Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
To give someone elbow - room ( scope ) .
به کسی میدان دادن
Other Matches
elbow room
<idiom>
elbow room
ازادی عمل
Give the room a good clean.
اتاق را حسابی جمع وجور کردن
elbow
زانویی دوردار
elbow
زانو
elbow
با ارنج زدن
elbow
دسته صندلی
elbow
ارنج
elbow
زانویی
elbow grease
کدیمین
elbow joint
بندارنج
reducing elbow
زانوی کاهشی
reducing elbow
زانوی کاهنده
elbow grease
نیروی حاصله از کاردستی
elbow pads
زانوبند
elbow telescope
دوربین بازویی
elbow joint
زانویی
elbow chair
صندلی دسته دار
elbow pad
حافظبازو
conduit elbow
زانویی لوله حفاظ
reversible elbow
زانوی 09 درجه
elbow grease
<idiom>
سعی درتمیز کردن چیزی
more power to your elbow
خدازور بازو بشما بدهد
more power to your elbow
خدابشما توفیق بدهد
tennis elbow
اسیب ارنج
Give me a call! or
[Give me a ring!]
به من زنگ بزنید
[بزن]
!
scope
چشم انداز
scope
منظور از عملیات
scope
طول طناب لنگر بیرون از اب
scope
حدود
scope
حوزه
scope
دامنه رسیدگی
scope
محدوده مقادیر که یک متغیر میتواند شامل شود
scope
محدوده
scope
وسیله دیدبانی یا بینایی
scope
حیطه عمل
scope
میدان دید
scope
منظور
scope
میدان
scope
میدان دید ازادی عمل
scope
نقطه توجه طرح نهایی
scope
فحوا
scope
منظور مفاد
scope
قلمرو حوزه
scope
مطمح نظر
scope
وسعت
scope
نوسان نما
scope
هدف عملیات
scope
طول زنجیر ارتفاع سنج ناو منظور
scope
میدان و برد و حدود
scope
حیطه
scope
گستره
b scope
صفحه کاتد رادار
scope
دامنه
scope
هدف
scope of coverage
حوزه عمل
scope of coverage
حیطه پوشش
scope for one's energies
میدان برای ابراز فعالیت
radar scope
صفحه دید رادار
sniper scope
دوربین تیراندازی بوسیله تیراندازان ماهر دوربین مادون قرمز دیدبانی در شب
snooper scope
دوربین تعقیب و دیدبانی
expanded scope
صفحه گسترده
radar scope
صفحه رادار
data scope
یک دستگاه مخصوص نمایش که کانال ارتباطات داده راکنترل نموده و محتوای اطلاعات منتقل شده روی ان را نمایش میدهد
to come within the scope of a contract
در حیطه یک قرارداد بودن
to come within the scope of the law
در حوزه عمل قانون بودن
stato scope
ارتفاع سنج هواپیما
stato scope
فشار سنج نمودار درجه فشارجوی
spotting scope
دوربین روی سه پایه
of a wide scope
وسیع
starlight scope
دوربین دید شبانه با استفاده از نور ستارگان
main scope tube
مجرایاصلیهدف
short scope buoy
بویه پایه کوتاه
To extend the scope of ones activities .
میدان عملیات خودرا گسترش دادن
short scope buoy
بویه شناور قائم
room
فضا
room no
اطاق شماره 3
room
اتاق
room
محل موقع
these room let well
نمیتوانیم برای اطاقهایم اجاره نشین پیدا کنم
in the room of
بجای
room
انبار
in the room of
درعوض
room
اطاق
in my room
در اتاقم
room
وسیع تر کردن
room
مسکن گزیدن منزل دادن به
room
مجال
room
جا
May I see the room?
آیا میتوانم اتاق را ببینم؟
Get out of the room.
از اتاق بروبیرون
To do up the room.
اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
take your w to another room
اسباب کارخودراباطاق دیگرببرید
still room
شربتخانه
the f. of a room
اثاثیه اطاق
room
خانه
tiring room
محل تعویض لباس هنرپیشه
tea-room
چایخانه
guard room
پاسدارخانه
wainscoting of a room
کار چوبی داخل اطاق
upper room
بالاخانه اطاق فوقانی
crew's room
اتاقخدمه
tea-room
کافه
green room
انتظارگاه یاخلوتگاه بازیگران
to spray a room
امشی یاداروی دیگردراطاقی افشاندن
they rushed out of the room
از اطاق بیرون ریختند
laundry room
اتاقکلبایشویی
first focal room
اولیناتاقمرکزی
morning room
اتاقنورگیر
engine room
اتاقموتور
waiting room
اطاق انتظار
ware room
بارخانه
common room
اتاق استادان
reading room
قرائت خانه
reading room
خوانشگاه
reading room
اتاق قرائت
reception room
پذیرشگاه
men's room
مستراح مردانه
common room
باشگاه دانشجویان
leg room
پا جا
common room
تالار دانشجویان
ware room
انبارکالا
ware room
انبار گمرک
war room
اتاق جنگ
war room
اتاق عملیات
control room
اتاقکنترل
leg room
جا برای پاها
reception room
اتاق انتظار
reception room
اتاق پذیرایی
tea-room
رستوران
ward room
اطاق افسران در کشتی جنگی
ware room
انبار کردن مخزن
ladies' room
مستراح زنانه
test room
ازمایشگاه
shell room
انبار گلوله
shell room
انبار مهمات ناو
she kept her room neat
اطاق خود را اراسته و پاکیزه نگاه میداشت
sea room
شعاع مانور دریایی
sea room
شعاع عمل دریایی ازاد
room temperature
دمای اتاق
room mate
هم اتاق
room lighting
روشنایی اطاق
room circuit
جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
show room
نمایشگاه
smoking room
اتاق ویژه سیگار کشیدن
tap room
محل پیاله فروشی
tap room
جایگاه نوشابه فروشی ونوشابه خوری
test room
اطاق ازمایش
stock room
انبار کالا
stock room
انبار
statem room
خوابگاه افسران ناو
squad room
اطاق خواب سربازان
smoking room
وقیح
smoking room
زشت
smoking room
اتاق مخصوص دود دادن ماهی وامثال ان
gun room
اطاق افسران جزء درکشتیهای جنگی بزرگ
ready room
اطاق توجیه
punch room
اطاق منگنه زنی
it takes much room
فضای زیادی را اشغال میکند
it takes much room
خیلی جامی برد
incommoded by want of room
جا
incommoded by want of room
ناراحت از حیث
they rushed into the room
ریختند توی اطاق
house room
جا
house room
یورت
house room
اطاق
he swung out of the room
باگامهای سنگین وموزون ازاطاق بیرون رفت
hardening room
اطاق سخت گردانی
the room was seated for 00
جای سدکرسی دران خانه تهیه کرده بودند
the room was not lived in
هنگام روز در ان اطاق زندگی نمیکردند
provision room
انبار مواد غذایی
plotting room
مرکز هدایت اتش توپخانه ناو
orderly room
دفتر گروهان
operations room
centre combatinformation: syn
operations room
اتاق عملیات
news room
اطاق روزنامه خوانی
lumber room
پشتک
lumber room
انبار خرت وپرت
keeping room
اطاق نشیمن
jockey room
رختکن سوارکاران
gun room
مخزن مهمات درکشتی
dark room
تاریکخانه عکاسی
drawing room
سالن پذیرایی
drawing room
اطاق پذیرایی
store-room
انبار خانگی
store-room
انبار
store-room
جای انبار کردن
store room
انبار خانگی
store room
انبار
store room
جای انبار کردن
powder room
مستراح یا توالت زنانه
dining room
اطاق نهارخوری
dining room
اطاق ناهار خوری
sleeping room
خوابگاه
back room
محوطه بین خط پایانی ودیوار
bed room
اطاق خواب
damp room
اطاق نمناک
cycle of the room
دورقمر
cycle of the room
گردش ماه
crush room
گردش گاه بازیگرخانه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com