Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 81 (5 milliseconds)
English
Persian
archers'thumb stall
زه گیر
archers'thumb stall
شست
Other Matches
thumb stall
شست پوش
archers
راکت صوتی
archers
کماندار
archers
قوس
archers
تیرانداز با کمان
archers
کمانگیر
archers
موشک صوتی
thumb
جای شست
thumb
شست
thumb
باشست لمس کردن یاساییدن
thumb
شستی اسلحه
thumb
دگمه فشاری
under one's thumb
<idiom>
زیرنظر شخصی
stall
جای ایستادن اسب در طویله اخور
stall
وقت کشی با حفظ توپ
stall out
کند کردن سرعت تخته موج تاموج بگذرد
stall
برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
stall
حفظ گوی برای مدت طولانی
stall
واماندگی
stall
غرفه
stall
دکه چوبی کوچک
stall
بساط
stall
صندلی
stall
لژ جایگاه ویژه
stall
به اخور بستن از حرکت بازداشتن
stall
ماندن ممانعت کردن
stall
قصورورزیدن
stall
متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
stall
دور سرگرداندن طفره
stall
طفره زدن
stall
در گل فرو رفتن
thumb print
اثر شست
thumb nut
مهره گوشی دار
thumb nut
مهره بال دار
thumb index
نویسه نما
thumb blue
نیل گلولهای یاقالبی
the tule of thumb
تجربه
the tule of thumb
قاعدهای که از تجزیه بدست اید
thumb print
جای شست
thumb screw
پیچ بال دار
thumb screw
پیچ گوشی دار
tom thumb
شخص کوتوله
tom thumb
شخص بی اهمیت
thumb hook
قلابشصت
thumb piston
پیستونشستی
thumb rest
محلقرارگرفتنشصت
green thumb
<idiom>
thumb one's nose
<idiom>
با تنفر نگاه کردن
thumb sucking
شست مکیدن
bowler's thumb
درد شست توپ انداز
miller thumb
یکجور ماهی قنات که کله بزرگی دارد
green thumb
استعداد و قدرت فوق العاده درپروراندن گیاهان
rule of thumb
حساب انگشت
rule of thumb
حساب تخمینی و فرضی
rule of thumb
حساب سر انگشتی
rule of thumb
قانون کلی
rule of thumb
قانون عمومی
rule of thumb
قاعده سر انگشتی
deep stall
وضعیتی در هواپیماهای دارای دم تی شکل که افزایش ناگهانی زاویه حمله سبب عدم توانایی سطوح افقی برای کنترل وضعیت طولی هواپیمامیگردد
box stall
اخور
whip stall
شیرجه قائم سوت کشیدن شیرجه کردن هواپیما
box stall
جعبه اخور
stall feed
پرواری کردن
stall fed
پرواری
stall fed
پروار
choir-stall
صندلی بلند
whip stall
حرکت عمودی
finger stall
چرم انگشتانه مانند کمانگیر
stall feed
در طویله برای پروار شدن نگهداشتن
head stall
افسار
reingestion stall
واماندگی کمپرسور درتوربینهای گاز
head stall
کله گی
head stall
قسمت سر
to stall in mud
درگل فرورفتن
choir-stall
[صندلی های مبلی گروه کر]
thumb a lift/ride
<idiom>
اتوزدن
finger thumb opposition
تقابل شست و انگشت
retreating blade stall
واماندگی تیغه پس رونده هلیکوپتر
To play ducks and drades with someone. To stall someone . To lead somebody a pretty dance.
کسی را سر دواندن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com