Dictiornary-Farsi | This would provide an obvious solution | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 104 (7 milliseconds)

English	Persian
This would provide an obvious solution [to the problem] .	این می تواند یک راه حل واضح [به مشکل] فراهم می کند.


Other Matches

obvious	اشکار
it is obvious that	اشکار یا بدیهی است که
It is obvious enough . Well of course .	خب معلومه دیگه
obvious	مشهود
obvious	مریی
obvious	هویدا
obvious	معلوم
obvious	واضح بدیهی
to be the obvious thing [for somebody or something]	آشکار [بدیهی] بودن [برای کسی یا چیزی]
The theatre is the obvious thing for an extrovert like me.	تیاتر واضحترین جا برای برونگرایی مانند من است.
The library is the obvious place for the after-dinner hours.	کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
The Catholic Church springs [comes] to mind as an obvious example.	کلیسای کاتولیک به عنوان یک نمونه بارز به ذهن می آید.
provide	توشه دادن
provide	تهیه کردن
provide	میسر ساختن تامین کردن
provide	مقرر داشتن
provide	تدارک دیدن
provide	دردسترس قراردادن دراختیارقراردادن
provide	وسیله فراهم کردن
provide	تهیه دیدن
to provide against	پیش بندی کردن
provide	عرضه کردن
to provide against	جلوگیری کردن
provide	اماده کردن
to provide for old age	پیش بینی روزگارپیری را کردن
to provide for old age	برای پیری تهیه کردن
provide for in the budget	در بودجه پیش بینی کردن
We would appreciate it if you could provide us with some information about ...	ما سپاسگزار می شویم اگر اطلاعاتی در باره ... به ما ارائه کنید.
to provide oneself	خودرا اماده یا مجهز کردن
to provide for one's family	خوارباربرای خانواده خودتهیه کردن
the lord will provide	خداوسیله خواهد ساخت
the lord will provide	خدا میرساند
to provide interpretation [for somebody] [from/into a language]	ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to fail to provide an answer	درماندن در دادن پاسخ
to give [provide] somebody [some] information	به کسی آگاهی دادن
To save ( provide ) for a rainy day . To prepare for an emergency .	فکرروز مبادا را کردن ( آینده نگه بودن )
solution	محلول
solution	پاسخ یک مشکل
solution	انحلال
solution	تادیه تسویه
solution	راه حل
solution	حل محلول
solution	حل
solution	چاره سازی
cn solution	محلول گاز اشک اور
cn solution	گازاشک اور مایع
solution	شولش
unique solution	جواب منحصر بفرد
solution polymerization	بسپارش محلولی
solution to a problem	راه حل یک مسئله
standard solution	محلول استاندارد
stock solution	محلول ذخیره
supersaturated solution	محلول فوق سیر شده
supersaturated solution	محلول ابر سیر شده
[procedure of] solution	راه حل
solution [process]	راه حل
shellac solution	لاک الکل
cutting solution	محلول برش
unique solution	راه حل یگانه
corner solution	راه حل گوشهای
unique solution	راه حل منحصر بفرد
solution of continuity	گسیختگی
solution of a problem	حل یک مسئله
approximate solution	حل تقریبی
ideal solution	محلول ایده ال
heat of solution	گرمای انحلال
graph solution	حل ترسیمی
exothermic solution	انحلال گرماده
exact solution	حل دقیق
endothermic solution	انحلال گرماگیر
solution gas	گاز حل شده
danc solution	نوعی محلول شیمیایی برای رفع الودگی عوامل تاول زا
antifreezing solution	ضد یخ
caustic solution	محلول سوزاور
buffer solution	محلول بافر
benedict's solution	محلول بندیکت
battery solution	محلول باتری
solution of battery	الکترولیت باتری
fehling solution	محصول فهلینگ
alkaline solution	محلول قلیایی
soap solution	اب صابون
soda solution	محلول جوش شیرین
soap solution	محلول صابون
soild solution	محلول جامد
solid solution	محلول جامد
saturated solution	محلول سیر شده
optimal solution	راه حل مطلوب
antifreezing solution	محلول ضد یخ
optimal solution	راه حل بهینه
normal solution	محلول نرمال
solid solution	کریستال مخلوط
metastable solution	محلول شبه پایدار
iterative solution	راه حل تکراری
acid solution	محلول اسید
substitutional solid solution	محلول جامد جانشینی
differential heat of solution	گرمای انحلال تفاضلی
total heat of solution	گرمای کل انحلال
solution heat treatment	عملیات حرارتی محلول
integral heat of solution	گرمای کل انحلال
molar heat of solution	گرمای مولی انحلال
We must find a basic solution.	باید یک فکر اساسی کرد
A solution suddenly proffered itself.	ناگهان راه حلی به نظر رسید.
I racked ( cudgeled ) my brain to find a solution .	به مغزم فشارآوردم تا راه حلی پیدا کنم