Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
This knife is too blunt for words .
این چاقو ماست راهم نمی برد ( خیلی کند است )
Other Matches
blunt
کند کردن
blunt
کند
blunt
بی نوک
blunt
دارای لبه ضخیم رک
blunt
بی پرده
blunt
کلفت کردن
blunt
تیر نوک پهن و کند
they had words
باهم نزاع کردند
of few words
کم حرف
the f. words
کلمات زیرین
they had words
حرفشان شد
to ask somebody to say a few words
خواهش کردن از کسی کمی
[در باره کسی یا چیزی]
صحبت کند
words
الفاظ
in other words
<adv.>
به کلام دیگر
in other words
<adv.>
به عبارت دیگر
in so many words
عینا
In our other words.
بعبارت دیگر
in so many words
با عین این کلمات
in other words
<idiom>
به کلام دیگر
knife
تیغه
knife
گزلیک
knife
: چاقو کارد
a knife
یک چاقو
before you can say knife
خیلی زود
before you can say knife
فورا
before you can say knife
برقی ناگهان
knife
کارد زدن
knife
: چاقو زدن
the knife
چاقوی جراحی
the knife
الت جراحی
You mark my words.
این خط واینهم نشان
They have had words ,I hear .
شنیده ام حرفشان شده ( بحث ؟ جدل لفظی )
your words offended her
از سخنان شمارنجید
buzz words
رمز واژه
He is too stingy for words.
دست توی جیبش نمی کند ( خسیس است )
Acrimonious words
کلمات تلخ و نیشدار
buzz words
لغت بابروز
Hear it in his own words.
از زبان خودش بشنوید
your words offended her
سخنان شما به احساسات اوبرخورد
waste one's words
زبان خود را خسته کردن
He told me in so many words .
عینا" اینطور برایم گفت
words are but wind
حرف جزو
You mark my words .
ببین کجاست که بهت می گویم ؟( بگفته ام گوش کن )
words are but wind
هواست
words in contracts should
الفاظ عقود محمول است برمعانی عرفیه
imitative words
مورموریاغرغر کردن
to play upon words
جناس گفتن یا نوشتن تجنیس بکاربردن
words of limitation
الفاظ تعیین کننده سهم هرکس در سند
swear-words
فحش
four-letter words
واژهی قبیح
to be sparing of words
مضایقه ازحرف زدن کردن کم حرفی کردن
to eat ones words
سخن خودراپس گرفتن
the a.of boreign words
اقتباس یاگرفتن لغات بیگانه
swear-words
ناسزا
reserved words
کلمههای محافظت شده
to gloze over one's words
سخنان کسی رابدانگونه تاویل کردن که عیب ان پوشیده ماند
to i. from somebodies words
از حرفهای کسی استنباط کردن
four-letter words
واژهیچهار حرفی
reserved words
کلمههای رزرو
reserved words
کلمات ذخیره شده
put into words
به عبارت دراوردن
swear-words
کفر
precatory words
عبارتی در وصیتنامه که دران موصی تقاضایی از موصی له کرده باشد
play upon words
جناس بکار بردن
imitative words
واژههای تقلیدی
You took the words out of my mouth.
جانا سخن از زبان ما می گویی
take the words out of someone's mouth
<idiom>
سخن از زبان کسی گفت
acceptance by words
قبول قولی
apt words
مجرای اب
big words
حرفهای گنده
big words
لاف
choice of words
کلمه بندی
choice of words
جمله بندی
code words
کلمات رمزی
code words
کلمه رمز
war of words
منازعه
war of words
بحث وجدل
play on words
جناس
play on words
تجنیس
to help with words and deeds
<idiom>
با پند دادن و عمل کمک کردن
choice of words
بیان
apt words
ابرو
weigh one's words
<idiom>
مراقب صحبت بودن
eat one's words
<idiom>
حرف خود قدرت دادن
english words
واژه ها یا لغات انگلیسی
take the words out of someone's mouth
<idiom>
حرف دیگری راقاپیدن
control words
کلمات کنترلی
A dictionary tell you what words mean .
فرهنگ زبان معنی کلمات را میدهد
In the words of Ferdowsi …
بقول فردوسی
he was provoked by my words
از سخنان من رنجید
he was provoked by my words
سخنان من باو برخورد
The two are rhyming words .
این دو لغت هم قافیه هستند
i ran the words through
ان کلمات را خط زدم
play on words
<idiom>
بازی با کلمات
hook knife
چاقوی قلاب شکل
[جهت گره زدن خامه ها در روش ترکی بافت]
putty knife
کارتک
[ابزار]
flick-knife
چاقوی ضامندار
spackle knife
کارتک
[ابزار]
knife polishing
[پرداخت پرزهای فرش به کمک چاقو یا تیغه تیز]
I don't have a knife.
من چاقو ندارم.
finish knife
کارد یا تیغ
[مخصوص پرداخت سطح فرش]
fettling knife
چاقویتراشیدنغذا
filleting knife
چاقویماهیچهبربی
dessert knife
چاقویدسر
cook's knife
چاقویآشپزی
flint knife
چاقویسنگچخماقی
cheese knife
چاقویپنیر
butter knife
ضربهپایشنایپروانه
boning knife
چاقویتزئینی
grapefruit knife
چاقوی گریپ فروت
ham knife
چاقویژامبون
knife edge
لبه کارد
kitchen knife
چاقویآشپزخانه
knife pleat
پیلهتیغهای
oyster knife
چاقویمخصوصصدف
folding knife
کارد جیبی تاشو
[کارد سوئیسی]
dinner knife
چاقویغذاخوری
painting knife
چاقوینقاشی
commando knife
چاقویکماندو
knife board
نیمکت دوطرفه دربالای امنیبوس
case knife
چاقوی بزرگ
case knife
چاقوی جلد دار
bread knife
کارد نان بری
bowie knife
خنجر
bowie knife
دشنه
knife edge
لبه تیز هرچیزی
palette knife
کاردک نقاشی
pocket knife
چاقوی جیبی
clasp knife
چاقوی ضامن دار
switchblade knife
چاقوی ضامن دار
cut it with a knife
برضد
knife board
میزی که روی ان کاردهاراپاک می کنند
jack knife
خم شدن بجلو با پاهای مستقیم و گرفتن مچ پا بادستها
knife-edges
لبه کارد
hand knife
خوش بافت
hack knife
چاقوی مخصوص برش کامل
dissecting knife
کاردتشریح
dissecting knife
چاقوی تشریح
cut it with a knife
درمقابل
jack-knife
چاقوی بزرگ جیبی
carving knife
چاقوی حکاکی یا گوشت بری
knife-edge
لبه چاقو
knife-edge
تیغه در
knife-edge
لبه تیز هرچیزی
knife-edge
لبه کارد
knife edge
لبه تیغ
knife edge
لبه چاقو
knife-edge
لبه تیغ
paper-knife
کاغذ بر
sheath knife
چاقوی غلاف دار
knife-edges
لبه تیغ
knife-edges
لبه چاقو
knife-edges
تیغه در
knife-edges
لبه تیز هرچیزی
knife edge
تیغه در
knife boy
خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
war to the knife
جنگ خونین
pallet knife
کاردک
pallet knife
کاردک نقاشی
moon knife
چاقوی هلالی
moon knife
چاقوی پوست تراشی
knife switch
کلید چاقویی
knife switch
کلید اهرمی
knife switch
کلید تیغهای
knife rest
جای چاقو
pallet knife
ماله رنگ امیزی
paper knife
کارد کاغذبری
paring knife
سم تراش
war to the knife
جنگ سخت
war to the knife
کارد و کارد کشی
trench knife
کارد سنگری
knife rest
نوعی مانع یا سدجادهای است که با سیم خاردار و یک چهارچوب فلزی یا چوبی تهیه می کنند و قابل حمل میباشد
steak knife
کارد رومیزی دارای تیغه مضرس
pruning knife
چاقوی شاخه زنی
plane knife
تیغه رنده
paring knife
ناخن گیر
knife machine
کاردپاک کن
knife grinder
تیزگر
knife grinder
چاقوتیزکن
knife machine
ماشین کاردپاک کنی چاقوتمیزکن
three bladed knife
چاقوی سه تیغه
my words hurt his feelings
سخنان من باو بر خورد سخنان من قلب او را جریحه دار کرد
To argue ( exchange words ) with someone .
با کسی یک بدوکردن
The exam was too easy for words .
امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
Her words are empty of meaning.
حرفهایش خالی از معنی ومفهوم است
To bandy words . to argue.
بگو مگه کردن ( ,,یکی بدو کردن )
his words injured my feelings
سخنایش بمن برخورد سخنانش احساسات مراجریحه دار کرد
to pour out abusive words
سخنان فحش امیزپی در پی اداکردن
Bluntly. Without mincing words.
صاف وپوست کنده
he took my words in good part
سخنان مرا بخوبی تلقی نمود از سخنان من نرنجید
put words in one's mouth
<idiom>
چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
Swiss army knife
دستهچاقوسوئیسی
principal types of knife
انواععمدهچاقو
plaster cutting knife
کارد گچبری
types of kitchen knife
انواعچاقویآشپزخانه
large chopping knife
ساطور
jack knife bridge
پل متحرک تاشو
Fine words butter no parsnips.
از تعارف کم کم وبر مبلغ افزای
With soft words one may persuade a serpent out of .
<proverb>
با زبان خوش مار را از سوراخ بیرون مى کشند .
To put the words into someones mouth.
حرف توی دهن کسی گذاشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com