English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 175 (9 milliseconds)
English Persian
arithmetic operator اپراتور محاسباتی
arithmetic operator عملگرحسابی
arithmetic operator نشان حسابی عملگر ریاضی
arithmetic operator عملگرمحاسباتی
Other Matches
arithmetic حسابی
arithmetic محاسباتی
arithmetic افماریک [ریاضی]
arithmetic حساب [ریاضی]
arithmetic mean میانگین حسابی
arithmetic mean میانگین حسابی متوسط حسابی
arithmetic mean میانگین
arithmetic مربوط به توابع ریاضی از قبیل جمع و تفریق و تقسیم و ضرب
arithmetic بخش سخت افزاری CPU که تمام توابع ریاضی و منط قی را انجام میدهد
arithmetic تابع ریاضی اعمال شده روی داده
arithmetic دستورالعمل برنامه که در آن عملگر عمل مورد نظر را برای اجرا مشخص میکند
arithmetic حسابی حسابگر
arithmetic توانایی یک وسیله برای انجام توابع ریاضی
arithmetic حسابدان
arithmetic عملیات محاسباتی مجدد برای اطمینان از صحت نتیجه
arithmetic حساب
arithmetic علم حساب
arithmetic محاسباتی که روی اعداد انجام می شوند از قبیل جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
arithmetic علامتی که نشان دهنده یک تابع محاسباتی است .
arithmetic عمل ریاضی انجام شده توسط ALU
arithmetic عمل ریاضی انجام شده توسط پردازنده همزمان
arithmetic فضایی در حافظه که عملوند ها را ذخیره میکند
arithmetic داده یا کلمهای که در ثبات یک بیت به چپ یا راست انتقال داده میشود و بیت انتها را از دست میدهد
arithmetic operation عمل محاسباتی
arithmetic operation عمل حسابی
arithmetic operation عملیات حسابی
arithmetic method روش حسابی
arithmetic shift تغییر مکان حسابی
arithmetic expression عبارت حسابی دستورالعمل حسابی
arithmetic instruction دستورالعمل حسابی
arithmetic operation عمل ریاضی
arithmetic instruction دستورالعمل محاسباتی دستورالعمل حسابی
arithmetic relation ارتباط محاسباتی
arithmetic progression تصاعد عددی
arithmetic unit واحد حساب
arithmetic statement دستورمحاسباتی
arithmetic statement حکم حسابی
arithmetic series سریهای حسابی
arithmetic relation رابطه حسابی
arithmetic register ثبات حسابی ثبات محاسباتی
arithmetic register ثبات ریاضی
arithmetic register ثبات حسابی
arithmetic progression تصاعد حسابی
arithmetic progression تصاعد ریاضی
arithmetic unit واحد محاسبه
arithmetic expression مبین حسابی
elementary arithmetic چهار عمل اصلی [ریاضی]
multiprecision arithmetic ریاضیات با دقت چند گانه
modulo arithmetic شاخهای از ریاضی که از باقی ماندن عدد وقتی بر عدد دیگر تقسیم میشود استفاده میکند
modulo arithmetic ریاضی تابعی در پایه N
modulo arithmetic بررسی تشخیص خطا با استفاده از باقی مانده عمل ریاضی روی داده
arithmetic check مقابله حسابی
arithmetic sequence تصاعد حسابی [ریاضی]
binary arithmetic حساب دودویی
arithmetic , political اقتصاد سیاسی
binary arithmetic حساب دودوئی
arithmetic function تابع حسابی [ریاضی]
the four basic arithmetic operations چهار عمل اصلی [ریاضی]
fundamental operation of arithmetic چهار عمل اصلی [ریاضی]
logic arithmetic unit واحد منطق و حساب
arithmetic logic unit واحد حساب و منطق
basic operation of arithmetic چهار عمل اصلی [ریاضی]
arithmetic logic unit بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق
binary arithmetic operation عملکرد ریاضی دودویی
fixed point arithmetic حساب ممیز ثابت
floating point arithmetic حساب ممیز شناور
operator گرداننده
operator تلفنچی
operator کاربر
operator اپراتور
operator متصدی
operator عملگر [ریاضی]
operator عملگر
operator شخصی که یک ماشین یا فرآیندی را اجرا میکند
operator عامل
operator کارگردان
operator اپراتور
operator نشانهای که یک عمل ریاضی را بیان کند.
operator وسایل ورودی خروجی که اپراتور برای کنترل کامپیوتر استفاده میکند
operator مجموعه عملیات که اپراتور انجام میدهد تا ماشین یا فرآیند درست کار کند
operator ترتیب اجرای عملیات ریاضی
operator شخصی که با کامپیوتر کار میکند
operator حرف یا نشانه یا کلمهای که یک تابع یا عملیات را بیان کند
operator انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
operator پخشگر
operator تلفن چی
operator عمل کننده
operator گرداننده
operator مجری
operator تلگرافچی
operator عمگر
operator متصدی دستگاه
operator خدمه وسیله
operator متصدی ماشین
operator متصدی
telephone operator تلفن چی
operator's cab بیلمکانیکیعملیاتی
telegraph operator تلگرافچی
unary operator عملگر یگانی
winch operator driver winch
wireless operator اپراتور بی سیم
clock operator تنظیمکنندهوقت
relational operator عملگر رابطهای
tour operator شرکتیکهاوقاتتعطیلراتنظیممیکند
n ary operator عملگر N تایی
operator on incentive مقاطعه چی
incentive operator مقاطعه چی
operator on incentive پیمانکار
operator on incentive مقاطعه کار
incentive operator مقاطعه کار
incentive operator پیمانکار
differential operator عملگر دیفرانسیلی [ریاضی]
Laplace operator عملگر لاپلاس [ریاضی] [فیزیک]
monadic operator اپراتور منط قی فقط با یک عملوند
assignment operator عملگر جایگزینی
aggregate operator عملگر جمعی
dyadic operator عملگر دوتایی
impedance operator اپراتور مقاومت
impedance operator اپراتورامپدانس
inequality operator نشانه بیان عدم شادی دو متغیر یا دو مقدار
keypunch operator منگنه زن
keypunch operator متصدی منگنه زنی
laplace operator عملگر لاپلاس
lathe operator تراشکار
logic operator اپراتور منطقی
console operator اپراتور کنسول
conditional operator عملگر شرطی
annihilation operator عملگر نابودی
amateur operator تفنن گر
binary operator عملگر دوتایی
binary operator عملگر دودوئی
boolean operator عملگر بولی
boolean operator عملگر بول
comparison operator عملگر مقایسه
comparison operator عملگرمقایسهای
boolean operator عملگر جبر بول
computer operator اپراتور کامپیوتر
concatenation operator عملگر الحاقی
logical operator عملگر منطقی
operator console پیشانه اپراتور
operator console پیشانه متصدی
operator command فرمان متصدی
radar operator متصدی رادار
nand operator عملگر نقیض و
radio operator متصدی بی سیم
radio operator بی سیم چی
operator console کنسول اپراتور
redirection operator عملگر تعیین جهت
machine operator کارگردان ماشین
machine operator اپراتوردستگاه
machine operator اپراتور ماشین
machine operator متصدی ماشین
monadic operator عملگر تکین
monadic operator عملی که از یک عملوند برای تولید نتیجه استفاده میکند
operator of heavy machinery اپراتور ماشین الات سنگین
vertical control operator متصدی اندازه گیری تراز وارتفاع
operator of light machinery اپراتور ماشین الات سبک
peripheral equipment operator متصدی تجهیزات جانبی
combined transport operator عامل حمل و نقل ترکیبی
automatic lathe operator اپراتور ماشین تراش خودکار
lighting board operator اپراتورتنظیمفشارنور
word processing operator متصدی پردازش کلمه
data entry operator متصدی داده دهی
horizontal control operator الف ب س
horizontal control operator اندازه گیر بر دو سمت
multimodal transport operator عامل حمل و نقل چند نوعه
switchboard operator's set صفحهکلید
switchboard operator's set تنظیماپراتور
locomotive operator [British E] راننده قطار
train operator [American E] راننده قطار
monadic boolean operator اپراتور بولی با یک اپراند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com