Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'.
هفته آینده کانال
[تلویزیون]
را برای قسمت دیگری از
{ساعت شادی}
تنظیم کنید.
Other Matches
happy hour
<idiom>
ساعات تفریح وخوشی
episode
حادثه معترضه
episode
حادثه ضمنی
episode
داستان فرعی
episode
فقره
air pollution episode
رویداد الودگی هوا
week
هفت روز
i f.happy
خوشحالم
per week
هر هفته
for a week
برای یک هفته
a week
یک هفته
happy
<adj.>
خوش
happy
خوشحال
happy
خوشدل
happy
خرسند سعادتمند
happy
راضی
happy
سعید مبارک
happy
فرخنده
week
هفته
last week
هفته گذشته
happy
شاد خوشوقت
She comes here at least once a week .
دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
A whole week
یک هفته تمام
happy
[about]
<adj.>
خشنود
[در مورد]
such as are happy
انهایی که خوشبخت هستند
next week
هفته گذشته
this d. a week
یک هفته از امروز
happy life
زندگی باخوشدل
i wish you a happy new year
سال نوسعیدی را برای شما می خواهم
work week
کارهفته
write me every week
هر هفته برای من نامه بنویسید
happy life
زندگی اسوده
She is week and wet.
آدم شل و ولی است
happy go lucky
لا ابالی
happy go lucky
برحسب تصادف لاقید
happy go lucky
الله بختی
Holy Week
هفتهی مقدس
happy family
دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
rag week
هفتهایکهدرآنبرایامورخیریهپولجمعمیکنند
what day of the week is it?
امروز چند شنبه است امروزچه روزی است
week end
اخر هفته
week day
روز معمولی هفته
inside of a week
در یک هفته کمتر
i wish you a happy new year
سال نو را به شما شادباش یاتبریک میگویم
What is the price per week?
قیمت برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per week?
اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
passion week
هفته پیش از رستاخیز مسیح
passion week
هفته مصیبت
Happy birthday to you .
تولدت مبارک
inside of a week
کمتر از یک هفته
to morrow week
از فردا یک هفته
tomorrow week
هشت روز دیگر
By a happy coincidence.
دراثر حسن تصادف
happy go lucky
اسان گذران بیمار
trigger happy
عاجز از کنترل خود در اثرشادی
trigger happy
دست به هفت تیر
trigger-happy
عاجز از کنترل خود در اثرشادی
happy-go-lucky
دل بدریا زدن
I'll be happy to help
[assist]
you.
من با کمال میل در اختیار شما هستم.
I'm happy to hear that.
خوشحالم که اینو می شنوم.
at least four times a week
کم کمش چهار بار در هفته
gang week
هفتهای سه روزدران بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
trigger-happy
دست به هفت تیر
She was pretending to be happy.
او
[زن]
تظاهر به شاد بودن کرد.
A week from today
هفت روز پس از امروز
one anxious week of waiting
یک هفته انتظار با نگرانی
I had my car broken into last week.
هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
We stayed at the seaside for one week .
یک هفته کنا ردریا ماندیم
Many happy returns of the day .
سال نومبارک
Every day of the week but Sundays.
همه روز هفته غیر از یکشنبه ها
many happy returns of the day
صد سال باین سالهابرسید
Many happy returns of the day?
صد سال به این سالها ( تبریک ) !
He is high . He is slap – happy .
کله اش گرم است
to tune up
سازها را جفت
to tune up
کردن
tune
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
out of tune
ناکوک
out of tune
خارج
tune
کوک کردن
tune
وفق دادن
tune
نغمه
tune
میزان کردن
tune
تغییر فرکانس دادن
tune up
موتور را تنظیم کردن
tune
تنظیم کردن
tune up
شروع باواز کردن
tune
تنظیم با مقدار کوچک پارامترهای سخت افزاری یا نرم افزاری برای افزایش کارایی
tune
تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
to the tune of
<idiom>
به وسعت
to tune up
خواندن ونواختن اغازکردن
tune up
<idiom>
تنظیم موتور ماشین
tune
لحن تلفظ
in tune
<idiom>
با یکدیگر موافق بودن
tune
اهنگ صدا اواز
tune
نوا
tune
اهنگ
tune
رنگ
tune
لحن
in tune
هم کوک
in tune
کوک
in tune
سازگار
tune up
<idiom>
کوک کردن ساز
out of tune
<idiom>
باهم خوب وسازش نداشتن
tune in
<idiom>
با چیز مهمی درارتباط بودن
tune
وفق دادن کوک کردن
tune in
<idiom>
پخش از رادیو وتلوزیون
tune
میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
to be in tune with somebody
هم آهنگ بودن با کسی
[اصطلاح مجازی]
Trade ( business ) is slack this week .
این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
Who has composed this tune?
این آهنگ راکی ساخته ؟
signature tune
سرودآغازینوپایانیبرنامههایرادیوییوتلویزیونی
to play a tune
اهنگی را ساز زدن
fine tune
تنظیم خصوصیات و پارامترهای نرم افزار و سخت افزار برای افزایش کارایی
whistle a different tune
<idiom>
عوض کردن میل شخصی ویاعقیده گذشته
sing a different tune
<idiom>
تغییر جهت دادن
dance to a different tune
<idiom>
نوع گفتارونوع رفتارراتغییر دادن
change (one's) tune
<idiom>
تغیر نظر
prelude to a tune
پیشدرامد
to tune in TV
[radio]
روی کانال مشخصی تلویزیون
[رادیو]
را تنظیم کردن
to drum a tune
ضرب مقامی راباکوس گرفتن
The violin is out of tune .
ویولن کوک نیست ( کوک ندارد )
to change one's tune
تغییر عقیده دادن
A happy heart makes a blooming visage.
<proverb>
قلب شاد,چهره را بشاش مى سازد .
This tune is in the key of Isfahan .
این آهنگ درمایه اصفهان است
Theres many a good tune played on an old fiddle.
<proverb>
یک ویولون قدیمى قطعات خوب بسیارى مى تواند بنوازد .
He who pays the piper calls the tune .
بی مایه فطیر است
Tune in tomorrow when we'll be exploring what things to look for in a bike computer.
کانالتان را فردا
[به این برنامه]
تنظیم کنید وقتی که ما بررسی می کنیم به چه چیزهایی درکامپیوتر دوچرخه توجه کنیم.
zero hour
<idiom>
لحظه دقیق حمله درجنگ
Every so often . Every hour on the hour.
دم به ساعت
zero hour
<idiom>
لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
zero hour
لحظه شروع ازمایشات سخت لحظه بحرانی
h hour
ساعت شروع عملیات
h hour
ساعت س
e hour
وقت مخصوص اجرای عملیات ستادی
do not go in an u. hour
وقتی که ساعت بداست نروید
hour ly
ساعت به ساعت
e hour
وقت ستادی
zero hour
هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی
zero hour
ساعت شروع عملیات
hour
وقت
hour
06 دقیقه
hour
مدت کم
hour
ساعت
zero hour
ساعت س
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work!
من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
hour angle
زاویه نصف النهارجغرافیایی
hour angle
زاویه ساعتی
What's the charge per hour?
کرایه هر ساعت چقدر است؟
hour angle
زاویه ساعتی خورشید
hour circle
دایره ساعتی
hour hands
عقربه ساعت شمار
hour glass
ساعت ریگی
The darkest hour is that before the down.
<proverb>
تاریک ترین لیظه هنگامی است که چیزی به فجر نمانده است .
horsepower hour
توان اسب در ساعت
half hour
03 دقیقه
hour hand
عقربه ساعت شمار
hour land
عقربه ساعت شمار
ampere hour
امپر- ساعت
ampere hour
امپر ساعت
at an unearthy hour
بی موقع
at the elventh hour
دقیقه نود کاری انجام دادن
at the eleventh hour
در آخرین لحظات
man-hour
جمع تعداد ساعات کار
man-hour
نفرساعت
half hour
نیم ساعت
rush-hour
ساعت شلوغی
hour meter
زمان شمار
man hour
یک ساعت کار یک کارگر
quarter hour
پانزده دقیقه
lunch hour
ساعتصرفنهار
quarter hour
ربع ساعت
quarter of an hour
یک چهارم سده
the hour has struck
موقع بحران رسید
kilowatt hour
کیلووات در ساعت
the hour has struck
زنگ ساعت زده شد
rush-hour
ساعت پرمشغله
watt hour
وات ساعت
man hour
واحد کار بر حسب ساعت
eleventh hour
آخرینفرصت
man hour
واحد زمان کار که برابر یک ساعت کار یک فرد است وبرای پرداخت مزد منظورمیشود
in hour's time
د ر
in hour's time
دو ساعت
unearthly hour
<idiom>
مزاحمت
It take one hour there and back.
رفتن وبر گشتن ( رفت وبرگشت ) یکساعت طول می کشد
in the space of an hour
بفاصله یک ساعت
hour circle
نصف النهار حلقه مدرج
man hour
نفر ساعت
rush-hour
وقت پررفت و آمد
watt hour meter
وات- ساعت سنج
rush-hour traffic
وقت شلوغ رفت و آمد
rush-hour traffic
ساعت شلوغی ترافیک
hour angle gear
ساعتدندهدارگوشهای
sidereal hour angle
زاویه ساعتی نجومی
greenwich hour angle
زاویه ساعتی بین نصف النهارسماوی گرینویچ و نصف النهار محل
watt hour meter
وات ساعت متر
watt hour meter
کنتور وات ساعت کنتور مصرف واقعی
The poison took effect after one hour.
زهر پس از یکساعت اثر کرد اما حرفم در او اثر نداشت.
ampere hour meter
امپر- ساعت سنج
local hour angle
زاویه ساعتی محلی
ampere hour capacity
فرفیت باطری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com