Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
acceptable quality level
سطح کیفیت قابل قبول
acceptable quality level
کیفیت مناسب
Other Matches
acceptable
<adj.>
مناسب
acceptable
<adj.>
پسندیده
acceptable
<adj.>
پذیرفتنی
acceptable
<adj.>
بسنده
acceptable
<adj.>
قابل قبول
acceptable
<adj.>
کافی
acceptable
پسندیده
acceptable
پذیرفتنی
acceptable
پذیرا
acceptable
قابل قبول
acceptable
<adj.>
قابل پذیرش
acceptable
<adj.>
مقبول
acceptable
قابل پذیرش
acceptable
مقبول
acceptable
<adj.>
لایق
acceptable product
فراورده جانشین قابل قبول
A valid
[plaueible, acceptable]
excuse.
عذر موجه
acceptable alter nate product
فراورده مشابه قابل قبول
quality
چگونگی
quality
صفت چگونگی
quality
وضعیت
quality
تفاوت در شطرنج فرانسه ایتالیا و المان
quality
بررسی اینکه کیفیت یک محصول خوب است
quality
استاندارد متن چاپ شده از یک چاپگر مشخص
quality
بهترین کیفیت
quality
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
CD quality
چیزی که میتواند کیفیت ضبط مشابه با دیسک فشرده داشته باشد
CD quality
اغلب به وسایلی گفته میشود که می توانند الگوهای بیتی رادر ثانیه ذخیره کنند
quality
صفت
in the quality of
بسمت
the quality
مردمان متشخص
the quality
بزرگان
quality
چونی
quality
کیفیت
quality
وجود خصوصیت
quality
طبیعت
quality
نوع فرفیت
quality
تعریف
quality
نهاد چگونگی
Quality Control
کنترل کیفیت
correspondence quality
چاپ با کیفیت بالا توسط چاپگرهای لیزری
of good quality
مرغوب
It depends on its quality.
بستگی به جنس ( مرغوبیت وکیفیت )آن دارد
quality of life
کیفیتزندگی
cutting quality
کیفیت برش
draft quality
معیار کیفی برای خروجی چاپ شده
certificate of quality
گواهی کیفیت
of good quality
خوب
non skid quality
خاصیت ضد لغزش
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
adjective of quality
صفت توصیفی
near letter quality
خروجی چاپ شده توسط چاپگرهای نقطه ماتریسی که به اندازه خروجی چاپگرهای با کیفیت حروف عالی خوانانمیباشد
of a middling quality
وسط
of a middling quality
میانه
image quality
کیفیت تصویر
drawing quality
کیفیت کشش
the quality of mercy
صفت رحم یارحمت
tempering quality
قابلیت بهبود
quality assurance
عملیات اطمینان از کیفیت جنس
quality factor
ضریب کیو
print quality
کیفیت چاپ
people of quality
بزرگان
people of quality
مردمان متشخص
of poor quality
نامرغوب
quality certificate
گواهی کیفیت
letter quality
کیفیت حرفی
letter quality
چاپ با کیفیت خوب
letter quality
کیفیت حرف
quality engineering
مهندسی کیفیت
quality of waters
چگونگی ابها
of poor quality
بد
of good quality
خوش جنس
stamping quality
کیفیت قالب گیری
superi or quality
جنس اعلی
quality assurance
اطمینان از کیفیت
quality control
کنترل مرغوبیت
quality control
کنترل کیفی
quality control
کنترل کیفیت مواد و یا کالاها
quality control
کنترل کیفیت
signal quality detector
اشکارگر کیفیت سیگنال
quality control tests
ازمایش کنترل کیفیت بازرسی کنترل کیفیت
high quality steel
فولاد با کیفیت خوب
letter quality printer
چاپگر با کیفیت حروف خوب چاپگر با کیفیت عالی
letter quality printer
چاپگرکیفیت حروف
ambient quality standard
استاندارد کیفیت پرمون
heat resisting quality
حالت و چگونگی مقاومت حرارتی ثبات گرمایشی
heat proof quality
ثبات حرارتی
heat proof quality
حالت نسوزی
fair average quality
کیفیت متوسط مناسب
gross national quality
کیفیت ناخالص ملی
contractor quality control
سیستم کنترل کیفیت پیمانها
to wed one quality to onether
دوصفت راباهم توام کردن
air quality criterion
معیار کیفیت هوا
letter quality printing
چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط
quality control approval
تایید کنترل کیفیت
high-quality wool
پشم مرغوب و اعلاء
letter quality printing
خصوصیت برخی چاپگرهای matria-dot که حروف با کیفیت یکسان با ماشین تایپ را با نقاط بسیار نزدیک به هم تامین میکند
high quality sheet steel
ورق فولادی با کیفیت خوب
high quality cast iron
چدن با کیفیت عالی
level out
یکنواخت کردن
level with each other
برابر
level
هم تراز
to level off
مسطح شدن
[ناحیه ای]
level
یک نواخت
he did his level best
کوتاهی نکرد
A level
مرحلهی دوم امتحانات دورهی متوسطه
level
هم پایه
level
یک دست
level
موزون هدف گیری
O level
آزمون پایان دبیرستان و ورود به دانشگاه در سطح عادی
O level
نمرهی قبولی در این امتحانات
level out
برابر کردن
he did his level best
انچه از دستش برامدکرد
level with each other
در یک تراز
level best
خیلی عالی
level best
خیلی خوب
level to
تراز کردن
level best
بسیارعالی
level
سطح
level
میزان
level
الت ترازگیری
to level off
یکنواخت شدن
[ناحیه ای]
level
هموار
level
تراز
level
سطح برابر
level
ترازسازی
level
تراز
[تراز حبابی]
[ابزار]
[ساخت و ساختمان]
level
مسطح شدن
level
استفاده از چهار بیت داده در فرآیند تبدیل آنالوگ /دیجیتال
level
مسطح
level
سطح ارتفاع
level
پایه
level
نشانه گرفتن
level
رده
level
کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
on the level
<idiom>
درستکار ،بی غل وغش
level
مسطح کردن
level
همسطح
level
تراز سطح افقی افقی کردن
level
همسطح کردن
level
مستقیم
level
تراز کردن تراز
level
تراز بنایی
level
هدف در خط دید شماقرارگرفت
level
ترازکردن
reorder level
مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
power level
تراز توان
multi level
چند سطحی
protection level
سطح حفافت
price level
سطح قیمت
speed level
سطح سرعت
pezometeric level
سطح پیزومتری
speed level
مرحله سرعت
optimal level
سطح بهینه
nesting level
سطح اشیانهای
nesting level
سطح تو در تویی
n level logic
منطق N سطحی
mean sea level
میانگین سطح دریا
mean sea level
سطح متوسط دریا
mean sea level
سطح متوسط ابهای دریا تراز میانگین ابهای دریا
mean sea level
ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
mean sea level
ارتفاع متوسط از سطح دریا
manning level
درصد پرسنل موجود ناو سطح استعداد پرسنلی وسیله
nesting level
سطح لانهای
noise level
میزان خش
noise level
سطح پارازیت
operating level
سطح امادگی برای فعالیت سطح قابلیت برای کار
operating level
سطح فعالیت
one level memory
حافظه یک سطحی
one level address
آدرس ذخیره سازی که مستقیما و بدون تغییر به محلی از وسیله دستیابی دارد
one level address
تابعی که در حین اجرا تابع دیگر را صدا نکند
one level address
کد دودویی که مستقیما CPU را اجرا کند و فقط از مقادیر آدرس مطلق استفاده میکند.
one level address
سازماندهی فضای ذخیره سازی که هر نوع رسانه ذخیره سازی یکسان رفتار می شوند
oil level
سطح روغن
level-headed
راستبین
maintenance level
سطح تثبیت
top-level
افراد عالیرتبه
water level
سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
water level
تراز اب
wage level
سطح مزد
voltage level
سطح فشارالکتریکی
voltage level
سطح ولتاژ
virtual level
تراز انرژی سیستم هستهای داخل اتم که انرژی برانگیزش ان کمتر از کمترین انرژی جداشده از ذره هستهای بیشتر است
two level subroutine
زیر تابعی که حاوی زیر تابع دیگر است
two level store
انباره دو سطحی
two level logic
منطق دوسطحی
trophic level
تراز خوراکی
transition level
سطح حداکثر انحراف درارتفاع پرواز
to rake level
با شن کش صاف کردن
white level
تراز سفید
level-headed
معقول
top-level
کهبدان
top-level
توسط افراد عالیرتبه
split-level
سه نیم اشکوبی
split-level
چند سطحی
top-level
بلند پایه
alidade level
دستگاهسمتنما
level-headed
معقولانه
level-headed
متعادل
lower level
سطحپائینی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com