English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
actual state of affairs اوضاع فصلی
actual state of affairs اوضاع کنونی
actual state of affairs وضع فعلی
Other Matches
state of affairs شرایطوموقعیتهایمربوطبهیکنفر
state affairs امور مملکتی
secretary of state for foreign affairs وزیر امور خارجه
secretary of state for foreign affairs وزیرخارجه
secretary of state for home affairs وزیر کشور
secretary of state for home affairs وزیر امورداخله
To probe someones affairs . To pry into someones affairs . تو کوک (کار ) کسی رفتن
national [state, federal state] <adj.> دولتی
national [state, federal state] <adj.> حکومتی
actual self خود واقعی
actual واقعی
actual حقیقی
actual فعلی
actual output دبی موثر
actual output بازداده فعال
actual placement قرار دادن بار در محل تخلیه و بارگیری
actual velocity سرعت واقعی
actual parameter پارامتر واقعی
actual price قیمت واقعی
actual resistivity مقاومت حقیقی
actual saving پس انداز واقعی
actual movement حرکت حقیقی
actual load بار واقعی
actual argument نشانوند واقعی
actual address آدرس ذخیره سازی کامپیوتری که مستقیما و بدون هر گونه تغییری به یک محل یا وسیله دستیابی دارد
actual address کد دودویی که مستقیما در واحد پردازش مرکزی اعمال میشود و فقط از آدرس ها و مقادیر مطلق استفاده میکند.
actual address تعداد متوسط بیت دادهای که در یک زمان مشخص ارسال شده اند
actual address دستور نهایی که پس از اعمال تغییرات در دستور ابتدایی اجرا میشود
actual address نشانی واقعی
actual cost هزینه واقعی
actual income درامد واقعی
actual instruction دستور العمل واقعی
actual expenses مخارج واقعی
actual investment سرمایه گذاری واقعی
actual key کلید واقعی
actual carrier موسسه حمل و نقل واقعی
actual loss زیان واقعی
actual neurosis روان رنجوری واقعی
actual temperature درجهدمایواقعی
actual damage خسارت واقعی
affairs کاروبار عشقبازی
Please let me in on your affairs . لطفا" مرا در کارهایتان واردکنید
affairs کار
affairs امر
actual decimal point نقطه یا ممیز اعشاری واقعی
actual maximum flowline ماکزیمم خط ابدهی حقیقی
actual obligated space محل یا جا در بارگیری دریایی
actual total loss کل زیان وارده
actual water income اب ورودی موثر
interior affairs کارهای درونی
statement of affairs وصول مطالبات و دیون واموال تاجر ورشکسته
interior affairs امور داخلی
To sort out ones affairs بکارهای خود سر وصورت دادن
foreign affairs امورخارجه
Our affairs are shaping well. کارها داردسروصورت می گیرد
financial affairs امور مالی
love affairs سر وسرعاشقانه
foreign affairs اموربیگانگان
love affairs معاشقه
civil affairs عملیات مردم یاری
to i. with qnother's affairs درکاردیگری مداخله کردن
love affairs عشق وعاشقی
personal affairs امور شخصی
mundane affairs اموردنیوی
civil affairs امور غیرنظامیان
mundane affairs کارهای این جهان
public affairs روابط عمومی
financial affairs امور مربوط به مالیه
current affairs رویدادهایاجتماعی و سیاسی
actual velocity of ground water سرعت واقعی اب زیرزمینی
minister for foreign affairs وزیر امور خارجه
minister of foreign affairs وزیر امور خارجه
ministry of foreign affairs وزارت امور خارجه
principal centre of affairs مرکز مهم امور
Dont meddle in my affairs . درکارهای من فضولی نکن
Our affairs make no headway. کارهایمان پیش نمی رود
charge d'affairs adinterim کارداری که نیابتا" یا وکالتا"عمل میکند
to pry into a person affairs در کارهای کسی فضولی کردن
to pry into a person affairs فضولانه در باره کسی پرسش کردن
To put ones nose into other peoples affairs . درکار دیگران فضولی کردن
The ministry of economic affairs and finance وزارت امور اقتصاد و دارایی
Do not entrust great affairs to the small. <proverb> به خردان مفرماى کار درشت .
Ministry of Labor and Social Affairs . وزارت کار ؟ امور اجتماعی
to put one's affairs in order [to settle one's business] تکلیف کار خود را روشن کردن
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things. کارها را قبضه کردن
state- تعیین کردن حال
corresponding state حالت متنافر
two state دو حالتی
what state در رهگیری هوایی یعنی میزان سوخت و مهمات واکسیژن باقیمانده خود راگزارش کنید
state توضیح دادن
to keep state شان یا مقام خودراحفظ کردن
to keep state خود را گرفتن
to be in a state of f. پیوسته درتغییربودن
to be in a state of a بیم داشتن
the state effusion seminal causedby cleanness ofجنابت
to be in a state of a هراسان بودن
state کشور
state دولت استان
state- افهار داشتن افهارکردن
state- چگونگی
state- کیفیت
state- دولت استان
state ایالت
state- جزء به جزء شرح دادن
state کشوری
state دولتی حالت
state- ملت
state کیفیت
state چگونگی
state تعیین کردن حال
state افهار داشتن افهارکردن
state- توضیح دادن
state وضعیت
state ایالت کشوری
state دولتی
state سیاسی رسمی وضع
state مقام ورتبه
state ابهت
state افهار کردن وتصریح کردن
state ملت
state جمهوری کشور
state تعیین کردن وقرار دادن
state حال
state وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
state مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
state وضعیت چیزی
state- جمهوری کشور
state- کشور
state- سیاسی رسمی وضع
state- حال
state- مقام ورتبه
state- ابهت
state- افهار کردن وتصریح کردن
state- تعیین کردن وقرار دادن
state- وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
state- مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
state- وضعیت چیزی
state- وضعیت
state جزء به جزء شرح دادن
state- دولتی
state- ایالت کشوری
state- دولتی حالت
state- دولت
state حالت
state- حالت
state- کشوری
state- ایالت
state دولت
state of grace تائید
state of in her itance ملک یا دارایی قابل توارث
state socialism سوسیالیسم دولتی
state road شاهراه
state religion مذهب رسمی
state property اموال عمومی
state prison زندان دولتی
state property دارائی دولت
state of purity طهارت
state ownership مالکیت دولتی
state of war حالت مخاصمه
state of the realm طبقات اجتماعی یا سیاسی کشور
state of the art جدیدترین تکنولوژی تکنولوژی جدید
state of stress حالت تنش
state of siege حالت محاصره
state planning برنامه ریزی دولتی
state of rest حالت ساکن
state prison زندان ایالتی
state of rest حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
state of grace توفیق
state of equilibrium حالت تعادل
state of being cheated مغبونیت
state equation معادله حالتی
state diagram نمودار حالات
state criminals مقصرین سیاسی
state craft سیاستمداری
state college دانشکده دولتی
state chicken در رهگیری هوایی یعنی سوخت من در حال تمام شدن است بایستی برای تجدیدسوخت برگردم
state bank بانک دولتی
state bank بانک استان
state attorney نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
state aid کمک دولت به موسسات عام المنفعه وغیره
state enterprise بنگاه دولتی
state enterprise مالکیت دولتی
stable state حالت پایا
state flower گل علامت مخصوص هر استان یا کشور
state function تابع حالت
state of being cheated غبن
state of alert وضعیت اماده باش یکان
state of alert وضعیت هوشیاری
state of alert وضعیت امادگی
state midicine سیستم پزشکی تحت نظارت دولت
state midicine سیستم پزشکی ملی
state lamb در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
state criminals مجرمین سیاسی
state hood حالت وشرایط ایالات امریکا
state hood ایالتی
state guard ارتش ایالتی
state guard نیروی نظامی ایالتی
state government دولت مرکزی
spin state حالت اسپین
state stress وضعیت تنش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com