Dictiornary-Farsi | associative thinking | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 59 (5 milliseconds)

English	Persian
associative thinking	تفکر تداعی گرا


Other Matches

associative	انجمنی
associative	شرکت پذیر
associative memory	حافظه انجمنی
associative memory	حافظه تداعی
associative memory	حافظه شرکت پذیر
associative process	فرایند تجمعی
associative processor	پردازنده انجمنی
associative shift	جابجایی تداعی
associative rule	شرکت پذیری [ریاضی]
associative stopage	انباره انجمنی
associative storage	انباره انجمنی
associative storage	یک وسیله مخصوص ذخیره اطلاعات که در ان ادرس محل ذخیره اطلاعات از طریق محتوی اطلاعات ذخیره شده در ان محل مشخص میشود
associative law	شرکت پذیری [ریاضی]
associative variable	متغیر انجمنی
associative mechanism	مکانیسم تجمعی
associative law	قانون شرکت پذیری
associative property	شرکت پذیری [ریاضی]
associative inhibition	بازداری ناشی از تداعی
associative addressing	محلی که توسط محتوایش آدرس دهی شده است و نه شماره یا آدرس
associative addressing	روش باز یابی داده که از بخش داده و نه از آدرس آن استفاده میکند
associative addressing	پردازندهای که از حافظه انجمنی استفاده میکند
associative addressing	محلی که توسط محتوایش آدرس دهی شده است و نه آدرسش
associative facilitation	سهولت ناشی از تداعی
associative fluency	سیالی تداعی
thinking	باشعور
thinking	تفکر
Am I right in thinking ...	آیا درست فکر میکنم که ...
to never let yourself get to thinking like them <idiom>	نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند [اصطلاح روزمره]
thinking	فکرکننده
I am thinking of your own good.	من خو بی شما رامی خواهم
lateral thinking	حلمشکلیباکمکگرفتنازقوهتخیل
to set thinking	بخیال انداختن
thinking type	سنخ اندیشه ورز
thinking cap	طرز تفکر
productive thinking	تفکر افرینشی
paralogical thinking	اندیشیدن سفسطه امیز
affective thinking	تفکر عاطفی
concrete thinking	تفکر عینی
convergent thinking	تفکر همگرا
abstract thinking	تفکر انتزاعی
wishful thinking	تفکر ارزومندانه
wishful thinking	خواسته اندیشی
wishful thinking	افکار واهی و پوچ
creative thinking	اندیشیدن افرینشی
creative thinking	تفکر اخلاق
divergent thinking	تفکر واگرا
free thinking	ازادی از قیود مذهب
immersed in thinking	غرق اندیشه
immersed in thinking	فرورفته در فکر
magical thinking	جادویی اندیشی
It makes me sick just thinking about it!	وقتی که بهش فکر می کنم می خواهم بالا بیاورم!
primary process thinking	اندیشیدن در فرایند نخستین
I should bring you round to my way of thinking .	باید تو راهم با خودم همفکر کنم
Thinking of it still gives me a pang. [Colloquial]	هنوز من را آزار می دهد [اذیت می کند] وقتی که در باره آن فکر می کنم.
put on one's thinking cap <idiom>	زمان زیادی روی چیزی فکر کردن
It set me thinking . It made me think .	مرابفکر واداشت ( انداخت )
I am thinking of baby number two as I am not getting any younger.	من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
A castle in the air. Wishful thinking.	آرزوی واهی ( خیالی)