English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 79 (6 milliseconds)
English Persian
To cheat at cards. درقمار ( ورق بازی ) تقلب کردن
Other Matches
cheat فریب دادن
cheat خدعه کردن گول زدن
cheat جر زدن
cheat موضع گرفتن در نقطه دوربرای دفاع
cheat ادم متقلب وفریبنده
cheat موضعگیری برای دفاع
cheat سواری تخته موج بدون جلو بردن بدن
cheat مغبون کردن
cheat تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
cheat on (someone) <idiom> گول زدن
cheat فریب گول
cheat sheet کروکی زمین گلف
To cheat in an examination. درامتحان تقلب کردن
If you try to cheat the bank, you wil be digging your own grave. اگر سعی کنی بانک را گول بزنی، با دست خودت گورت را کنده ای.
cards وسیلهای که داده کارت پانچ را به حالتی کا قابل دریافت برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
cards خط ی از اطلاعات پانچ شده درباره یک حرف که موازی با قسمت کوتاه تر کارت است
cards وسیلهای که به طور خودکار کارت پانچ را درون دستگاه خواننده قرار میدهد
cards بخشی از ستون کارت که برای یک نوع داده در نظر گرفته شده است
cards روشی که در آن سطرها و ستون ها طوری مرتب می شوند که نشان دهنده فیلدهای دادهای و حروف در کارت پانچ باشند
in the cards <idiom> انتظار داشتن
cards برنامه کوتاهی که داده را از کارت پانچ به حافظه اصلی منتقل میکند
cards کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
cards ورقه نصب مواد که روی آن قط عات الکترونیکی قابل نصبند
cards بخشی از حافظه که حاوی نمایش داقیق اطلاعات روی کارت است
cards کارتی با سوراخهای پانچ شده روی آن برای نمایش داده
cards وسیلهای که داده را از پشت کارت شناسایی یا کارت اعتباری می خواند
cards برگه
cards ماشین پرداخت پارچه
cards پنبه زنی
cards ورق بازی کردن
cards کارت تبریک کارت عضویت
cards مقوا
cards برگ
cards کارت ویزیت بلیط
cards کارت
cards ورق
cards امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
cards یک کارت پانچ
cards ترکیبی از سوراخهای پانچ شده که معرف حروف روی پانچ کارت است
cards تختهای که شامل درایو دیسک سخت است و نیز واسطهای مورد نیاز الکترونیکی که قابل ورود به سیستم هستند
cards سوراخی که در موازات بلندترین لبه کارت قرار دارد
cards مین فلز برای تختههای مدار
cards مجموعهای از شیارهای فلزی در انتهای لبه و روی سطح کارت که باعث ورود آن دراتصال لبه و ایجاد تماس الکتریکی میشود.
cards ورق بازی گنجفه
cards کارتی که فقط حاوی شیارهای هادی است بین اتصال کارت اصلی و کارت اضافی که باعث میشود کارت اضافه به آسانی کارکند و بررسی شود در خارج از محفظه آن
cards قطعه کوچکی از کاغذ یا پلاستیک
cards فرمی که حاوی تخته اصلی است که روی آن تختههای حلقوی چاپ شده قابل نصب هستند تا یک سیستم انعط اف پذیر ایجاد شود
cards تخته مدار چاپ شده که به سیستم متصل است برای افزایش کارایی آن
cards ماشینی که در کارت پانچ سوراخ ایجاد میکند
play one's cards right <idiom> از فرصتهای خود سودبردن
house of cards <idiom>
show one's cards <idiom> برگ آس را رونکردن
stack the cards <idiom> برای کسی نقشه کشیدن
To play cards . ورق بازی کردن
vaccination cards دفترچه های واکسیناسیون
house of cards طرح پوشالی [اصطلاح مجازی ]
house of cards ساختمان با ورقهای پاسور
vaccination cards دفترچه های مایه کوبی
house of cards ساختمان سست بنیاد [اصطلاح مجازی]
To deal the cards . ورق دادن
To stack the cards . ورق زدن ( تقلب درقمار )
playing cards ورق بازی , برگ
playing cards ورق گنجفه
playing cards گنجفه
credit cards کارت یاورقه خرید نسیه
credit cards کارت اعتباری
identity cards شناسنامه
report cards کارنامه
control cards کارتهای کنترل
program cards کارتهای برنامه
to show ones cards قصد خودرا اشکارکردن
green cards کارت سبز
hold all the trump cards <idiom> کنترل کامل داشتن
lay one's cards on the table <idiom> صادقانه معامله کردن
put one's cards on the table <idiom> رک بودن
Shall we play a game of cards? یک مسابقه ورق با هم بازی بکنیم؟
I fiddled afew invitation cards. باهر کلکی بود چند تا کارت دعوت گیر آوردم
To reveal ones intentions (aims). To put ones cards on the table. دست خود را رو کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com