English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (6 milliseconds)
English Persian
To stand firm. To stick to ones gun. سفت وسخت ایستادن
Search result with all words
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. پای این کار باید محکم بایستی
Other Matches
You must not relent on this point . You must stand firm. مبادا سر این موضوع شل بیائی
firm راسخ سفت کردن
firm واحد اقتصادی موسسه تجارتخانه
firm بنگاه
firm استوار کردن
firm کارخانه موسسه بازرگانی
firm پابرجا
firm ثابت
firm استوار محکم
firm شرکت
firm تجارتخانه
firm clay خاک رس مرطوب
firm offer پیشنهاد قطعی
firm offer پیشنهاد ثابت
commercial firm شرکت تجارتی
nonprofit firm بنگاه غیر انتفاعی
representative firm بنگاه تولیدی نمونه
two input firm بنگاه تولیدی باد و عامل تولید
dominant firm واحد تجارتی مسلط
to break a firm ورشکست شدن یک شرکت
nonprofit firm موسسه غیر انتفاعی
A firm voice . صدای محکم
As firm as a rock . به محکمی آهن ( سنگ )
competitive firm بنگاه رقابتی
commercial firm تجارتخانه
To walk with firm steps . با قدمهای محکم راه رفتن
head of business firm رئیس تجارتخانه
Firm muscles ( flesh ) . عضلات (گوشت ) محکم
Tie a rope in a firm knot . طناب را گره محکمی زدن
A steadfast(firm, staunch) friend. دوست پر وپا قرص
She shook my hand with a firm clasp . با من دست محکمی داد
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
to stick up تندنوشتن
to stick on [to] چسباندن [روی چیزی]
stick یک گروه چترباز که از یک دریا یک قسمت هواپیما به بیرون می پرند
to stick up for دفاع کردن از
non-stick نچسب
non-stick ته لیز
non-stick ناچسبان
to stick up for پشتی کردن
non-stick تفلون
non-stick ناچسبنده
he wants the stick چوب میخواهد
stick around <idiom> همین دوروبر منتظر ماندن
stick-up برجستگی داشتن
stick-up سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick up برجستگی داشتن
stick it out <idiom> طاقت آوردن ،ادامه دادن
stick up <idiom> دزدی مسلحانه
stick up for <idiom> کمک کردن ،حمایت کردن
stick with <idiom> دنبال کردن کاری
stick with <idiom> ماندن با
stick (someone) with <idiom> ترک چیز ناخوشایندی
to stick something چیزی را سفت و پابرجا بستن
stick-on چسبنده چسبناک
stick چماق
stick چوب بازی هاکی
stick گیر کردن گیر افتادن
stick تخته موج سواری شلاق
stick around درنگ کردن
stick فرورفتن
stick چسبیدن
stick چوب بازی
stick گروه پرنده
stick سوراخ کردن نصب کردن
stick وضع چسبندگی
stick چسبناک
stick الصاق تاخیر
stick عصا
stick پیچ درکار تحمل کردن
stick الصاق کردن چوب
stick تردیدکردن
stick وقفه
stick around تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
stick هریک از سه میله عمودی کریکت چوبدست اسکی
stick out جلو امدن
stick out اصرار کردن
stick to your last یا از حدخود بیرون نگذارید
stick out پیش امدگی داشتن
stick to your last برشته خود بجسبد
stick up سرقت مسلحانه سربرافراشتن
to stick up گردن فرازی کردن
to stick up مقاومت کردن
stick چسباندن
stick out متحمل شدن
to stick together نسبت بیکدیگروفادار بودن
I always stick to my word. من همیشه سر حرفم می ایستم
fish stick فیله ماهی سرخ کرده
buff stick بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
folding stick چسبدوطرفه
ortho-stick عصایهدایتگر
goalkeeper's stick چوبدروازهبند
stick brush قلم مو
French stick قرصدراز نازک نان
filter stick لوله صافی دار
stick eraser چوبپاککن
to stick in the throat درگلوگیرکردن
stick umbrella چتردستهچوبی
control stick سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
stick glove دستکش کلفت دروازه بان
dipper stick کاسه بیل
shed stick چوبنخ
composing stick قالب حروف چینی
stick bridge پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
quadruped stick عصایچهارپایه
player's stick چوببازیکنهاکی
green stick شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
gun stick سنبه تفنگ
pogo stick چوب پای فنردار
stick plane رنده با تیغه گرد
night stick باتون
night stick چوب باتون
stick to the point از موضوع خارج نشوید
stick to your work بکار خود مشغول باشید
swagger stick چوب دستی کوچک
swagger stick باتون
to stick to one's word سر قول خود ایستادن
polo stick چوگان
joss stick چوب جاس
to stick in ones gizzard ناگواربودن
to stick like a leech مانند کنه چسبیدن
size stick الت اندازه گیری پا
shooting stick صندلی عصایی
job stick سکان هدایت دسته فرمان
job stick دسته بازی
gun stick میل سمبه تفنگ
glue stick چسبپمادی
high stick بالا بردن غیرمجاز چوب
hiking stick دسته اضافی سکان که خم میشود و در عین حال مسیررا تعیین میکند
stick plane رنده میله دار
honing stick سنگ تیغ تیزکنی
stick check دور کردن گوی از گوی دار بااستفاده از چوب
English stick عصایانگلیسی
stick shifts دندهی دستی
stick shift دندهی دستی
ingot stick شمشه
stick insects حشرهی چوب کبریت مانند
stick insect حشرهی چوب کبریت مانند
shooting stick صندلی جمعشو و متحرک
size stick قالب اندازه گیری
buff stick چوبیکه چرم
stick-in-the-mud <idiom> گوشه عزلت برگزیدن
yard stick خط کش [ابزار]
yard stick خط کش تاشو [ابزار]
stick-in-the-muds محافظه کار
stick-in-the-muds ادم عقب مانده
stick-in-the-muds ادم کند
stick-in-the-muds طفره رو
stick-in-the-muds بیعرضه
stick-ups برجستگی داشتن
stick-ups سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick out a mile مثل روز روشن بودن
shed stick چوب هاف [چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
stick shift دسته دنده
gear stick دسته دنده اتومبیل
swizzle stick چوب نازکی برای بهم زدن مشروب
To drive all with the same stick . <proverb> همه را با یک چوب راندن .
stick to one's guns <idiom> روی حرف خود ماندن
to stick to one's guns پای کاری محکم ایستادن
stick one's neck out <idiom> مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
stick-in-the-mud محافظه کار
stick in the mud محافظه کار
walking stick چوبدستی
walking stick عصا
To stick out ones chest. سینه خود را بیرون دادن
yard stick متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
stick in the mud بیعرضه
broom stick دسته جاروب
stick in the mud طفره رو
stick-in-the-mud ادم عقب مانده
stick-in-the-mud ادم کند
stick-in-the-mud طفره رو
stick-in-the-mud بیعرضه
stick in the mud ادم عقب مانده
stick in the mud ادم کند
carrot and stick <idiom> قول تنببیه وتشویق رایک جادادن
walking stick حشره راست بال امریکایی
folding meter stick خط کش [ابزار]
folding meter stick متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
stick and ball model الگوی گلوله و میله
folding meter stick خط کش تاشو [ابزار]
batten [shed stick] کجی [چوب متحرک در دار که پود را در گره ها محکم می کند]
stick to (a story/the facts) <idiom> وفادارماندن
The stamp doesnt stick. این تمبر نمی چسبد
short end (of the stick) <idiom> غیر منصفانه
To stick a poster on the wall. اعلان به دیوار چسباندن
controlled stick steering دسته دنده خودکار
controlled stick steering دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
double meter stick [American] خط کش تاشو [ابزار]
To stick to the main topic ( issue ). از موضوع اصلی خارج نشدن
double meter stick [American] متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
double meter stick [American] خط کش [ابزار]
folding meter stick [American] خط کش جیبی [ابزار]
folding metre stick [British] خط کش جیبی [ابزار]
folding meter stick [American] خط کش تاشو [ابزار]
folding metre stick [British] خط کش تاشو [ابزار]
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
To stick (put,fix)up a notice (poster). اعلان زدن
Dont stick your head out of the car window. سرت را از پنجره اتوموبیل درنیار
to stand د رچیزی پافشاری یا اصرارکردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com