English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 63 (5 milliseconds)
English Persian
assistant scout mater رسدیار
Other Matches
mater مادر
mater سخت شامه
mater نرم شامه
alma mater سرود رسمی مدرسه یا دانشگاه
pia mater نرم شامه
dura mater سخت شامه
alma mater مدرسه یا دانشگاهی که شخص در آن پرورش یافته است
scout عملیات اکتشافی کردن پوییدن دیده بان
scout دیده وری کردن
scout پیشاهنگ دیده ور گشت زنی و نگهبانی دادن
scout مامور اکتشاف
scout دیده وری
scout پیشاهنگی کردن دیده بانی کردن
scout پیش اهنگ
scout ارزیابی حریف اینده
scout master در پیشاهنگی :سر رسد
air scout هواپیمای دیده ور هوایی هواپیمای مخصوص گشت زنی هوایی
scout helicopter هلی کوپتر شناسایی یا گشتی
scout car خودرو دیده ور
scout car خودروی دیده وری خودروی شناسایی زرهی
scout training پیشاهنگی
cub scout پسران پیش اهنگ 8 تا 01ساله
boy scout پیش اهنگ
talent scout کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
girl scout پیشاهنگ دختر
girl scout عضو پیشاهنگان دختر ایالات متحده آمریکا
assistant <adj.> کمک دهنده
assistant <adj.> به درد بخور
assistant <adj.> بدرد خور
assistant <adj.> دارای مزیت
assistant <adj.> کمک کننده
assistant کمک
assistant همدست
assistant معاون
assistant نایب
assistant بردست ترقی دهنده
assistant دستیار
assistant یاور
assistant trainer کمک مربی
assistant timer زمانکمکی
assistant driver شاگرد شوفر
personal assistant فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
shop assistant دستیار مغازه دار
script assistant معاون برنامه نویسی
assistant driver کمک راننده
assistant navigator کمک افسر راه
assistant prosecutor دادیار
assistant coach کمک مربی
notary assistant دفتر یار
craftsman assistant کارگر
assistant chief of staff معاونت
assistant secretary of the army معاون وزیر نیروی زمینی
assistant chief of staff, g رکن یکم اداره یکم
notary's public assistant دفتریار
water bailiff's assistant دمبی ابیار
assistant chief of staff, g معاونت پرسنلی
assistant chief of staff معاون رئیس ستاد
assistant chief of staff,g (intelligenc رکن دوم اداره دوم
assistant chief of staff,g (intelligenc معاونت اطلاعات
assistant chief of staff, g (operations رکن سوم اداره سوم
assistant chief of staff, g (operations معاونت عملیات
assistant chief of staff,g(civil affair معاونت امور غیرنظامیان رکن پنجم اداره پنجم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com