English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 57 (4 milliseconds)
English Persian
asses' ears نوعی گوشه [نوعی شاخه]
Other Matches
asses خر
asses الاغ
asses ادم نادان وکند ذهن
asses کون
asses bridge قضیه حماریه
by the he and ears بزور
It is for your own ears. پیش خودت بماند ( بکسی چیزی نگه )
all ears <idiom> سراوپا گوش
over he and ears تاکردن
to be all ears سراپا گوش بودن
to p up the ears گوشهاراتیزیاراست کردن
up to the ears غرق سرا پا فرو رفته
I'm up to my ears <idiom> فرصت سر خاراندن ندارم
by the ears در ستیزه
by the ears مخالف
ears گوش
ears شنوایی
ears هرالتی شبیه گوش یا مثل دسته کوزه خوشه
ears دسته
ears خوشه دار یاگوشدار کردن
ears گوشواره
ears گوشه
ears خوشه زائده
up to one's ears in work <idiom> کارهای زیاد برای انجام داشتن
wet behind the ears <idiom> نابالغ ،دهانش بوی شیر میدهد
My ears are ringing . گوشم صدا می کند
music to one's ears <idiom> صدایی که شخص دوست دارد بشنود
Walls are ears. <proverb> دیوارها گوش دارند .
he is not yet dry behind the ears <idiom> دهنش بوی شیر می دهد
I'm up to my ears with work. خیلی سرم با کارهایم شلوغ است.
Walls have ears <idiom> دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
I pulled him by the ears. گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
To be in debt up to ones ears. غرق بدهی بودن
clear one's ears متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
walls have ears گوش دارد
walls here ears دیوار موش دارد موش گوش دارد
To be up to ones ears in debt. تا خرخره درقرض بودن
walls have ears دیوار
to set by the ears بهم درانداختن
to set by the ears باهم بدکردن باهم مخالف کردن
to set by the ears بهم انداختن
my ears burn گویی کسی از من سخن می گوید
to grate on somebody's eyes [ears] چشم های [گوش های] کسی را آزار دادن [چونکه ناپسند است]
little pitchers have long ears کودکان غالبا گوششان تیزاست
From your lips to God's ears! <idiom> امیدوارم که حق با شما باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom> شروع به دعوی کردن
The dog pricked up his ears سگ گوشهایش را تیز کرد
To box someones ears . تو گوش کسی زدن
He is stI'll wet behind the ears. هنوز دهانش بوی شیر می دهد
To bring something to someones ears . مطلبی را به گوش کسی رساندن
To box someones ears. تو گوش کسی زدن
To set people by the ears. مردم را بجان هم انداختن
little pitchers have big ears <idiom> دیوار موش داره موش هم گوش داره
The sound rings in the ears. صدا در گوش می پیچد
To be all ears . To lend an avid ear . سرا پ؟ گوش بودن
To lend ones ears . To listen attentively . گوش فرادادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com