Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 195 (9 milliseconds)
English	Persian
To stage political demonstrations.	تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
Other Matches
demonstrations	نمایش تجربی
demonstrations	عمل نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstrations	اثبات تجربی
demonstrations	قطعهای در مغازه که به مشتری نحوه کار آن وسیله را نشان میدهد
demonstrations	نرم افزاری که آنچه یک برنامه قادر به انجام است بدون پیاده سازی توابع آن نشان میدهد
demonstrations	دلیل
demonstrations	برهان
demonstrations	اثبات
demonstrations	تظاهر به انجام عملیات کردن
demonstrations	نمایش
demonstrations	دمونستراسیون
demonstrations	تظاهرات نمایش
political	سیاسی
political economy	علم ثروت
political economy	اتصاد سیاسی
political scientist	ویژه گر علوم سیاسی
political scientists	ویژه گر علوم سیاسی
political science	علوم سیاسی
political instability	تزلزل یا نا استواری سیاسی
arithmetic , political	اقتصاد سیاسی
political mission	هیئت سیاسی
political matters	مسائل سیاسی
political matters	سیاسیات
political isolation	انزوای سیاسی
political forces	نیروهای سیاسی
political economist	متخصص علم ثروت
political circles	محافل سیاسی دوایر سیاسی
political circles	دوایر دولتی
political mission	ماموریت سیاسی
political offence	جرم سیاسی
political offences	جرائم سیاسی
socio political	سیاسی
socio political	اجتماعی
political ties	هم بستگیهای سیاسی وابستگیهای سیاسی اتحادسیاسی
political sclence	سیاست مدن
political sclence	علم سیاست کشورها
political rights	حقوق سیاسی
political psychology	روانشناسی سیاسی
political propaganda	تبلیغات سیاسی
non political offence	جرم غیر سیاسی
party political	مربوطبهاحزابسیاسی
political debate	منازعه سیاسی
Political opponents .	مخالفین سیاسی
political prisoner	زندانیسیاسی
political asylum	پناهگاهسیاسی
political debate	بحث سیاسی
political economy	اقتصاد سیاسی
political map	نقشهسیاسی
To ask for political asylum.	تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
executive [of a political party]	مجلس اجرائی [سیاست]
His political beliefs are old hat now .	عقاید سیاسی اش دیگه کهنه شده
executive [of a political party]	شورای مجریه [سیاست]
Religious (political) fanaticism	تعصبات مذهبی ( سیاسی )
To seek political asylum.	تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
party political broadcast	تبلیغاتانتخاباتیاحزابدررادیویاتلویزیون
a newspaper's political affiliation	وابستگی سیاسی روزنامه ها
person seeking [political] asylum	درخواست کننده پناهندگی [سیاسی]
executive council [of a political party]	شورای مجریه [سیاست]
executive council [of a political party]	مجلس اجرائی [سیاست]
I don't think it wise to publicly proffer a political opinion.	من فکر نمی کنم عاقلانه باشد بطور علنی عقیده سیاسی شخصی خود را بیان کرد.
not stage	مدار یا جزئی در یک سیستم لاجیک که وجود یا عدم وجودخروجی برعکس حالت ورودی و یا نقیض ان میباشد
to go on stage	وارد صحنه [نمایش] شدن
behind the stage <adj.> <adv.>	خصوصی [اصطلاح مجازی]
behind the stage <adj.> <adv.>	محرمانه [اصطلاح مجازی]
first stage	مرحلهاول
second stage	مرحلهدوم
third stage	مرحلهسوم
to go on the stage	اکترشدن
zero stage	طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
at this stage <adv.>	درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
to go on the stage	بازیگرشدن
stage	پرده گاه مرحله
stage	صحنه
stage	منزل
stage	پایه وهله
stage	طبقه
stage	در صحنه فاهرشدن
stage	مرحله دار شدن اشکوب
stage	مرحله
stage	چوب بست
stage	سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage	اشکوب
stage	اسکان دادن
stage	سکو
stage	درجه مرحله
stage	مراحل مختلف یک موشک
stage	صحنه نمایش
stage	مقام
stage	یکی از چند نقط ه در یک فرآیند
stage	قراردادن اتومبیل در خط اغاز
stage	نیمکت اویزان
stage whispers	نجوای روی صحنه
stage whisper	نجوای روی صحنه
stage doors	در عقب صحنه
stage door	در عقب صحنه
two stage sampling	نمونه گیری دو مرحلهای
stage-struck	عاشق هنرپیشگی و صحنهی نمایش
stage-struck	شیفتهی بازیگری
stage director	مدیر نمایش
mechanical stage	پایهمکانیکی
regulator first stage	صفحهنمایشنخستینرگلاتور
landing stage	حملباقایق
centre-stage	شرائطبسیار حساسو مهم
stage clip	سطحنمایش
stage curtain	پردهنمایش
two stage experiment	ازمایش دو مرحلهای
To appear on the scene (stage).	روی صحنه ظاهر شدن
speed stage	مرحله سرعت
stage-manage	کارگردانی کردن
stage-manage	اداره کردن
at the rear of the stage <adj.> <adv.>	در پس پرده
stage manage	کارگردانی کردن
stage manage	اداره کردن
stage managers	کارگردان نمایش
stage managers	مدیر نمایش
speed stage	سطح سرعت
stage-managed	اداره کردن
at the rear of the stage <adj.> <adv.>	پشت پرده نمایش [مخصوص اطاق رخت کن]
input stage	طبقه ورودی
At that point [stage] , ...	وقتی که موقعش رسید...
stage-managing	کارگردانی کردن
stage-managing	اداره کردن
stage-manages	کارگردانی کردن
stage-manages	اداره کردن
stage-managed	کارگردانی کردن
stage manager	کارگردان نمایش
main stage	طبقه اصلی
flood stage	تراز بحرانی طغیان
first audio stage	مرحله صوتی نخست
energy stage	لایه انرژی
differential stage	مرحله تفاضلی
developmental stage	مرحله پیشرفت
developmental stage	مرحله تکوینی
macro stage	مرحله کلان
converter stage	طبقه مبدل
killer stage	صافی رنگ
buffer stage	مرحله میانگیر
impluse stage	طبقه فشار مستقیم
initial stage	طبقه نخستین
input stage	طبقه اولیه
main stage	عرشه اصلی
mixer stage	طبقه مخلوط کننده
modulator stage	طبقه مدولاسیون
multi stage	چند مرحلهای
multi stage	چند طبقه
larval stage	مرحله کرمی
oedipal stage	مرحله ادیپی
oral stage	مرحله دهانی
output stage	مرحله خروجی
phallic stage	مرحله التی
anal stage	مرحله مقعدی
turbine stage	طبقه توربین
stage direction	کاگردانی
stage fever	کرم بازیگری یا اکتری
this play does not stage well	این داستان خوب در نمایش در نمیاید
stage payments	پرداختهای مرحلهای پرداختهای که در چند مرحله صورت میگیرد
stage race	مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
stage set	تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
stage set	تعویض سن
termination stage	مرحله پایانی
stage manager	مدیر نمایش
stage fright	وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
to put on the stage	بمعرض نمایش گذاشتن نمایش دادن
stage direction	مدیریت
stage craft	فن درست کردن نمایش
single stage	یک طبقهای
single stage	یک طبقه
quick stage	ان مرحله ازابستنی که زن جنبش بچه رادرزهدان خودحس میکند
stage fright	صحنه هراسی
stage coach	دلیجان
push pull stage	طبقه پوش- پول
multi stage production	تولید چند مرحلهای
high pressure stage	طبقه فشار قوی
multi stage amplifier	تقویت کننده چند طبقه
multi stage experiment	ازمایش چند مرحلهای
anal retentive stage	مرحله مقعدی ضبطی
multi stage press	پرس چند طبقه
power amplifier stage	مرحله فزون ساز توان
two stage least squares method	برای تخمین پارامترها در اقتصادسنجی
two stage least squares method	روش حداقل مربعات دومرحلهای
multi stage sampling	نمونه گیری چند مرحلهای
multi stage scaffolding	داربست چند طبقه
low power stage	طبقه کم قدرت
power output stage	طبقه خروجی
frequency divider stage	طبقه مقسم فرکانس
anal expulsive stage	مرحله مقعدی دفعی
mechanical stage control	کنترلپایهمکانیکی
intermediate frequency stage	طبقه ی فرکانس میانی
It was stage –managed . It was trumped up.	صحنه سازی بود
three stage least squares method	روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
multi stage amplifier	امپلی فایر چند طبقه
bed building stage of river	تراز سطح متوسط اب رودخانه
Stage party ( films , movies ) .	میهمانی ( فیلمهای ) مردانه
The stage was bare but for [save for] a couple of chairs.	صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com