English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 115 (6 milliseconds)
English Persian
angular thread پیچ وی شکل
angular thread پیچ تحت زاویه
Other Matches
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
angular زاویهای
angular لاغر
angular گوشهای
angular گوشه دار
angular correlation همبستگی زاویهای
angular deformation تغییر شکل زاویهای
angular adjustable قابل تنظیم بطور زاویه ای
angular acceleration شتاب زاویهای
angular acceleratin شتاب زاویهای
angular momentum اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
angular parallax پارالاکس زاویهای
angular diameter قطر زاویهای
angular displacement اختلاف زاویهای
angular momentum تکانه زاویهای
angular momentum مقدارحرکت زاویهای
angular momentum مقدار جنبش چرخشی
angular momentum اندازه حرکت زاویهای
angular kinematics حرکت شناسی زاویهای
angular gyrus شکنج زاویه دار
angular frequency فرکانس زاویهای
angular frequency بسامد زاویهای
angular distribution توزیع زاویهای
angular distance فاصله زاویهای
angular displacement جابجایی زاویهای
angular parallax تقرب زاویهای دید شکست زاویهای نور
angular perspective نمای زاویه دار
angular knot گره زاویه ای مثل گره آویز
angular capital [نوعی سرستون چهار ضلعی یونی]
angular mass گشتاور لختی [فیزیک]
angular mass ممان اینرسی [فیزیک]
angular mass گشتاور ماند [فیزیک]
angular mass گشتاور خطی [فیزیک]
angular speed سرعت زاویهای
angular velocity تندی زاویهای
angular travel حرکت زاویهای
angular travel تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان
angular variability تغییرات زاویهای حرکت باد یامسیر ان
angular velocity سرعت زاویهای
angular velocity سرعت زاویهای رهایی بمب
angular contact bearing یاطاقان زاویه دار
angular probability distribution توزیع زاویهای احتمال
spin angular momentum اندازه حرکت زاویهای اسپین
spin angular momentum اندازه حرکت زاویهای اسپینی
angular velocity bombsight دوربین سنجش زاویه رهایی بمب
angular velocity sight زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
thread موجی کردن
thread نخ کشیدن به
thread رزوه شیارداخل پیچ ومهره
thread مثل نخ باریک شدن
thread شیار برجستگی
thread رگه
thread رشته
thread نخ کردن
thread رشته رشته شدن
thread دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
thread بند کشیدن
thread دندانه
thread ریسمان
thread نخ
thread سیم
thread برنامهای که از بخشها و قسمتهای کوچکتر تشکیل شده است
thread قیطان
thread ساختاری که در آن هر گره اشاره گری به گره دیگر دارد
thread فایلی که یک ورودی آن حاوی آدرس و داده را دارد باشد.
thread پیچ کردن
thread دنده دار کردن مارپیچ
thread دنده پیچ
thread نخ یاقیطان
thread زبان برنامه نویسی که به بخشهای زیادی از کد امکان نوشتن و پس استفاده توسط برنامه اصلی میدهد
warp thread تارشیاری
weft thread ریسمانتاریشکل
hang by a thread <idiom>
thread take-up lever اهرم بالا-پائینبرندهنخ
thread trimmer آرایندهنخ
metallic thread نخ زربفت [اینگونه نخ ها که از تابیده شدن ورقه های نازک طلا، نقره و یا دیگر فلزات بدور نخ تهیه می شوند، جهت تزئین فرش بکار رفته.]
sewing thread نخ خیاطی
death thread تهدید به مرگ
thread fineness [ضریبی جهت تعیین کیفیت نخ]
thread fineness نمره نخ
thread fineness ظرافت نخ
thread count [تعداد رشته نخ تار یا پود در یک طول مشخص]
thread bare فرش کهنه
silver thread نخ های زربفت یا نقره ای [این نوع نخ در بعضی قالیچه ها جهت تزئین در بافت فرش بکار می رود.]
thread guide راهنماینخ
rubber thread ریسمانلاستیکی
inside thread مارپیچ داخلی
gold thread گلابتون زر
external thread دنده خارجی
english thread پیچ و مهره انگلیسی
direction of thread جهت پیچ
direction of thread سوی پیچش پیچ
cut a thread پیچ تراشیدن
butterss thread شیار اره
acme thread شیار ذوزنقه ای
air thread مخاط شیطان
air thread لعاب خورشید
inside thread دنده داخلی قلاویز
thread tap قلاویز
stepped thread کولاس پیچی ناقص
thread the needle پاس دقیق از بین مدافعان
trapezoidal thread دندههای ذوزنقهای
stepped thread پیچ ناقص کولاس
stair thread کف پله
screw thread پای پیچ
screw thread حدیده
nut thread پیچ مهره
mercury thread مارپیچ جیوهای
angular contact thrust ball bearing بلبرینگ طولی محوری
left hand thread پیچ چپ گرد
Our life is hanging by a thread . زندگی مابه تار مویی بند است
thread rubber separator میانگیر نخدار
To pick up (to lose) the thread of conversation. رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com