ]
hunger cloth	پرده روی صلیب ومجسمه ها [دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
sensation of hunger	احساس گرسنگی
a pang of hunger	احساس ناگهانی گرسنگی
hunger strike	اعتصاب غذا
to go on a hunger strike	اعتصاب غذا کردن
patience of hunger	تاب گرسنگی
patience of hunger	طاقت گرسنگی
ravenous hunger	گرسنگی زیاد
ravenous hunger	حرص
He fainted from hunger.	از گرسنگی غش کردوافتاد
hunger striker	کسیکهدراعتصابغذاباشد
under the stimulus of hunger	از فشار گرسنگی
under the stimulus of hunger	بر اثرگرسنگی
hunger for data	میل شدید به داده ها
hunger strikes	اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger drive	سائق گرسنگی
land hunger	از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
hunger pangs	دردهای گرسنگی
hunger strike	اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
to suffer from hunger	گرسنه ماندن
Hunger begets crime.	گرسنگی سبب جرم و جنایت میشود.
I feel faint with hunger.	از گرسنگی احساس ضعف می کنم.
iam not patient of hunger	من نمیتوانم تاب گرسنگی رابیاورم
to die of hunger [thirst]	از گرسنگی [تشنگی] مردن
ghrelin [hunger hormone]	گرلین [هورمون اشتها آور] [بیوشیمی]
We suffered hunger for a few days .	چند روز گرسنگی کشیدیم
They must hunger in frost, that will not work in heat. <proverb>	آنهایی که در تابستان کار نمى کنند بایستى در زمستان گرسنه بمانند.
He warned he would go on a termless hunger strike.	او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
hunger for power [craving for power]	میل شدید به قدرت

The soldiers died from illness and hunger.

سربازان از گرسنگی و بیماری مردند.