Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
You are going to gain weight. if you let yourself go.
اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
Other Matches
weight average molecular weight
میانگین وزنی وزن مولکولی
gain on
نزدیک شدن به
It is a gain .
اینهم خودش غنیمت است
gain
افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی
gain
بدست آوردن
gain
دستیابی داشتن به یک فایل
gain
بهره برداری
gain
تقویت
to gain over
ربودن
to gain over
باخودهم رای کردن
to gain over
سوی خودکشیدن
gain over
سوی خود کشیدن
gain over
ربودن
gain over
با خود همراهی کردن
to gain a over
پیش افتادن از
to gain a over
برتری یاتفوق جستن بر
to gain a over
پیشدستی کردن بر
gain
به دست آوردن
to gain on
نزدیک شدن به
to gain on
کم کم پیش رفتن سوی خردخردفراگرفتن
gain
حصول تحصیل منفعت کردن
gain
حصول
gain
نائل شدن پیشرفتن
gain
سود
gain
بهبودی یافتن رسیدن
gain
کسب کردن باز یافتن
gain
پیدا کردن
gain
فایده بردن
gain
بدست اوردن
gain
منفعت
gain
نفع
gain
سود بردن
gain
بهره تقویت
gain
زیاد شدن
gain
افزایش
gain
بهره
gain
سود بردن بهره
gain
افزوده
gain
جلوبردن توپ
gain
صرفه استفاده
gain time
دفع الوقت کردن
gain time
اغتنام وقت
maximum gain
تقویت حداکثر
gain time
اغتنام وقت کردن
loss and gain
ضرر و منفعت
laser gain
بهره لیزر
lateral gain
پوشش جانبی زمین درعکاسی هوایی
loss and gain
زیان و سود
light gain
تقویت نور
gain score
نمره افزوده
gain or loss
سود یا زیان
epinosic gain
بهره ثانوی بیماری
secondary gain
بهره ثانوی بیماری
gain a victory
پیروز شدن
gain ground
پیشروی کردن
gain ground
ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
gain opportunity
اغتنام فرصت کردن
gain opportunity
اغتنام وقت کردن
gain ground
خاک دشمن راتصرف کردن تجاوز و تعدی کردن
gain opportunity
فرصت را مغتنم شمردن
energy gain
بازده انرژی
paranosic gain
بهره اصلی بیماری
primary gain
بهره اصلی بیماری
to gain in nealth
شفایافتن
to gain the day
پیروزشدن
to gain time
دست بدست کردن
to gain time
به بهانه گذراندن
transducer gain
بهره دگرسازی
voltage gain
بهره ولتاژ
gain control
کنترلصدا
To gain an advantage.
کسب امتیاز کردن
gain ground
<idiom>
به جلو رفتن
No gain without pain.
<proverb>
بدون رنج چیزى بدست نمى آورى .
no pain no gain
<proverb>
نابرده رنج گنج میسر نمی شود
to gain in nealth
بهبودی یافتن
to gain hearts
جلب قلوب کردن
to gain ground upon
شدن به
to gain a ccess
باریافتن
to gain a ccess
تقرب جستن
to gain a victory
پیروزشدن
to gain a victory
فیروزشدن ففرکردن
to gain a victory
فاتح شدن
to gain a victory over
پیروزشدن بر
to gain a victory over
ففریافتن بر غلبه کردن بر
to gain any ones ear
کسیرا اماده شنیدن حرفی
to gain any ones ear
نمودن
to gain ground
پیشرفت کردن
to gain ground
تجاوزکردن تعدی کردن
gain the ear
<idiom>
رگ خواب کسی را به دست آوردن
to gain ground upon
نزدیک
capital gain
منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
directive gain
تقویت انتن
antenna gain
بهره انتن
maximum in power gain
تقویت قدرت حداکثر
automatic gain control
نافم خودکار فزونسازی
closed loop gain
بهره تقویت درطبقه بسته
open loop gain
بهره تقویت در حلقه باز
capital gain tax
مالیات بر سود سرمایه
to gain the upper hand
پیش بردن
automatic gain control
کنترل بازده بطور خودکار
to gain the upper hand
غالب شدن
to gain the upper hand
غلبه یافتن
to gain the upper hand
تفوق جستن
maximum power gain
تقویت توان حداکثر
gated automatic gain control
تنظیم بهره با کلید خودکار
low frequency current gain
تقویت جریان فرکانس پایین
keyed automatic gain control
تنظیم بهره با کلید خودکار
high frequency current gain
تقویت جریان فرکانس بالا
low level current gain
تقویت جریان در سطح پایین
weight
وزن دادن
weight
گرانی
weight
وزن
weight
لنگر
weight
سنگینی
weight in
وزن کشی
weight
بارکردن
weight
سنگین کردن
weight
چیزسنگین
it is of no weight
قدرواهمیتی ندارد
weight
نزن
weight
سنگ وزنه
weight
قطعه سرب درکیف زین برای جبران کمبودوزن اسب
self weight
خود وزن
self weight
ویژه وزن
weight
میزان
weight
بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
weight
فشار
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things.
کارها را قبضه کردن
to carry weight
نفوذ یا اهمیت داشتن
specific weight
وزن ویژه
statistical weight
احتمال ترمودینامیکی
atomic weight
وزن اتمی یک عنصر که برمبنای 61 وزن اتمی اکسیژن قرار داده شده است
statistical weight
وزن اماری
weight lifter
وزنه بردار
atomic weight
جرم اتمی
the weight is kilogrammes
وزن
the weight is kilogrammes
ان 5 کیلوگرم است
atomic weight
وزن اتمی
light-weight
سر خالی
weight trainer
آموزندهوزنه
weight trainer
مربیوزنه
sliding weight
وزنمتحرک
make weight
سر وزن رسیدن وزنه بردار
where is the kilogramme weight ?
وزنه ....
where is the kilogramme weight ?
سنگ کیلوگرم کجاست
wet weight
وزن خالص مایعاتی که معمولا هنگام کارکردن وجوددارند
weight zone
مربع وزن گلوله
weight training
بدن سازی
dead weight
وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
dead weight
کالاهای سنگین که کرایه حمل انها براساس وزن تعیین میگردد مانند ذغال سنگ واهن
dead weight
خودوزن
carpet weight
وزن فرش
dead weight
وزن خشکه
dead weight
وزن بی اوار
to lose weight
لاغر شدن
dead weight
ویژه وزن
throw one's weight around
<idiom>
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
put on weight
<idiom>
افزایش وزن
pull one's weight
<idiom>
کارها را تقسیم کردن
weight ton
تن سنگین
weight throw
پرتاب وزنه
weight the sugar
قند را بکشید
weight and measures
سنگ و اندازه
weight man
پرتابگر وزنه یا چکش پرتابگر چکش
make-weight
سر وزن رسیدن وزنه بردار
unladen weight
وزن کامل خودرو
unladen weight
وزن ناخالص خودرو
unit weight
وزن واحد
unit weight
وزن مخصوص
total weight
وزن کل
make-weight
سر وزن رسیدن در بوکس وکشتی
weight belt
کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
weight function
تابع وزنی
weight ratio
نسبت وزن
weight program
تمرین وزنه برداری
weight percent
درصد وزنی
weight of solids
وزن ذرات
make weight
سر وزن رسیدن در بوکس وکشتی
weight lifting
وزنه برداری
weight index
شاخص موزون
toe weight
وزنه فلزی وصل به سم جلویی اسب در ارابه رانی برای تنظیم گامهای اسب
specific weight
سنگینی ویژه
laden weight
وزن کلی خودرو با بار
heavy weight
001 کیلوگرم
heavy weight
18+ کیلوگرم
heavy weight
سنگین وزن
he is half your weight
وزن او نصف وزن شما است
gross weight
وزن با فرف
gross weight
وزن ناخالص
gross weight
وزن ناویژه
heavy weight
38+ کیلوگرم
basis weight
وزن پایه
letter weight
کاغذ نگاه دار
bat weight
وزنه اضافی متصل به چوب بیس بال
beta weight
وزن بتا
landing weight
وزن با هنگام تخلیه
landing weight
وزن فرود
landed weight
وزن کالا هنگام تخلیه
it pulls its weight
نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
gross weight
وزن کل هواپیما یاخودرو با بار وزن خالص
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com