Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 147 (8 milliseconds)
English
Persian
We lost our way in the dark.
راهمان راتوی تاریکی گه کردیم
Other Matches
It is getting dark.
هواتاریک می شود
to keep dark
پنهان ماندن
dark
<adj.>
رنگ تیره
It's too dark.
آن خیلی تاریک است.
in the dark
<idiom>
هیچ اطلاعی از چیزی نداشتن
at dark
درشب
at dark
هنگام شب
It is getting dark .
هوادارد تاریک می شود
one in the dark
میلهای که پشت میله دیگربماند و دیده نشود
dark
تیره کردن تاریک کردن
dark
<adj.>
تیره
dark
تاریک
in the dark
در رهگیری هوایی یعنی درصفحه رادار من مشهودنیست
dark grey
رنگ موشی
dark hued
سیه فام
dark hued
تیره رنگ
dark green
سبزسیر
dark fibre
فیبر نوری که سیگنالی ندارد. مربوط به کابل فیبرنوری که نصب شده است ولی هنوز استفاده نشده است
dark fiber
فیبر نوری که سیگنالی ندارد. مربوط به کابل فیبرنوری که نصب شده است ولی هنوز استفاده نشده است
shot in the dark
<idiom>
تیری درتاریکی
dark coloured
سیاه رنگ
whistle in the dark
<idiom>
سعی درفراموش کردن ترس
dark lines
خطوط تاریک
dark room
تاریکخانه عکاسی
dark horse
مرموز
dark horse
تودار
dark grey
رنگ خاکستری تیره
dark brown
رنگ قهوه ای تیره
dark age
دورهایکههمراهبافقدانفرهنگو پیشرفتهمراهباشد
dark beige
رنگ کرم یا بژ تیره
dark room
اتلیه
dark secret
راز نهان
dark horse
آب زیر کاه
dark burn
خستگی
dark bulb
نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
dark current
جریان تاریک
to grow dark
تاریک شدن
the dark continent
افریقا
the dark ages
قرون وسطی
A shot in the dark
تیری درتاریکی
dark glasses
عینک آفتابی
Dark Ages
ادوارتاریک
Try to be home before dark.
سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
dark horses
برنده غیرمترقبه
pitch dark
سیاه
dark blue
سرمه ای
dark blue
ابی سیر
dark adaptation
تطبیق با تاریکی
dark horse
برنده غیرمترقبه
dark adaptation
عادت کردن به تاریکی
dark horse
<idiom>
کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
pitch dark
قیرگون
dark adaptation
انطباق با تاریکی
pitch dark
تاریک
Get lost!
<idiom>
دورشدن
lost
گلوله ناپیدا
lost causes
هدف تحقق نیافتنی
lost causes
جنبش یا آرمان از دست رفته
lost cause
جنبش یا آرمان از دست رفته
lost cause
هدف تحقق نیافتنی
i lost my a
دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
lost
ضاله
lost
از دست رفته تلف شده
lost
گم شده
lost
مفقود
lost
منحرف
lost
شکست خورده گمراه
lost
زیان دیده
to get lost
گم شدن
to get lost
گمراه شدن
lost
گمشده
lost
از دست رفته ضایع
to get lost
گم کردن
Some children are afraid of the dark.
بعضی بچه ها از تاریکی می ترسند.
In the dark corner of the room .
در گوشه تاریک اطاق
anode dark space
فضای تاریک اند
I bumped into the table in the dark.
تو تاریکی خوردم به میز
cathode dark space
فضای تاریک کاتد
hittorf dark space
فضای تاریک کاتد
dark line spectrum
طیف خطوط تاریک
faraday dark space
فضای تاریک فارادی
dark trace screen
صفحه تصویر تاریک
electrode dark current
جریان تاریک
aston dark space
فضای تاریک استن
dark trace tube
لامپ تصویر تاریک
I am in the dark. Iam not in the picture.
من در جریان نیستم
hittorf dark space
فضای تاریک هیتورف
crookes dark space
فضای تاریک هیتورف
crookes dark space
فضای تاریک کاتد
lost documents
اسناد و مدارک گم شده
He has lost count.
حساب از دستش دررفته
to count for lost
از دست رفته بحساب آوردن
no love lost
<idiom>
سوء نیت ،احساسبدی داشتن
lost document
مدرک گم شده
He lost everything that was dear to him.
آنچه برایش عزیز بود از دست داد
She lost her loved ones .
تمام عزیزانش را از دست داد
I have lost my wallet .
کیف پولم را گه کرده ام
She lost her way home .
راه خانه اش را گه کرد
To be lost . To disappear .
ازمیان بر افتادن
contact lost
تماس قطع شد
lost animal
حیوان ضاله
lost animal
حیوان گمشده
lost ball
گوی گم شده در مسیر بازی گلف که به فاصله 5 دقیقه پیدا نشود
lost chain
زنجیره از دست رفته
lost chain
زنجیره گم شده
lost child
طفل لقیط
lost cluster
تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
lost and untraceable
غایب مفقودالاثر
i lost the train
به قطار نرسیدم
i lost the train
قطار را از دست دادم
contact lost
هدف ازمیدان تعقیب خارج شد
lost article
لقطه
lost article
شیئی گمشده
he lost his reason
عقل یا هوش خودرا ازدست داد
he lost the seat
مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
he lost the seat
دوباره بوکالت برگزیده نشد
i have lost all patience
طاقتم طاق شده است
i lost sight of it
از نظرم نهان گشت
lost head
افت بار
lost mass
افت جرم
lost target
تیر خطا
we lost sight of him
از نظر ما ناپدید شد او را گم کردیم
sleep was lost to me
خواب بمن حرام شد
long-lost
کسیکهمدتهایمدیدیاسترویتنشدهاست
she has lost her roses
چهره گلگونش زعفرانی شده است
contact lost
هدف گم شد
i lost my friends
دوستان خود را از دست دادم دوستانم از من جدا شدند
lost time
زمان گمگشته
lost time
زمان مفقوده
I have lost a lot of blood.
خون زیادی از من رفته است
I did it unwittingly. I lost count.
از دستم دررفت
lost wax process
فرایند مدلهای مومی
to sighfor lost days
افسوس روزهای تلف شده راخوردن
Did you ever find that pen you lost ?
قلمت که گم شده بود پیدا کردی ؟
We should not have lost sight of the fact that ...
ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که ..
to recover lost time
وقت گمشده را جبران کردن)
I have lost my interest in football .
دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
The ship and all its crew were lost .
کشتی با کلیه سر نشینانش گه ( مفقود ) شد
the army lost heavily
ارتش تلفات سنگین داد
She lost her husband in the crowd .
شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
Time lost cannot be won again.
<idiom>
فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
lost property office
دفتر اشیای گم شده
We lost the case . We were convicted.
دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
lost wax process
ریخته گری با مدلهای مومی
Get lost ! scram ! Beat it! Get out !Get out of my sight ! Be off with you !
برو گمشو !
He lost control of the car and swerved towards a tree.
او
[مرد]
کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com