Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
To stick out ones chest.
سینه خود را بیرون دادن
Other Matches
chest
صندوق
chest
یخدان
chest
تابوت خزانه داری
chest
قفسه سینه
chest
تابوت
off one's chest
<idiom>
خودرا خالی کردن
on one's chest
<idiom>
عین کنه چسبیدن
chest to chest
سینه به سینه
chest
جعبه
sea chest
صندوقچه ملوان
sea chest
مکندههای اطراف ناو
To let off steam . To get it off ones chest.
دل خود را خالی کردن
chest of drawers
گنجه کشودار
tea chest
جعبهپلاستیکیکهبرایصادراتچایاستفادهمیشود
I have a pain in my chest.
سینه درد دارم
limber chest
جعبه حمل مهمات توپخانه جعبه پیش قطار
sea chest
سی چست
ash-chest
خاکستر نگه دار
chest set
جعبه ابزار سینه بند
chest set
صندوق
chest set
جعبه
chest protector
لایی کلفت محافظ سینه توپگیریا داور بیس بال
chest pass
پاس از روی سینه
ammunition chest
شانه فشنگ قلاب نوار فشنگ
chest trap
استوپ سینه
hope chest
جعبهای که زن جوان جهیزیه والبسه خود را در ان میگذارد
slop chest
صندوق ملبوس وملزومات کارکنان کشتی
wind chest
جعبهباد
linen chest
جامهدان
chest roll
چرخیدن ژیمناست از حالت ایستاده بروی سینه
chest expander
کششسینه
chest freezer
فریزر صندوقی
[غذا و آشپزخانه]
ammunition chest
جعبه مهمات
community chest
صندوق اعانه برای امورخیریه
freezer
[chest-type]
فریزر صندوقی
[غذا و آشپزخانه]
wind chest table
میزسینهباد
To hold (keep) a secret close to ones chest.
رازی درسینه نگهداشتن
Rub this ointment ( oil ) on your chest .
این روغن را به سینه ات بمال
stick it out
<idiom>
طاقت آوردن ،ادامه دادن
to stick up for
پشتی کردن
non-stick
ناچسبان
to stick up
مقاومت کردن
non-stick
ته لیز
stick out
اصرار کردن
non-stick
نچسب
non-stick
تفلون
non-stick
ناچسبنده
stick around
درنگ کردن
stick up
<idiom>
دزدی مسلحانه
stick up for
<idiom>
کمک کردن ،حمایت کردن
stick around
<idiom>
همین دوروبر منتظر ماندن
to stick up for
دفاع کردن از
stick out
پیش امدگی داشتن
stick out
جلو امدن
stick-on
چسبنده چسبناک
stick out
متحمل شدن
stick to your last
برشته خود بجسبد
stick to your last
یا از حدخود بیرون نگذارید
to stick together
نسبت بیکدیگروفادار بودن
to stick up
گردن فرازی کردن
to stick up
تندنوشتن
stick around
تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
he wants the stick
چوب میخواهد
stick with
<idiom>
دنبال کردن کاری
stick
وقفه
stick
چماق
to stick on
[to]
چسباندن
[روی چیزی]
stick
وضع چسبندگی
stick
چسبناک
stick
یک گروه چترباز که از یک دریا یک قسمت هواپیما به بیرون می پرند
stick
الصاق تاخیر
stick
پیچ درکار تحمل کردن
stick
چسباندن
stick
تخته موج سواری شلاق
stick
هریک از سه میله عمودی کریکت چوبدست اسکی
stick
چوب بازی هاکی
stick
گروه پرنده
stick
تردیدکردن
stick
عصا
stick up
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick (someone) with
<idiom>
ترک چیز ناخوشایندی
stick
چوب بازی
stick
گیر کردن گیر افتادن
stick
چسبیدن
to stick something
چیزی را سفت و پابرجا بستن
stick
فرورفتن
stick with
<idiom>
ماندن با
stick
سوراخ کردن نصب کردن
stick
الصاق کردن چوب
stick up
برجستگی داشتن
stick-up
برجستگی داشتن
stick-up
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
player's stick
چوببازیکنهاکی
ortho-stick
عصایهدایتگر
goalkeeper's stick
چوبدروازهبند
stick insect
حشرهی چوب کبریت مانند
stick insects
حشرهی چوب کبریت مانند
glue stick
چسبپمادی
stick shifts
دندهی دستی
folding stick
چسبدوطرفه
English stick
عصایانگلیسی
stick shift
دندهی دستی
stick shift
دسته دنده
carrot and stick
<idiom>
قول تنببیه وتشویق رایک جادادن
shed stick
چوب هاف
[چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
to stick to one's guns
پای کاری محکم ایستادن
stick out a mile
مثل روز روشن بودن
stick-in-the-mud
<idiom>
گوشه عزلت برگزیدن
stick one's neck out
<idiom>
مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
To drive all with the same stick .
<proverb>
همه را با یک چوب راندن .
gear stick
دسته دنده اتومبیل
yard stick
خط کش
[ابزار]
I always stick to my word.
من همیشه سر حرفم می ایستم
quadruped stick
عصایچهارپایه
shed stick
چوبنخ
stick eraser
چوبپاککن
stick umbrella
چتردستهچوبی
French stick
قرصدراز نازک نان
yard stick
متر
[وسیله اندازه گیری]
[ابزار]
yard stick
خط کش تاشو
[ابزار]
stick to one's guns
<idiom>
روی حرف خود ماندن
stick in the mud
بیعرضه
broom stick
دسته جاروب
buff stick
چوبیکه چرم
buff stick
بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
composing stick
قالب حروف چینی
control stick
سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
walking stick
عصا
dipper stick
کاسه بیل
filter stick
لوله صافی دار
fish stick
فیله ماهی سرخ کرده
green stick
شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
gun stick
سنبه تفنگ
gun stick
میل سمبه تفنگ
high stick
بالا بردن غیرمجاز چوب
hiking stick
دسته اضافی سکان که خم میشود و در عین حال مسیررا تعیین میکند
honing stick
سنگ تیغ تیزکنی
walking stick
حشره راست بال امریکایی
walking stick
چوبدستی
stick-ups
برجستگی داشتن
stick in the mud
طفره رو
stick in the mud
ادم کند
stick in the mud
ادم عقب مانده
stick in the mud
محافظه کار
stick-in-the-mud
بیعرضه
stick-in-the-mud
طفره رو
stick-in-the-mud
ادم کند
stick-in-the-mud
ادم عقب مانده
stick-in-the-mud
محافظه کار
stick-in-the-muds
بیعرضه
stick-in-the-muds
طفره رو
stick-in-the-muds
ادم کند
stick-in-the-muds
ادم عقب مانده
stick-in-the-muds
محافظه کار
stick-ups
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
ingot stick
شمشه
swizzle stick
چوب نازکی برای بهم زدن مشروب
stick plane
رنده با تیغه گرد
to stick in the throat
درگلوگیرکردن
stick bridge
پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
stick brush
قلم مو
stick check
دور کردن گوی از گوی دار بااستفاده از چوب
stick glove
دستکش کلفت دروازه بان
stick plane
رنده میله دار
stick to the point
از موضوع خارج نشوید
stick to your work
بکار خود مشغول باشید
to stick in ones gizzard
ناگواربودن
to stick to one's word
سر قول خود ایستادن
swagger stick
چوب دستی کوچک
swagger stick
باتون
size stick
قالب اندازه گیری
size stick
الت اندازه گیری پا
to stick like a leech
مانند کنه چسبیدن
night stick
باتون
night stick
چوب باتون
shooting stick
صندلی عصایی
shooting stick
صندلی جمعشو و متحرک
pogo stick
چوب پای فنردار
job stick
سکان هدایت دسته فرمان
job stick
دسته بازی
joss stick
چوب جاس
polo stick
چوگان
folding meter stick
خط کش
[ابزار]
folding meter stick
متر
[وسیله اندازه گیری]
[ابزار]
short end (of the stick)
<idiom>
غیر منصفانه
folding meter stick
خط کش تاشو
[ابزار]
The stamp doesnt stick.
این تمبر نمی چسبد
controlled stick steering
دسته دنده خودکار
batten
[shed stick]
کجی
[چوب متحرک در دار که پود را در گره ها محکم می کند]
To stick a poster on the wall.
اعلان به دیوار چسباندن
controlled stick steering
دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
stick to (a story/the facts)
<idiom>
وفادارماندن
stick and ball model
الگوی گلوله و میله
double meter stick
[American]
متر
[وسیله اندازه گیری]
[ابزار]
double meter stick
[American]
خط کش تاشو
[ابزار]
To stick to the main topic ( issue ).
از موضوع اصلی خارج نشدن
To stand firm. To stick to ones gun.
سفت وسخت ایستادن
folding meter stick
[American]
خط کش جیبی
[ابزار]
folding metre stick
[British]
خط کش جیبی
[ابزار]
folding meter stick
[American]
خط کش تاشو
[ابزار]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com