Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 44 (4 milliseconds)
English
Persian
assigned role
نقش محول
Other Matches
role
نقش
role
وفیفه
role
رل
role
طومار
role
بخش
assigned
<adj.>
<past-p.>
الحاق شده
assigned
ASSI
assigned
کاردادن به کامپیوتر یا به کسی
assigned
<adj.>
<past-p.>
افزوده شده
assigned
<adj.>
<past-p.>
اختصاص داده شده
assigned
<adj.>
<past-p.>
تخصیص داده شده
assigned
1-مجموعهای از متغیر ها که معادل یک رشته از حروف یا اعداد هستند 2-استفاده از بخشی از سیستم کامپیوتری در حین اجرای یک برنامه
assigned
دینفع
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
منتصب کردن
assigned
بخش کردن ذکر کردن
assigned
قلمداد کردن اختصاص دادن
assigned
مقرر داشتن گماشتن
assigned
ارجاع کردن تعیین کردن
assigned
واگذار کردن
assigned
حواله کردن
assigned
انتقال دادن وواگذار کردن
assigned
نسبت دادن تخصیص دادن
assigned
حواله گیر
role-playing
نقش گزاری
role therapy
نقش درمانی
role playing
نقش گزاری
role enactment
نقش گزاری
title role
نام نقشیکبازیگریاخواننده
role play
بازیرولیکهباشخصیتخودفردبسیارمتفاوتاست
to play one's role
وفیفه خودرا انجام دادن
role conflict
تعارض نقش
role expectations
انتظارات نقش
role indicator
نشانهای برای بیان ورودی شاخص دریک موضوع مشخص
role of money
نقش پول
sex role
نقش جنسیتی
social role
نقش اجتماعی
to play one's role
نقش
to play one's role
خودرابازی کردن
assigned forces
نیروهای مامور به نیروهای واگذارشده به
assigned forces
نیروهای زیر امر
aircraft role equipment
تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
By international standards Germany maintains a leading role.
در معیارهای بین المللی آلمان نقش پیشرو دارد.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com