Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 115 (6 milliseconds)
English
Persian
We painted the town red .
تمام شهر را گشتیم ( تماشا کردیم )
Other Matches
painted
پوشیده
painted
رنگ شده
painted
رنگ کرده
painted
رنگارنگ
painted
نقاشی شده
painted
مصور
painted
سرخابی
painted
رنگ زده
painted lady
پروانه قرمز که خالهای سیاه و سفید دارد
painted woman
فاحشه
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
painted woman
زن سبک سر
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
painted woman
زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
painted lady
پروانه رنگارنگ
painted pottery
سفالکاری منقوش
Get out of town!
<idiom>
جدی می گی؟
[اصطلاح روزمره]
new town
شهرتازهسازیکهبتدریجدرحالصنعتیشدنباشد
It's all over town.
<idiom>
این خبر درشهر پراست.
Get out of town!
<idiom>
شوخی میکنی؟
[اصطلاح روزمره]
the town
گردش وسیاخت درشهر
go to town
<idiom>
town
شهر کوچک
out of town
بیرون شهر
from out of town
از خارج
[از شهر]
from out of town
از بیرون
[از]
town
شهرک
town
شهر
town
شهرک
town
قصبه
town
شهر کوچک قصبه حومه شهر
town
شهر
town
خرده شهر
town
شهر کوچک
Road Town
توانائیدرقضاوتعادلانه
There are not many amusements in this town.
دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
boom town
شهرصنعتیشده
small-town
کم سروصدا
small-town
شهرستانی
small-town
وابسته به شهرهای کوچک
shanty town
بیغوله
shanty town
گدامحله
shanty town
کوخگاه
shanty town
حصیرآباد
home town
زادشهر
home town
خاستگاه
home town
زادگاه
To be the talk of the town.
سرزبانها افتادن
She is the talk of the town .
همه راجع به او ( پشت او ) صحبت می کنند
provincial town
شهرستان
to live out of town
در بیرون از شهر زندگی کردن
country town
شهرستان
Is there a bus into town?
آیا اتوبوس برای شهر هست؟
to work out of town
در حومه
[بیرون]
شهر کار کردن
They searched the whole town .
تمام شهر را گشتند ( جستجو کردند )
The town has a European look.
این شهر قیافه اروپایی دارد
I am a strange in this town.
دراین شهر غریب هستم
Company town
شهرک کارگران
home town
شهر موطن
county town
شهر مقراستاندار
town planning
شهرسازی
county town
حاکم نشین استان
town crier
جارچی
town criers
جارچی
assize town
شهر مقر دادگاه جنایی
corporate town
شهری که حقوق بلدی داردومیتواندشهرداری داشته باشد
dry town
شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
he has a fine p in the town
اوخانه خوبی در شهر دارد
in the navel of the town
در ناف شهر
man about town
مرد فعال اجتماعی وجهانی
post town
شهری که پستخانه مستقل دارد
town houses
گدا خانه دارالمساکین
town houses
خانه شهری
town hall
تالار شهرداری یا فرمانداری
town hall
کاخ شهرداری
town hall
عمارت شهرداری
town hall
تالار انجمن شهر
town halls
تالار شهرداری یا فرمانداری
town halls
کاخ شهرداری
town halls
عمارت شهرداری
town halls
تالار انجمن شهر
ghost town
شهر متروک
town house
خانه شهری
town house
گدا خانه دارالمساکین
principal town
شهر عمده
satellite town
پیراشهر
town clerk
کارمند شهرداری یافرمانداری
town council
انجمن شهر
town council
انجمن شهرداری
town fog
نوعی مه یخ مانند که دردرجه حرارت خیلی پایین تولید میشود و معمولا درشهرهای پر جمعیت دیده میشود
town manager
شهردار انتصابی
town meeting
انجمن شهری
town meeting
انجمن بلدی شورای شهری
town planner
مهندس شهرساز
town wall
باروی شهر
w kilometres of the town
در2 کیلومتری شهر
we fixed in the town
در شهر ماندیم
Cape Town
بندر کیپ تاون
George Town
بندر جرج تاون
George Town
نام محلهای در شهر واشنگتن در آمریکا
to patrol a town
برای پاسبانی دورشهر گشتن
to patrol a town
شهری را گشت زدن
test town
شهر مورد ازمایش
the outskirts of the town
حومه شهر
test town
شهرمورد نمونه گیری
A single town and two different rates!.
<proverb>
یک شهر و دو نرخ؟!.
Which bus goes to the town centre?
کدام اتوبوس به مرکز شهر میرود؟
Can I drive to the centre of town?
آیا می توانم تا مرکز شهر با ماشین بروم؟
paint the town red
<idiom>
اوقات خوشی داشتن
man a bout town
ادم بیکاری که همیشه به باشگاه و نمایشگاههای شهر میرود
small country town
شهرستان کوچک
to paint the town red
عربده کردن
He cried the news all over the town .
با داد وفریاد خبررا ؟ رشهر پرکرد
to paint the town red
مستی کردن اشوب کردن
He is a bih shot ( noise ) in this town .
جزو کله گنده های شهر است
The town is famous for its hot springs .
این شهر بدلیل چشمه های آبگرمش شهرت دارد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com