English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
amateur station call letters علامت فرستنده تفننی
Other Matches
amateur station فرستنده تفننی
amateur ضعیف
amateur غیرحرفهای
amateur اماتور
amateur دوستار
amateur اماتور غیرحرفهای
amateur دوستدار هنر
amateur receiver گیرنده اماتور
amateur operator تفنن گر
amateur bands باندهای فرستنده تفننی
amateur transmitter فرستنده اماتور
what [some] people would call [may call] <adj.> باصطلاح
what [some] people would call [may call] <adj.> که چنین نامیده شده
what [some] people would call [may call] <adj.> کذایی
letters نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters نوشته
Are there any letters for me? من نامه ای ندارم؟
letters معرفی نامه
letters حرف چاپی
letters نامه
letters حرف
letters حرف الفباء
letters مراسله
letters کاغذ ادبیات
letters اثارادبی
letters معرفت دانش
letters باحروف نوشتن باحروف علامت گذاشتن اجازه دهنده
letters نویسه
letters حروف ارسالی به چندین آدرس با نام بدون تغییر در متن
letters سند
chain letters نامهی زنجیری
letters of administration سند مدیریت ترکه
letters of administration حکم انتصاب امین ترکه سندی است که به موجب ان سمت مدیر یامدیره ترکه بلاوارث احراز میشود و به وی اختیار قیام به امور راجع به اداره ترکه را میدهد
letters of marque حکم ضبط اموال بیگانگان
letters of reprisal اجازه نامه انتقام
letters of request rogatory
letters patent نامهای که ازطرف دولت برای کسی فرستاده میشود تافورا بازنموده وبرای همه بخواند
letters patent نامه سرگشاده
covering letters نامه توضیحی
covering letters نامه یایادداشتی که همراه اسنادفرستاده میشود و در ان دلیل ارسال اسناد و مطالب دیگر درج میگردد
covering letters نامه پوششی
letters of procurator وکالت نامه
letters patent نامهای است که به وسایل مختلفه به مردم عرضه میشود تا ازمضمون ان همگان اگاه شوند
letters of administration اختیارنامه قیمومت
letters of administration قیم نامه
weak letters حروف عله
open letters نامه سر گشاده
republic of letters جمهور اهل ادب
uncial letters حروفی که در کتابهای خطی سدههای 8 میلادی بکارمیبردند....بحروف درشت
the profession of letters تالیف
the profession of letters نویسندگی
abbreviated letters حروف مقطعه
swamped with letters کاغذ پیچ
letters patent نامه سرگشوده
commonwealth of letters جمهورنویسندگاه یا مولفین
block letters حروف جداودرشت
letters missive نامه رسمی پادشاه که در ان کسی برای اسقفی گماشته شده است
letters patent نامه سرگشاده یا فرمانی که از طرف شاه به صاحب اختراعی داده شود
letters rogatory نامه مشعر بر تقاضای نیابت قضایی
nassal letters حروف تو دماغی
belles letters ادبیات
small letters حروف کوچک چون bوa
signal letters معرف
rogatory letters نامه محتوی تفویض نیابت قضایی
republic of letters گروه ادبا
a man of letters اهل قلم
swamped with letters غرق نامه
palatal letters حروف لطعی یا حنکی حروفی که با گذاردن زبان بکام دهان تلفظمیشوند
print letters دستخطی که مانند چاپ یاحروف چاپی باشد
form letters فرم نامه
love letters نامه عاشقانه
letters testamentary حکم یا خطاب دادگاه ذی صلاحیت
I have some letters to write . چند تا کاغذ باید بنویسم
letters testamentary خطاب به وصی دائربه اشتغال بامروصایت
nassal letters حروف غنه
letters testamentary حکم وصایت
commonwealth of letters گروه نویسندگاه
I remembered to post the letters . یادم بود که نامه ها را پست کنم
lingual letters or linguals حروف زبانی یا ذولقی
In capital(block)letters. با حرف بزرگ ؟( دستی یا چاپ؟ )
to space out letters [text] فاصله گذاری [بین حروف را بیشتر کردن] [رایانه شناسی ] [چاپ]
letters shift ltrs مبدله حروف
way station ایستگاه رله مخابراتی
way station ایستگاه واسطه مخابراتی تله تایپ و تلگرافی
way station ایستگاههای فرعی بین راهی جاده یا خط اهن
sub station پست فرعی
on station رسیدن به هدف
on station روی هدف
on station اماده باش بالای هدف
on station پروازهواپیما بالای هدف
station یا مقصد استفاده میشود
station محل
station پست
station پاسگاه
station درپست معینی گذاردن
Is the next station ... ? آیا ایستگاه بعدی ... است؟
station مقام مستقرکردن
station توقفگاه نظامیان وامثال ان
station رتبه
station موقعیت اجتماعی وضع
station ایستگاه اتوبوس وغیره
station سکون پاتوق
station وقفه
station جا درحال سکون
Where is the station? ایستگاه کجاست؟
station مرکز
station میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند
station محل ماموریت
station مستقرکردن
station ایستگاه
station نرم افزار و سخت افزار در مشخصات FDDJ که حاوی اطلاعات کنترل هستند
station وضعیت موقت یک ایستگاه که داده را بازیابی میکند
station محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
station جایگاه
station استقرار یافتن
station پایگاه
remote station ایستگاه راه دور
loading station ایستگاه بارگیری
naval station پایگاه دریایی
generating station کارخانه برق
master station شاه ایستگاه
master station ایستگاه اصلی
master station پست اصلی مخابرات
mobile station فرستنده متحرک
key station ایستگاههای کلید
station car اتومبیل استیشن
exempted station یکان مخصوص
enquiry station ایستگاه پرس و جو
emergency station محل اضطراری
duty station محل خدمت
dressing station درمانگاه کمکهای اولیه وزخم بندی
departure station مبداء حرکت
defence station readiness of degree third
declinating station ایستگاه اندازه گیری انحراف مغناطیس دستگاهها ایستگاه اندازه گیری انحراف
cruising station readiness of degree forth
courier station دفترنامه رسانان
courier station دفتر پیک
courier station مقرر پیک
transformer station پست ترانسفورماتور
converter station پست ترانسفورماتور
control station ایستگاه کنترل
exempted station یکان استثنایی از نظر سلسله مراتب
exposure station ایستگاه هوایی
exposure station ایستگاه عکاسی هوایی
inquiry station دستگاهی که از ان هر گونه درخواستی به عمل می اید
induction station دفتر استخدام دفتر پذیرش
induction station مرکز پذیرش
hydroelectric station نیروگاه ابی
homing station رادارهای کنترل هوایی
homing station رادارردیاب
homing station ایستگاه ردیاب دستگاههای هدایت مسیر هواپیما
holding station محوطه نگهداری زخمیها وبیماران بطور موقت
generating station پست نیرو نیروگاه
gauging station ایستگاه اندازه گیری سرعت وعمق اب در کانال یا رودخانه
fuelling station ایستگاه سوختگیری
forward station پاسگاه جلویی
forward station ایستگاه جلو
flag station جایی که قطاربادیدن پرچم ویژه نگاه میدارندوایستگاه دائمی نیست
fiscal station قسمت اداری یا مالی که در یک سلسله به ترتیب شماره قرارگرفته باشد
fiscal station تاسیسات سریال
consolidating station ایستگاه تکمیل کننده بار
observation station دیدگاه
work station محل کار
telephone station جایگاه تلفن
station model مدلهواشناسی
survey station ایستگاه نقشه برداری ایستگاه کنترل نقشه برداری
station platform سکویایستگاه
train station ایستگاهقطار
subscriber's station مرکز مشترک
transmitting station ایستگاهارسال
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
station number شماره پست مخابراتی شماره ترتیب محل بارها درداخل هواپیما
station log دفتر وقایع ایستگاه مخابراتی
station log دفتر ثبت وقایع پست مخابراتی
station list فهرست قسمتهای پایگاه دفترچه راهنمای قسمتهای مختلف پایگاه
station keeping در خط نگهداشتن ناو
station house ایستگاه راه اهن
station house مرکزکلانتری
station entrance ورودیایستگاه
station circle چرخههواشناسی
wireless station ایستگاه بی سیم
wireless station فرستنده
tracking station ایستگاه ردیابی
goods station ایستگاهکالاهایتجارتی
intercom station ایستگاهداخلی
local station ایستگاهکانونی
receiving station ایستگاهدریافت
triangulation station ایستگاه مثلث بندی
traverse station ایستگاه پیمایش
transit station ایستگاه عبوری راه اهن
transfer station محل اعزام افراد
transfer station محل انتقال افراد
to station oneself مقیم شدن
to station oneself جا گرفتن
tide station ایستگاه جزر و مد
station house ایستگاه کلانتری
station complement پرسنل خدماتی پایگاه
station bar رستوران ایستگاه راه آهن
remote station ایستگاه دوردست
remote station ایستگاه دور دست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com