Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
You are sure a dead ringer for muy brother.
تو قطعا شباهت زیادی با برادر من داری.
Other Matches
Be a dead ringer for someone
<idiom>
شباهت زیاد دو نفر
He resembles
[bears resemblance to]
his brother.
[He looks like his brother.]
او
[مرد]
شبیه به برادرش است.
ringer
طنین انداز
ringer
زنگ زدن
ringer
زنگزن
telephone ringer
زنگ تلفن
telephone ringer
زنگزن
ringer equivalence number
شمارهای که باریک وسیله روی شبکه تلفن را مشخص میکند
am i the keep of my brother?
ایامن نگهبان برادرخودهستم
brother
برادر
brother
همقطار
brother
اخ
what about your brother?
از برادرتان چه خبر دارید
imeant his brother
مقصودم برادر اوست
step brother
نابرادری
half-brother
برادر ناتنی
blood brother
برادر هم خون
blood brother
برادر خوانده
full brother
برادراصلی
full brother
برادرتنی
half brother
نابرادری
half brother
برادر ناتنی
lay brother
نیمچه کشیش
uterine brother
برادر امی
Big Brother
برادر بزرگتر
Big Brother
دولت یا هر سازمانی که در امور خصوصی و داخلی مردم دخالت و جاسوسی کند و آنها را سختمهار نماید
My brother has gone abroad.
برادرم رفته خارجه
[خارج از کشور]
brother in low
برادر شوهر شوهر خواهر باجناغ
brother in low
برادر زن
foster brother
برادر رضاعی
half-brother
برادر امی یا ابی
brother in law
برادرشوهر
brother in law
باجناق
soul brother
سیاهپوست
brother in law
برادر زن
brother in law
شوهر خواهر
brother in law
هم داماد
brother-in-law
باجناق
brother-in-law
برادر زن
brother-in-law
برادرشوهر
brother-in-law
هم داماد
brother-in-law
شوهر خواهر
half blood brother
برادر امی یا ابوی
First prove that you are a brother , then claim th.
<proverb>
اول برادریت را ثابت کن بعد ادعاى ارث کن .
I wI'll sign for (on behalf of)my brother.
از طرف (سوی )برادرم امضاء خواهم کرد
My younger brother and sister .
برادر وخواهر کوچک من
brother of full blood
برادر تنی
brother of half blood
برادر ناتنی
half blood brother
برادرناتنی
dead
کلیدهای صفحه کلید که باعث رویدادن یک عمل می شوند مثل Shift
dead as a d.
بکلی مرده
dead
آنچه کار نمیکند. کامپیوتر یا قطعهای که کار نمیکند
dead against
درست مقابل
dead
دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
dead
بی پتانسیل
dead
مسکوت
dead
گوی بولینگ ضعیف
dead
متوفی
dead
ساکن
dead
مهجور
dead
منسوخ کهنه
from the dead
ازمیان مردگان
dead
مات
dead
بی حس
dead
توپ کم جان
dead and gone
<idiom>
هفت کفن پوسانده
dead even
دقیقا برابر
dead
[چوبکاری بدون ویژگی خاصی]
dead
دستوربرنامه کار یا خطایی که باعث توقف برنامه بدون بهبود میشود
dead
مرده
dead even
کاملا مساوی
dead water
مانداب
dead slow
خیلی اهسته
dead soils
خاکهای مرده
dead volume
حجم مرده
dead valley
خشکرود
dead shot
تیر اشتباه
dead wire
سیم بی برق
dead zone
زاویه بیروح
dead records
بایگانی راکد
dead rent
اجاره بهایی که در صورت عدم استفاده از عین مستاجره نیز باید پرداخت شود
dead rise
فاصله مرده
dead rise
فاصله بین کیل تاانحنای خن ناو
dead sea
بحرمیت
dead sea
دریای لوط
dead shot
تیر خطا
dead stock
کالای بنجل
dead type
حروف پخشی
dead type
حروف پخش کردن
dead storage
مانداب
dead storage
انبار وسایط نقلیه و تجهیزات
dead stock
موجودی بی ارزش یا غیرقابل فروش سرمایه بیکار
dead space
ناحیه کور
dead stock
کالای بدون خریدان
dead stock
موجودی بی ارزش و غیرقابل فروش
dead spot
نقطه خنثی
dead spot
منطقه ساکت
dead storage
گنجایش مرده
dead reckoning
محل فرضی
dead storage
حجم مرده
dead reckonning
ناوبری کور
dead time
وقت تلف شده
dead reckonning
پرواز کور
dead space
فضای مرده
dead time
زمان گمگشته
dead time
زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود
dead space
فضای راکد
dead time
زمان مرده
dead reckoning
نقطه فرضی
dead space
زاویه بیروح فضای کور
to be dead asleep
در خواب عمیق بودن
dead on arrival
مرحوم هنگام ورود
[بیماری در آمبولانس]
The battery is dead.
باتری خالی شده است.
The battery is dead.
باتری تمام شده است.
Speak well of the dead .
<proverb>
پشت سر مرده بد نگو.
over one's dead body
<idiom>
هرگز
a dead language
<idiom>
زبان مرده و منقرض شده
[زبانی که دیگر آموزش داده نمی شود اما شاید برخی از کارشناسان از آن استفاده کنند.]
to cut somebody dead
<idiom>
به کسی عمدا بی محلی کردن
[اصطلاح روزمره]
dead-light
پنجره ثابت
to be dead keen
[on]
واقعا مشتاق بودن
[به]
to be a dead duck
بیهوده بودن
[چیزی یا کسی]
to be a dead duck
امکان موفق شدن را نداشتن
[چیزی یا کسی]
dead wool
پشم مرده
[که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
Drop dead
<idiom>
کم کردن مزاحمت
dead to the world
<idiom>
زود به خواب رفتن
dead tired
<idiom>
خیلی خسته واز پا افتاده
ye living and the dead
زندگان و مردگان
to f. a dead horse
اب درهاون کوبیدن
to f. a dead horse
کوشش بی فایده کردن
the quick and the dead
زندگان ومردگان
dead center
<idiom>
کاملا وسط
it is not true that he is dead
اینکه میگویند مرده است حق ندارد
half dead
نیم جان
the dead of winter
چله زمستان
dead bolt
زبانهگوی
dead duck
آنچهشانسزندگیو موفقیتندارد
dead set against something
<idiom>
کاملا مصمم در انجام کاری
dead end
<idiom>
به آخرخط رسیدن
dead duck
<idiom>
در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
dead-house
مرده شوی خانه
dead as a doornail
<idiom>
کاملا مرده
dead ahead
<idiom>
درست درپشت ،قبل
He is not dead by any chance , is he ?
نکند مرده باشد ؟
Never!over my dead body .
صد سال سیاه ( هر گه ؟ابدا" )
playing dead
مرده نمایی
dead pledge
گرو زمین و کالا
dead load
بار مرده
dead hours
ساعات خاموشی در شب
dead hedge
پرچین گیاهان خشک
dead hearted
بی عاطفه
dead hearted
سنگدل
dead halt
توقف مطلق
dead group
زمین بیروح
dead group
زاویه بیروح
dead ground
زمین واقع در زاویه بیروح
dead ground
اتصال به زمین کشنده
dead freight
کرایه قسمتی از کشتی که به صرفنظر از استفاده یا عدم استفاده باید پرداخت شود
dead hours
ساعات خاموشی در شب ساعات خاموشی شبانه
dead house
مردهای
dead house
جنازهای
dead load
بار ازمایشی
dead load
وزن ثابت و متعلقات ان
dead load
شاسی اتومبیل
dead load
پایه پل
dead line
خطی که تجاوز ازان زندانیان نظامی رامحکوم به تیرباران فوری میکند
dead light
روزنهای که اطاق کشتی راازطوفان حفظ میکند
dead weight
کالاهای سنگین که کرایه حمل انها براساس وزن تعیین میگردد مانند ذغال سنگ واهن
dead letter
نامه غیر قابل توزیع
dead letter
قانون منسوخ
dead knot
گرهای که با عضوهای اطراف خود اتصال نداشته باشد
dead in the water
متوقف در اب
dead in the water
متوقف در دریا
dead freight
کرایه حملی که پرداخت شده ولی استفادهای از ان به عمل نیامده
dead freight
هزینه حمل بابت فرفیت استفاده نشده
dead file
پرونده راکد
dead weight
وزن بی اوار
dead weight
وزن خشکه
dead heats
مسابقه ای که در ان چند نفربرنده می شوند
dead heat
مسابقه ای که در ان چند نفربرنده می شوند
dead wood
میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
dead ends
بن بست
dead ends
سر هرز
dead ends
انتهای بسته لوله اب یا مجرا بن بست
dead end
بن بست
dead end
سر هرز
dead weight
ویژه وزن
dead weight
خودوزن
dead weight
وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
dead fence
پرچین
dead eye
گره کور
dead engine
موتوری که در حین پرواز ازکار افتاده است
dead pull
کوشش بیهوده
dead lift
کوشش بیهوده
dead beat
بی نوسان
dead weights
وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
dead weights
کالاهای سنگین که کرایه حمل انها براساس وزن تعیین میگردد مانند ذغال سنگ واهن
dead weights
خودوزن
dead weights
ویژه وزن
dead weights
وزن بی اوار
dead weights
وزن خشکه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com