Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
To shake ( swing , roll) ones hips .
قر دادن
Other Matches
swing roll
چرخش نیمدایره روی یکپاوبعد روی پای دیگر با کنترل پای ازاد از جلو بعقب
hips
ابرو درهای
hips
قسمت میان ران وتهیگاه
hips
مفصل ران
hips
جستن پریدن
hips
لی لی کردن
hips
سهوکردن
hips
کفل
hips
نبش
swing
نوسان کردن
swing
پیچیدن موازی اسکیها
swing
هم فوروارد حرکت ناگهانی یکطرفه توپ پرتاب شده چرخش بدون کنترل بدن
swing
ضربه محکم با راکت یا چوب هم گارد
swing
تاب خوردن دور زدن چرخیدن
swing saw
اره کانهای نوسان دار
swing up
درحال تاب خوردن
swing up
بدن راازمیله بالاکشیدن
swing
قطردوران قطر گردش
swing
جنبش
swing
نوسان
swing
چرخ دادن چرخ تاب
swing
جنبانیدن
swing
تاب دادن
swing
اونگ نوعی رقص واهنگ ان
swing
اهتزاز
swing
تاب نوسان
let it have its swing
بگذاریدسیرعادی خودرابکند بگذارید جریان خودراطی کند
swing
تاب خوردن
swing
اونگان شدن یا کردن
swing
چرخیدن
shake down
اوار
shake
لرزش تزلزل
shake up
تکان سخت دادن
shake up
احساسات راتحریک کردن
shake up
سرهم بندی دگرگونی
shake-up
تکان سخت دادن
shake
تکان
shake
ارتعاش
shake down
فروریختگی
shake down
تجزیه
shake down
جیب کسی را کاملا خالی کردن بیتوته کردن
shake down
ازمودن
shake up
<idiom>
تغییر دادن سیستم کاری
shake down
<idiom>
باحیله پول درآوردن
shake-up
احساسات راتحریک کردن
shake-out
باز کردن بادبان
shake-out
لرزاندن رکود
shake
شکاف
[در چوب یا تنه درخت]
shake
لرزش نوسان
shake
لرزیدن
shake
لرزاندن
shake
تکان دادن
shake
اشفتن
shake
تکان دادن جنباندن
shake
لرز
shake-up
سرهم بندی دگرگونی
shake out
باتکان بیرون بردن
shake-out
باتکان بیرون بردن
shake out
لرزاندن رکود
shake out
باز کردن بادبان
voltage swing
نوسان فشار الکتریکی نوسان ولتاژ
to swing the lead
خود را به ناخوشی زدن
to swing the lead
اززیر کار در رفتن
upward swing
نوسان به سمت بالا
swing bucket
جراثقال گردان
swing bucket
جراثقال نوسان دار
swing from one's heels
ضربههای قدرتی
swing gates
دریچههای گردان
back swing
نوسان به عقب
boom swing
حیطه نوسان
boom swing
ناحیه لرزش
swing bridge
پل نوسان دار
forward swing
تاباولیه
frequency swing
انحراف فرکانس
swing doors
در گردان
swing door
در گردان
to make somebody swing
کسی را دار زدن
[اصطلاح روزمره]
giant swing
تاب بلند
giant swing
افتاب یا مهتاب
to make somebody swing
بدار آویختن کسی
[اصطلاح روزمره]
short swing
پیچهای با شعاع کم
downward swing
نوسان رو به پایین
swing bridge
پل گردان
swing voter
فردیکهبهحزبسیاسیخاصیتعلقندارد
swing bowler
توپ اندازی که از پرتاب توپ با حرکات قوسی اش استفاده میکند
swing basket
سبد ابکشی
get in the swing of things
<idiom>
به شرایط جدید عادت کردن
compass swing
چرخش خط محوری
compass swing
قطب نما انحراف طولی قطب نما
swing bell
اسبابی مانند دنبل برای تقویت عضلههای بازو و شانه
swing bar
اسبابی مانند دنبل برای تقویت عضلههای بازو و شانه
hip swing
چرخ جلو روی پارالل
shake bottle
بطری حاوی گویهای کوچک نمره دار برای تعیین شماره بازیگر بیلیارد
give it a shake
انرا تکان دهید
shake-ups
سرهم بندی دگرگونی
wind shake
تکان سخت درختان جنگل در اثر طوفان
To shake hands with someone.
با کسی دست دادن
fair shake
<idiom>
رفتار درست
shake a leg
<idiom>
تکان بخوری ،زودتر راه رفتن
shake off (an illness)
<idiom>
از شر چیزی خلاص شدن
Come on, shake a leg!
عجله بکن!
[اصطلاح روزمره]
to shake a leg
<idiom>
عجله کردن
[اصطلاح روزمره]
shake-outs
باز کردن بادبان
shake-outs
لرزاندن رکود
shake-outs
باتکان بیرون بردن
to shake up
[a company]
<idiom>
سازمان
[شرکتی را ]
اساسا تغییر دادن
to shake off the dust
تکاندن
to shake off the dust
گرد گرفتن
to shake a leg
رقص
to shake a leg
دست افشاندن
milk shake
مخلوط شیر وشربت وبستنی
milk-shake
مخلوط شیر وشربت وبستنی
shake-ups
احساسات راتحریک کردن
to shake a leg
رقصیدن
shake-ups
تکان سخت دادن
to shake hands
دست دادن
to shake off the dust
گردگیری گردن
to shake down mulberries
توت تکاندن
the work is in full swing
کاربخوبی جریان دارد
grid voltage swing
تغییر یا نوسان ولتاژ شبکه
german giant swing
افتاب شکسته
swing frame grinder
دستگاه سنگ زنی نوسان دار
center swing bridge
پل میانگرد
swing half turn
تاب بدن ژیمناست با نیم پیچ
There is not room no swing a cat .
<proverb>
گربه را مجال گذز نیست .
shake-hands grip
طرزقرارگیریدست
roll out
معرفی یک کالای تجارتی به بازار
roll out
دویدن هواپیما روی باند
roll out
سر خوردن هواپیما
roll out
ازتختخواب بیرون امدن گسترده شدن
to roll on
صاف کردن
roll out
از حافظه جمع کردن
roll on/roll off
بارگیری- تخلیه
roll on roll off
سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
roll on roll off
روش سوار وپیاده کردن بار روی غلطک حمال
roll on roll off
روش بارگیری مستقیم ناو
roll up
جمع کردن
roll up
اندوختن
to roll on
غلتیدن
roll in
<idiom>
باقیمت بالایی رسیدن
roll around
<idiom>
برگشتن
to roll by
غلتیدن
to roll by
صاف رفتن
roll up
انباشتن
roll up
رویهم جمع شدن
to roll on
اسان رفتن
roll up
جمع اوری کردن تاسیسات
roll up
پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
roll up
چرخیدن
roll in
در حافظه پهن کردن
roll
فهرست پیچیدن
roll
نورد
roll
غلتک
roll
چرخش گردش
roll
غلتش ناو
roll
ناوش
roll
ناویدن
to roll by
اسان رفتن
roll
چرخش نیمدایره روی یک پا وبعد روی پای دیگر
roll
غلتاندن غلت دادن
roll
دوران حول محور طولی غلطش
roll
نورد کردن
roll
غلت خوردن گشتن
roll
تراندن
roll
غلتیدن
roll
بدوران انداختن
roll
گردکردن
roll
غلتک زدن
roll
غل دادن
roll
چرخش توپ والیبال
roll-on/roll-off
بارگیری- تخلیه
roll
تلاطم داشتن
roll
تردادن
roll
چیز پیچیده
roll
انحراف به چپ یا راست
roll
غلطیدن
roll
طاقه
roll
غلطیدن ناو
roll
فهرست
roll
ثبت
roll
صورت
roll
توپ
roll
لوله
roll
طومار
drum roll
ضربات مداوم
wire roll
نوعی سیم خاردار تاشو برای ساختن موانع ضد مکانیزه
drum roll
تندزنی
western roll
غلطیدن افقی از روی میله
universal roll
برای شکل دادن تیرهای بال پهن معمولابا چهار استوانه دوار نوردمیکنند که به همین نام معروف است
bed roll
رختخواب پیچ
to be on the pay roll
جزوکارمندان یا مزدوران بودن
to be on the pay roll
مواجب یا مزد گرفتن
backing roll
غلطک پشت بند
back up roll
غلطک پشت بند
universal roll
نورد یونیورسال
bead roll
صورت مردگانی که برای ارواح انها فاتحه یادعامیخوانند
roll of honour
صورت اسامی کسانی که درجنگ فداکاری کرده اند
the roll of the sea
غلت یا موج اب دریا
crushing roll
غلتکسنگشکن
hip-roll
تیر چوبی نبش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com