Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
To stick to the main topic ( issue ).
از موضوع اصلی خارج نشدن
Other Matches
To wonder from the main topic.
از مطلب اصلی دور افتادن
Lets pass on (proceed) to the main issue.
برویم سر مطلب اصلی
topic
عنوان سرفصل
topic
مبحث
topic
عنوان
topic
موضوع
topic
موضوع
topic
مطلب
topic
ضابطه
Why have you seized on this topic?
چرا چسبیدی به این موضوع ؟
to approach
[a topic]
ذکر کردن
[موضوعی]
topic sentence
جمله سرسطر جمله عنوان
to touch upon
[a topic]
ذکر کردن
[موضوعی]
in a topic form
بصورت عنوان
subject
[topic]
موضوع
subject
[topic]
عنوان
To bring up a topic(question).
سؤالی را پیش کشیدن
a sensitive subject
[topic]
موضوعی حساس
To bring up a topic . To introduce a subject .
مطلبی راعنوان کردن
The presidensial election is the topic of the day.
انتخاب ریاست جمهوری موضوع روز است
The topic of our discussion . The subject of our talk (argument).
موضوع بحث وصحبت ما
issue
صادر شدن
issue
کردار اولاد
issue
عمل
issue
نوع
issue
انتشار دادن
issue
نتیجه بحث
issue
رواج دادن
issue
نژاد
issue
ناشی شدن
issue
موضوع شماره
issue
موضوع
issue
موضوع دعوی
issue
انتشار
issue
افتتاح کردن
issue
انتشار دادن صدور
issue
صادر کردن
issue
صدور مطلب
issue
مسئله قضیه تحویل جنس
issue
توزیع کردن
issue
توزیع
issue
صادرکردن
issue
ممر
issue
خارج شدن
over issue
اضافه براعتبار رواج دادن
of no issue
بیهوده
over issue
زیاد انتشاردادن
issue
مسئله
of no issue
بی نتیجه
issue
بیرون امدن
at issue
موضوع بحث
issue
بر امد
issue
نشریه فرستادن
issue
پی امد
gratuitous issue
لباس پیشکش
loose issue
تدارکات خارج شده از بسته بندی
loose issue
تدارکات روباز
issue priority
ترتیب تقدم توزیع
issue priority
تقدم توزیع اماد
issue commissary
مسئول توزیع
to revisit an issue
مسئله ای را بازدید کردن
to die without issue
بدون اولاد مردن
issue
[outcome]
پایان
issue
[outcome]
بر آمد
issue
[outcome]
نتیجه
[بحثی ]
gratuitous issue
اماد پیشکشی
side issue
موضوع فرعی
side issue
مسئله فرعی
issue note
برگه صدور
issue of fact
نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
bond issue
صدور اوراق قرضه
issue a warning
اخطار صادر کردن
basic of issue
مبنای توزیع
basic of issue
مبنای واگذارکردن اقلام
This question is not at issue.
بحث روی این موضوع نیست.
issue commissary
کارپردازی یادفتر توزیع
general issue
تدارکات عمومی ارتش
issue pea
داغ نخود
general issue
ملزومات ارتش
issue a credit
افتتاح اعتبار
issue of law
نکتع موضوع بحث که درتطبیق قانون پیدا میشود
fiduciary issue
اسکناسهای اعتباری
issue a guarantee
صدور ضمانتنامه
issue price
قیمت اعلام شده
bank of issue
بانک ناشر اسکناس
unit of issue
مبنای توزیع
To settle the issue one way or the other.
تکلیف کاری راروشن ( یکسره ) کردن
back issue
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
to put to the issue
در معرض داوری گذاشتن
to put to the issue
بطور متنازع فیه مطرح کردن
to issue instructions
دستور صادر کردن
I wI'll not comment on this issue.
درباره این مطلب اظهار نظری نمی کنم
May be I can interest you in this issue .
شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
It is not advisable for you to take up issue with me (take me on).
صلاحت نیست با من طرف بشوی
the German issue
مسئله آلمان
[تاریخ]
[بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
unit of issue
واحد توزیع
Dont sidetrack the issue.
خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
To lock horns with someone. To take issue with someone.
با کسی سر شاخ ( شاخ بشاخ ) شدن
basic issue items
وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
basic issue list
اقلام مندرج در فهرست توزیع اولیه اقلام بار مبنای اولیه اقلام شارژ انبار
I feel relieved because of that issue!
خیال من را از این بابت راحت کردی!
to issue marching order
دستور پیشروی دادن
[ارتش]
free issue system
سیستم انبارداری که در ان جهت گرفتن کالا نیاز به برگ درخواست نمیباشد
free issue materials
موادی که خریدار جهت تولیدکالای موردنیاز خود به سازنده میدهد
starting with the issue of July 1
هنگامی که با نشریه اول ژوئن شروع کنیم
issue
[of something]
[ID card or check]
صدور
[چیزی]
[کارت شناسایی]
[چک]
he rode me off on a side issue
نکته فرعی پیش اورده مراازاصل مطلب پرت کرد
issue
[of something]
[ID card or check]
انتشار
[اسکناس]
[اوراق بهادار]
to carry something to a successful issue
چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
join issue with a person
با کسی وارد مرافعه یا دعوی شدن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over .
موضوعی را ماست مالی کردن
To bring a matter to successful issue .
کاری را به نتیجه رساندن
Without wishing to belittle
[disparage]
[denigrate]
the importance of this issue, I would like to ...
بدون اینکه اهمیت این موضوع را پایین بیاورم من میخواهم ...
stick out
جلو امدن
stick up for
<idiom>
کمک کردن ،حمایت کردن
stick around
درنگ کردن
stick to your last
یا از حدخود بیرون نگذارید
stick to your last
برشته خود بجسبد
stick around
تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
stick (someone) with
<idiom>
ترک چیز ناخوشایندی
stick out
اصرار کردن
stick with
<idiom>
ماندن با
stick out
متحمل شدن
stick with
<idiom>
دنبال کردن کاری
to stick together
نسبت بیکدیگروفادار بودن
to stick something
چیزی را سفت و پابرجا بستن
stick around
<idiom>
همین دوروبر منتظر ماندن
stick it out
<idiom>
طاقت آوردن ،ادامه دادن
stick-on
چسبنده چسبناک
stick up
<idiom>
دزدی مسلحانه
non-stick
ناچسبنده
non-stick
تفلون
non-stick
نچسب
non-stick
ته لیز
non-stick
ناچسبان
to stick up for
پشتی کردن
to stick up for
دفاع کردن از
to stick up
مقاومت کردن
to stick up
تندنوشتن
stick out
پیش امدگی داشتن
stick
هریک از سه میله عمودی کریکت چوبدست اسکی
stick-up
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick-up
برجستگی داشتن
to stick on
[to]
چسباندن
[روی چیزی]
stick
پیچ درکار تحمل کردن
stick
الصاق تاخیر
stick
تخته موج سواری شلاق
stick
چسبناک
stick
چسباندن
stick
تردیدکردن
stick
چوب بازی هاکی
stick
چوب بازی
stick
گروه پرنده
stick
یک گروه چترباز که از یک دریا یک قسمت هواپیما به بیرون می پرند
stick
چماق
stick
وقفه
stick
وضع چسبندگی
stick up
برجستگی داشتن
to stick up
گردن فرازی کردن
stick up
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick
سوراخ کردن نصب کردن
stick
گیر کردن گیر افتادن
stick
فرورفتن
stick
الصاق کردن چوب
stick
چسبیدن
he wants the stick
چوب میخواهد
stick
عصا
shooting stick
صندلی عصایی
ortho-stick
عصایهدایتگر
joss stick
چوب جاس
player's stick
چوببازیکنهاکی
quadruped stick
عصایچهارپایه
goalkeeper's stick
چوبدروازهبند
stick in the mud
بیعرضه
stick insect
حشرهی چوب کبریت مانند
shooting stick
صندلی جمعشو و متحرک
stick shift
دندهی دستی
stick shifts
دندهی دستی
English stick
عصایانگلیسی
folding stick
چسبدوطرفه
pogo stick
چوب پای فنردار
stick in the mud
ادم عقب مانده
stick in the mud
ادم کند
glue stick
چسبپمادی
stick in the mud
طفره رو
stick insects
حشرهی چوب کبریت مانند
filter stick
لوله صافی دار
to stick in the throat
درگلوگیرکردن
stick glove
دستکش کلفت دروازه بان
stick check
دور کردن گوی از گوی دار بااستفاده از چوب
stick brush
قلم مو
stick bridge
پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
size stick
قالب اندازه گیری
size stick
الت اندازه گیری پا
broom stick
دسته جاروب
night stick
چوب باتون
stick plane
رنده میله دار
stick plane
رنده با تیغه گرد
to stick like a leech
مانند کنه چسبیدن
to stick in ones gizzard
ناگواربودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com