English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
appointment book دفترچهقرارملاقاتها
Other Matches
appointment تعیین
appointment قرار ملاقات
appointment تاریخ
to keep an appointment خود عمل کردن
to keep an appointment بقرار
To keep an appointment . سر قرار حاضر شدن
keep an appointment قبول کردن قرار ملاقات
to keep an appointment سروقت معین درجایی حاضرشدن
appointment انتصاب
appointment قرار ملاقات وعده ملاقات
appointment کار
appointment منصب گماشت
appointment گمارش
appointment وعده ملاقات
date [appointment] تاریخ
I have an appointment with the dentist. با دندانساز قرار دارم
appointment quota سهمیه مشاغل
appointment quota سهمیه ماموریت
obtain an appointment وقت ملاقات گرفتن
make an appointment قرار ملاقات گذاشتن
schedule an appointment قرار ملاقات گذاشتن
miss an appointment از دست دادن قرار ملاقات
date [appointment] وعده ملاقات
date [appointment] قرار ملاقات
Can I make an appointment for friday? آیا میتوانم برای روز جمعه وقت قبلی بگیرم؟
I have made an appointment with my dentist . از دندانسازی وقت گرفتم
book value بهای دفتری
book value ارزش ثبت شده در دفتر
book value ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
the a of a book خوانندگان کتابی
book one جلد نخستین
your book کتابتان
very many book کتابهای خیلی زیاد
that is my book کتاب من است
that is my book این
that book این کتاب
that book ان کتاب
book value ارزش دفتری
the book is out of p کتاب تمام شده است
with out book برون سند کتابی ازبر
you are welcome to my book بفرمایید از کتاب بنده استفاده کنید
your book کتاب شما
it was a p to another book مقدمه کتاب دیگربود
i will t. you for the book شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
i had never seen such a book من هرگز چنین کتابی ندیده ام
here is my book کتاب من اینها
to d. into a book نگاه مختصر بکتابی کردن
this book is yours این کتاب مال شما ست
here is my book اینست کتاب من
by the book کتابی
by the book ازروی کتاب
book one کتاب نخست
to book something چیزی را سفارش دادن
to book something چیزی را رزرو کردن
book شماره بازیگرخطاکار
book دفتر
book ثبت کردن
book بداخلاق
book اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
book مجلد دفتر
book کتاب
book درکتاب یادفترثبت کردن
book رزرو کردن توقیف کردن
book فصل یاقسمتی از کتاب
waste book دفتر باطله
tou book لباس تکواندو
book a seat جا رزرو کردن
book plate برچسب کتاب
book plates برچسب کتاب
to wade through a book بکندی وزحمت کتابی راخواندن
edition [ed.] [of a book] ویرایش [کتابی]
what is this book worth? این کتاب چقدر ارزش دارد
white book کتاب سفید
white book ویدیو- CD استاندارد ساخت philips , JVC که نحوه ذخیره ویدیودیجیتال روی ROM-CD را بیان میکند
winter book تعیین امتیاز شرطبندی درزمستان برای مسابقه فصل بعد
edition [ed.] [of a book] چاپ [کتابی]
woman of the book کتابیه
word book کتاب لغت
year book سالنامه
Yellow Book مشخصات -CD ROM منتشر شده توسط Philips که حاوی قالب ذخیره سازی داده است و استاندارد ROM-CD XA را می پوشاند
to subscribe for a book پیش ازانتشارکتاب تعهدخریدیک یاچندجلدانراکردن
to read a book کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
to put any one through a book کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
text book رساله
thank tou for that book خواهش دارم ان کتاب را به من بدهید
thank tou for that book متشکرم
the book is my property کتاب مال من است
the book is print کتاب زیر چاپ است
that book will immortalize him ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
the book is print کتاب برای فروش موجودایت
time book دفتر ثبت ساعات کار
to bind a book صحافی کردن یک کتاب
to bring to book بازخواست کردن از
to bring to book حساب پس گرفتن
to consult a book سرکتاب باز کردن
to consult a book از کتاب فال گرفتن
to e. upon acovnt book همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
to gut a book مواداصلی کتابیرا ازان دراوردن
to gut a book جوهرمطالب کتابیراکشیدن
to license a book اجازه چاپ کتابی را دادن
text book کتاب اصلی دریک موضوع
have one's nose in a book <idiom> کرم کتاب خوانی داشتن
People of the Book پیروان کتاب مقدس [ دین]
She laid the book aside . کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
What is the title of the book ? عنوان این کتاب چیست ؟
You wI'll benefit by this book . از خواندن این کتاب فایده خواهی برد
She was reading the book to herself. کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
word book کتاب لغت
Please fetch the book. لطفا"بروکتاب رابیاور
rule book کتابقانون
rent book کتابچهایکهدرآنمبلغکرایهذکرشدهباشد
reference book کتابمرجع
word book واژه نامه
when reading a book در حال خواندن کتابی
To talk like a book . لفظ قلم صحبت کردن
the forthcoming book کتابی که به زودی به فروشگاه می آید
cookery book کتابآشپزی
book keeping حسابداری [حسابداری]
throw the book at <idiom> شدیدا مواخذه کردنبخاطر شکستن قانون
phrase book لغتنامهمسافرت
pension book برگهایکهوجهیکهبایستپرداختشوددرآندرجشدهاست
To bind a book. کتابی را جلد کردن
word book لغت نامه
word book دیکشنری
phone book دفتر حاوی شمارههای تلفن
phone book کتاب راهنمای تلفن
log book رخداد نامه
log book رخداد نگاشت
have one's nose in a book <idiom> دائم سر توی کتاب داشتن
log book دفتر رخدادهای روزانه
comic book کتاب دارای کاریکاتورهایی که داستانی را شرح میدهد
telephone book دفتر تلفن
telephone book راهنمای تلفن
word book فرهنگ لغات
guest book دفترچهمیهمانها
exercise book کتابتمرین
word book قاموس
code book کتابرمزگشا
book token کارتخریدکتاب
address book دفترچه تلفن
spine of the book تیرهپشتیکتاب
bound book کتابپربرگ
book of matches جعبهکبریت
book ends کتابنگهدار
comic book کتاب کاریکاتور
text book کتاب درسی
i will send him my book کتاب خود را برای او خواهم فرستاد
bell book دفتر ثبت دستورات موتور
copy book دفتر کپیه
condition book کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
class book کتاب کلاسی
cheque book دسته چک
bill book دفتر بروات
black book دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
cheque book دفترچه چک
black book کتاب سیاه
check book کتابچه ثبت ارقام یاموادرسیدگی شده
blank book دفترسفید
day book دفتر روزنامه
field book دفترچه یادداشت نقشه بردار
fly book قوطی مگس ساختگی
talking book صفحه گرامافون مخصوص تدریش زبان وغیره
accession book فهرست کتب یک کتابخانه که به سایر کتب ضمیمه شود
account book دفتر حساب
herd book نسب نامه حیوانی
herd book نژادنامه برخی جانوران همچون گاو وخوک
he stole my book کتابم را دزدیدند
he presented me with a book کتابی بمن پیشکشی کرد
gun book دفتریادداشت سوابق توپ
gun book دفترچه خدمت توپ
guide book راهنمای مسافران
guide book کتاب راهنما
Green Book مشخصات رسمی استاندارد I-CD که توسط Philips منتشر شد
blank book کتابچه
blue book هرکتاب یانشریه رسمی دولتی
book of proverbs کتاب امثال حضرت سلیمان
book of account دفترحساب
book of account دفتر روزنامه
book of account دفتر کل
book move حرکت کتابی شطرنج
book message نامهای که سایر گیرندگان دران قید نمیشود
book marker چوب الف
book marker نشان لای کتاب
bell book دفتر موتورخانه
book making شرطبندی
book learning علم کتابی
book draw تساوی کتابی یا تئوریک شطرنج
book of psalms زبور داود
book of psalms زبور حضرت داود
book of psalms مزامیر داود
chap book کتابچه اشعاروادبیات عوام پسند که دوره گردان می فروشند
blue book هر کتاب یا سند مستندوقابل اعتماد
blue book کتاب ابی
call book دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
blue book کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
book review مقاله درباره کتاب
book review انتقاد از کتاب
book cost هزینه ثبت شده در دفتر
book og kings سفرملوک :نام یکی ازکتابهای عتیق
book og kings کتاب پادشاهان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com