Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
We divided the money among ourselves .
پول را بین خودمان قسمت
Other Matches
divided
تقسیم شده
Six
[divided]
by three is two.
شیش تقسیم بر سه می شود دو.
divided
<adj.>
در مخالفت
divided
<adj.>
در اختلاف
divided
<adj.>
ناموافق
divided warrant
حواله پرداخت سود سهام
divided fire
زیر اتش گرفتن چند هدف به طور همزمان تیر پراکنده اتش پراکنده
divided landing gear
ارابه فرود ثابت که هیچ محور افقی بین چرخهای ان وجود ندارد
divided highway
[American E]
شاهراه چند خطی
[جاده رفت کاملا سوا از جاده آمد است]
divided magnetic circuit
مدار مغناطیسی چند شاخه
Money for jam . Money for old rope .
پول یا مفتی
Protection money. Racket money.
باج سبیل
money begets money
<idiom>
پول پول می آورد
even money
مبلغ مساوی در شرط بندی
be in the money
<idiom>
در پول غلت خوردن
value of money
ارزش پول
value for money
ارزش پول
money on d.
وجه امانعی
value for money
قدرت خرید پول
i have no money about me
با خود هیچ پولی ندارم
near money
شبه پول
we are want of money
ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
take in (money)
<idiom>
رسیدن
He is in the money.
پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
f. money
پول فراوان
near with one's money
خسیس
After all that money is of no use.
تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
money
جایزه نقدی
he is f. of money
پول فراوان دارد
money on d.
پول سپرده
money
پول
his money is more than can
پولیش بیش
his money is more than can
ازانست که بتوان شمرد
be in the money
<idiom>
پول پارو کردن
money
مسکوک ثروت
money
سکه
money
اسکناس
promotion money
دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
smart money
پاداش زیان
smart money
خسارت
smart money
غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
smart money
مطلع
retention money
پول گرویی
possession money
حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
sound money
پول قوی
prize money
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
purchase money
قیمت جنس
purchase money
در CL ثمن
sound money
پول سالم
requistion for money
پول
soft money
پول ضعیف
role of money
نقش پول
salvage money
جایزه نجات کشتی یا محموله
requistion for money
درخواست
scant of money
کم پول
ready money
پول فراهم شده
ready money
پول موجود
ready money
پول نقد
raise money
جمع اوری کردن پول
retention money
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
scant of money
بی پول
quantity of money
مقدار پول
short of money
کم پول
raise money
فراهم کردن پول
money maker
پول گرد کردن
money pot
دخل
money spinner
کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
money stock
حجم پول در گردش
money list
لیست پرداخت حقوق
money stock
عرضه پول
money supply
عرضه پول
money wage
مزد پولی
money worth
برابر پول
money pot
غلک
money player
ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
money making
پول گرد کن
money making
پول بهم زدن پول جمع کنی
money making
پول بهم زنی
money matters
امور پولی
money multiplier
ضریب بهم فزاینده پول
money of account
پول محاسباتی
money off offer
فروش با تخفیف
money on deposit
وجه امانی
money on deposit
پول سپرده
money worth
بهای پول
money worth
پول بها
passage money
کرایه مسافر
passage money
خوراک
passage money
غذا
passage money
راه
passage money
تاکردن
passage money
معاش کردن
penury of money
کمیابی پول
penury of money
قحط پول
possession money
حق الاجرا
passage money
کرایه
onother's money
پول شخصی دیگر
money worth
چیزی که بپول بیزرد
mortgage money
پول رهنی
mortgage money
پول قرضی
quasi money
شبه پول
neutrality of money
خنثی بودن پول
neutrality of money
بدون تاثیربودن پول
oceans of money
یک دنیا پول
odd money
یک اسکناس 01 ریالی
onother's money
پول دیگری
possession money
حق النسبی
To raise money.
پول فراهم کردن
have money to burn
<idiom>
بی پروا خرج کردن
have money to burn
<idiom>
پول از پارو بالا رفتن
time is money
<idiom>
وقت طلاست
save money
به دقت خرج کردن
save money
پس انداز کردن
money sink
<idiom>
گودال پول
[کیسه پول سوراخدار]
My money request to him
طلب من از او
[مرد]
I am running out of money .
پول من تمام شد.
[من دیگر پول ندارم.]
Changing money
تبدیل پول و ارز
Time is money.
<proverb>
وقت طلاست .
He is a money -bags.
<proverb>
مالامال از پول است .
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
rake in the money
<idiom>
ایجاد تعجب
for love or money
<idiom>
به هر شکلی
money well spent
<idiom>
پولی که هدر نرفته
put one's money on something
<idiom>
بر سر چیزی شرط بستن
money for jam
<idiom>
پول باد آورده
to be rolling in money
<idiom>
تو پول غلت زدن
[اصطلاح]
I'm not made of money!
<idiom>
من که پولدار نیستم!
[اصطلاح روزمره]
Money peters out.
پول کم کم تمام می شود.
You will need to spend some money on it.
تو باید برایش پول خرج بکنی.
borrowed money
پول قرض گرفته شده
to scrape up
[money]
چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن
[پول]
money can't buy everything
<idiom>
پول خوشبختی نمی آورد
pin money
<idiom>
پول خرده خرجی
do not coin money
<idiom>
پول چاپ نکردن
[پول چاپ نمی کنم]
money for jam
<idiom>
پول بی دردسر
Money is no object at all .
پول اصلا" مطرح نیست
Could you lend me some money ?
می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
veil of money
حجاب پول
He got the money from me by a trick.
با حقه وکلک پول را از من گرفت
trust money
پول امانی
token money
پول فرعی
to take eggs for money
کردن
to take eggs for money
را با دربرابر
to take eggs for money
خر مهره
to stink of money
خر پول بودن
to stake money on something
سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
to have a run for one's money
از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to guzzle away one's money
پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
to game away one's money
درقمارپول ازدست دادن
to change money
خردکردن یامبادله کردن پول
time money
وام مدت دار
tight money
سیاست پولی انقباضی
tight money
کنترل پولی
table money
فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
veil of money
نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
velocity of money
سرعت پول
volume of money
حجم پول
My only problem is money .
تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
To put some money aside .
پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
To be wallowing in money .
غرق درپول بودن
To count the money .
پول شمردن
Count the money to see if it is right.
پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
Take your money out of your pocket.
پولت را از جیب دربیاور
He owes me some money.
از او پول می خواهم (طلب دارم )
pocket money .
پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He is saving his money.
پولهایش راجمع می کند
To touch someone for money.
کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
I am pinched for money.
دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
To swindle money out of somebody.
با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
To be a money grubber.
پول پرست بودن
gate money
پولبلیطورودیه
danger money
مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
appearance money
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
wildcat money
پول بدون پشتوانه
supply of money
عرضه پول
money list
لیست حقوق
cheap money
پول با بهره کم
money demand
تقاضا برای پول
despatch money
جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
despatch money
پاداش جهت بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money
جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money
پاداش سرعت کار
door money
پول دم در
door money
دری
door money
ورودیه
earnest money
بیعانه
demand for money
تقاضا برای پول
deficient in money
کم پول
circulation of money
گردش پول
commodity money
پول جنسی
commodity money
پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
conduct money
هزینه سفرشاهد
convertible money
پول قابل تبدیل
creation of money
خلق پول
creation of money
ایجاد پول
dealing for money
معاملات پولی
deficient in money
بی پول
earnest money
پیش بها
earnest money
ضمانتنامه شرکت در مناقصه
functions of money
وفائف پول
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com