Dictiornary-Farsi | a pang of hunger | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 55 (4 milliseconds)

English	Persian
a pang of hunger	احساس ناگهانی گرسنگی


Other Matches

pang	درد سخت
pang	احساس بد وناگهانی
pang	حمله سخت
pang	درد سوزش ناگهانی
pang	تیر کشیدن
pang	اضطراب سخت وناگهانی
a pang of love	احساس رنج آور عشق
to feel a pang of guilt	ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
to feel a pang of jealousy	ناگهانی احساس حسادت کردن
Thinking of it still gives me a pang. [Colloquial]	هنوز من را آزار می دهد [اذیت می کند] وقتی که در باره آن فکر می کنم.
To see her [The sight of her] gives me a pang in my heart.	وقتی که او [زن] را میبینم مانند اینکه نیش به قلبم می زنند.
to be touched [hit] by a pang of regret	ناگهانی احساس پشیمانی [افسوس] کردن
hunger [for something]	هوس [چیزی را] کردن
hunger for	اشتیاق به چیزی
hunger	گرسنگی
hunger	اشتیاق
hunger	قحطی گرسنه کردن
hunger for	ارزوی چیزی
many d. of hunger	بسیاری از گرسنگی می میرند
hunger	اشتیاق داشتن
hunger	گرسنگی دادن گرسنه شدن
hunger-striker	اعتصاب غذا کننده [زن ] [مرد]
hunger pain	درد گرسنگی [پزشکی]
hunger osteopathy	بیماری استخوانی ناشی از گرسنگی
Hunger is the best sauce. <proverb>	گشنگی بهترین خوشمزه کننده غذا است. [ضرب المثل ]
hunger cloth	پرده روی صلیب ومجسمه ها [دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
sensation of hunger	احساس گرسنگی
to go on a hunger strike	اعتصاب غذا کردن
hunger strike	اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger strikes	اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger drive	سائق گرسنگی
hunger pangs	دردهای گرسنگی
land hunger	از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
patience of hunger	تاب گرسنگی
He fainted from hunger.	از گرسنگی غش کردوافتاد
hunger striker	کسیکهدراعتصابغذاباشد
patience of hunger	طاقت گرسنگی
under the stimulus of hunger	از فشار گرسنگی
ravenous hunger	حرص
ravenous hunger	گرسنگی زیاد
under the stimulus of hunger	بر اثرگرسنگی
hunger for data	میل شدید به داده ها
to suffer from hunger	گرسنه ماندن
hunger strike	اعتصاب غذا
I feel faint with hunger.	از گرسنگی احساس ضعف می کنم.
ghrelin [hunger hormone]	گرلین [هورمون اشتها آور] [بیوشیمی]
iam not patient of hunger	من نمیتوانم تاب گرسنگی رابیاورم
Hunger begets crime.	گرسنگی سبب جرم و جنایت میشود.
to die of hunger [thirst]	از گرسنگی [تشنگی] مردن
We suffered hunger for a few days .	چند روز گرسنگی کشیدیم
They must hunger in frost, that will not work in heat. <proverb>	آنهایی که در تابستان کار نمى کنند بایستى در زمستان گرسنه بمانند.
He warned he would go on a termless hunger strike.	او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
The soldiers died from illness and hunger.	سربازان از گرسنگی و بیماری مردند.
hunger for power [craving for power]	میل شدید به قدرت

a pang of hunger

احساس ناگهانی گرسنگی