English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
approved bank بانک تایید شده
Other Matches
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank. من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
approved مصوبه
approved به تایید رسیده
approved تصدیق شده
approved تصویب شده
approved تایید شده
approved <adj.> <past-p.> تایید شده
to be approved به تصویب رسیدن
to have approved به تصویب رساندن
approved <adj.> <past-p.> تصویب شده
approved <adj.> <past-p.> قبول شده
approved <adj.> <past-p.> اجازه داده شده
approved <adj.> <past-p.> تصدیق شده
approved <adj.> <past-p.> به تایید رسیده
approved <adj.> <past-p.> پذیرفته شده
approved data سوابق و اطلاعاتی که میتوانندبرای تعیین مراحل تعمیرات یاتغییرات هواپیمای ویژهای بکارروند
approved circuit مدار تصویب شده مخابراتی
approved circuit مدار تایید شده
bank on <idiom> اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
near bank ساحل نزدیک رودخانه
to bank واریزکردن
bank کنار
bank صخره زیرابی کم ارتفاع ساحل
bank کناره توده
bank سکو
bank کپه کردن
bank دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
bank قسمت برجسته سر پیچ
bank در بانک گذاشتن
bank بانک
bank بانکداری کردن
bank لب
bank ساحل
bank بانک ضرابخانه
bank رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
bank کپه کردن بلند شدن
bank بطورمتراکم
bank کرانه دیواری
bank مجموعهای از وسایل حافظه الکترونیکی که بهم وصل می شوند تا یک فضای بزرگ حافظه ایجاد کنند
Which bank do you bank with? با کدام بانک کار می کنید؟
Which bank do you bank with? در کدام بانک حساب دارید؟
You can bank on it! <idiom> میتوانی رویش حساب کنی! [اصطلاح]
You can take it to the bank. <idiom> میتوانی رویش حساب کنی! [اصطلاح]
bank انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
bank مجموعهای از وسایل مشابه
sand bank ریگ پشته
sand bank جزیره نما
sand bank تپه زیرابی
negotiating bank بانکی که اسناد را معامله میکند
remitting bank بانک واگذارنده
mortgage bank بانک رهنی
national bank بانک ملی
presenting bank بانک ارائه کننده
opening bank بانک باز کننده اعتبار
paying bank بانک پرداخت کننده
monopoly bank بانک انحصاری
piggy bank قللک
penny bank دیناری
penny bank بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
negotiating bank بانک معامله کننده
memory bank بانک حافظه
loan bank بانک استقراضی
collecting bank بانک وصول کننده
confirming bank بانک تائید کننده
deposit in the bank در بانک به ودیعه گذاردن
deposit with the bank در بانک ودیعه گذاردن
development bank بانک توسعه
foot bank زمین یا مسیر بلند در پشت سنگر
foot bank پیاده رو
fraudvlent bank ورشکسته به تقصیر
germplasm bank بانک گونه ها
guide bank دیوار هادی سد
issuing bank بانک صادر کننده
issuing bank بانک گشاینده اعتبار
land bank بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
loan bank بانک وامی
sand bank ریگ تپه
break the bank <idiom> بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
piggy bank <idiom> بانک کوچک
Where is the nearest bank? نزدیکترین بانک کجاست؟
savings bank صندوق پس انداز
provident bank صندوق پس انداز
penny bank صندوق پس انداز
account with [at] a bank حساب بانکی
bank account حساب بانکی
intermediary bank بانک میانجی
bottle bank سطلآشغالمخصوصبطری
bank manager رییسبانک
bank loan وام بانکی
saving bank بانک پس انداز
savings bank قللک
savings bank صندوق پس انداز
spoin bank انبار مازاد
spoin bank محل نگهداری وسایل مازاد بر احتیاج
state bank بانک استان
state bank بانک دولتی
world bank بانک جهانی
world bank بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
bank holiday روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
bank holiday ایامی که به دستور دولت بانکها بستهاند
bank holiday هر یک از تعطیلات رسمی که در آن مدارس و بانکها و غیره تعطیل هستند
fog bank تودهی مه
fog bank مه انباشت
bank of heliostats کرانهنورگرایی
bank balance پولموجود در حساببانکیفرد
bank discount سپردههای بانکی
bank bill حواله بانکی
bank bill اسکناس
bank bill برات بانک
bank asset دارائی بانک
bank annuities هم نامیده شده
bank annuities سهام قرضه دولت بریتانیا که کنسول
bank angle سراشیب مسیر هواپیما
bank angle زاویه سراشیب مسیر
bank angle زاویه شیب ساحل
bank advance وام بانکی
bank acceptance قبولی بانکی
bank acceptance دریافتی
authorized bank بانک مجاز
bank bond تعهد
bank bond ضمانت بانکی
bank discount تخفیف بانکی
bank discount تنزیل بانکی
bank development گسترش شبکه بانکی
bank deposit سپرده بانکی
bank credit اعتبار بانکی
bank contraction انقباض بانکی
bank commission کارمزد بانکی
bank check چک بانکی
bank charges bank
bank charges هزینههای بانکی
bank charge هزینههای بانکی
advising bank اعلام میکند
bank statements صورتحساب بانکی
bank statements صورت حساب بانکی
bank statement صورتحساب بانکی
bank statement صورت حساب بانکی
data bank بانک اطلاعاتی
data bank پایگاه داده ها
data bank پایگاه داده
data bank base data
data bank بانک اطلاعات
data bank بانک داده ها
river bank ساحل رودخانه
clearing bank بانک پس انداز
clearing bank بانکی که چکها را نقد میکند بانکی که چکها را می پردازد
bank accounts حساب بانکی
advising bank بانکی که گشایش اعتبار اسنادی رابه ذینفع
advising bank بانک ابلاغ کننده
accepting bank بانک قبول کننده
accepting bank بانک پذیرنده حواله یابرات
accepting bank بانک قبولی نویس
oyster bank پرورشگاه صدف
merchant bank بانک بازرگانی
commercial bank بانگ بازرگانی
bank holidays تعطیلات رسمی
bank holidays تعطیلات بانکی
bank rate نرخ بهره بانکی
bank rate نرخ بانک
bank rate نرخ بانکی
bank rate مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
blood bank بانک جمع اوری خون
bank draft برات بانکی
bank paving فرش کناره
bank notes اسکناس
bank note چک تضمین شده سند در وجه حامل
bank note پول
bank note اسکناس
bank of lamps مقاومت با لامپ ردیفی
bank note چک تضمین شده
bank line نخ ماهیگیری وصل به ساحل
bank liabilities تعهدات بانکی
bank liabilities بدهیهای بانکی
bank interest بهره بانکی
bank of deposit بانک پس انداز
bank of deposit صندوق پس انداز
bank protection حفافت ساحل رودخانه درمقابل تخریبهای ناشی ازجریان
bank protection ساحل داری
bank protection ساحلبانی
bank paper سفته
bank paper چک تضمین شده سفته بانکی
bank paper اسکناس
bank overdraft بدهی به بانک
bank overdraft حساب جاری
bank overdraft استفاده بیش از میزان اعتباردر
bank of trancformer دسته مبدل
bank of issue بانک ناشر اسکناس
bank guarantee ضمانت نامه بانکی
bank reserves اندوختههای بانکی
bank draft حواله بانکی
bank expansion گسترش بانکی
bank effect اثر کناره رودخانه
bank effect اثر دیواره کانال
bank shot ضربهای که به دیوار بخورد و برگردد
bank shot ضربهای که گوی بیلیارد به کناره میز بخورد
bank sluice دریچه کنترل
bank sluice دریچه تخلیه
bank stock سهام بانک
bank switching راه گزینی محدوده
bank transfers انتقالات بانکی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com