English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 90 (6 milliseconds)
English Persian
at walking pace با سرعت پیاده روی
Other Matches
walking گردش
walking راه رونده
race walking مسابقه راهپیمایی
walking stick چوبدستی
walking stick عصا
walking beam میل لنگ
walking chair چارچوب غلتک دار که کودکان دست خود را بدان گرفته راه رفتن می اموزند
walking delegate نماینده سیار
walking dictionary فرهنگ متحرک
walking stick حشره راست بال امریکایی
walking sticks عصا
walking sticks چوبدستی
walking sticks حشره راست بال امریکایی
chinese walking سد چین
chinese walking سد ختایی
string walking تمرین تیراندازی با تیر وکمان
sleep walking خوابیده روی انتقال نومی
sleep walking خوابیده گردی
walking library کتابخانه متحرک
walking library شخص دانشمند
elegant walking راه رفتن باوقار
walking on eggshells <idiom> [اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.]
walking leg پاهایراهرونده
walking frame قالبچهارپا
with one's back to the walking درتنگنا عاجز شده تک مانده درجنگ
They were walking three abreast. سه نفری پهلو به پهلو قدم می زدند
walking ticket ورقه خاتمه خدمت
walking ring پیست بیضی شکل برای راه بردن و گرم کردن اسب پیش از مسابقه
walking patient مریض سرپایی
walking papers ورقه خاتمه خدمت
walking papers <idiom> برگه اخراج
He cannot sit up, much less walk [ to say nothing of walking] . او [مرد] نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
You should always be careful walking alone at night. همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
He was walking with slow steps . با قدمهای آهسته راه می رفت
to pace off با گام شماری جدا کردن
to pace off باگام برداری شمردن
To keep pace with someone. پا به پای کسی رفتن
keep pace <idiom> سریع السیر رفتن
to keep pace with something <idiom> با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح]
to keep pace with any one باکسی برابرقدم زدن
pace باگامهای اهسته و موزون حرکت کردن قدم زدن
pace پیمودن
pace شیوه گام برداشتن
pace با قدم اهسته رفتن قدم رو کردن
pace اهنگ حرکت
pace سرعت
pace شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
pace حفظ توان
pace گام زدن
pace شاه نشین
pace قدم زدن
pace سرعت حرکت
to keep pace with any one گام های برابرباکسی برداشتن
pace شیوه تندی
pace سکو
pace گام
pace قدم
pace خرامش
pace یورتمه رفتن
pace-setter نافم اهنگ حرکت
pace-setter نفر یا خودرو نافم ستون موتوری نافم ستون راهپیمایی
pace setter نافم اهنگ حرکت
pace-setters نفر یا خودرو نافم ستون موتوری نافم ستون راهپیمایی
To quicken ones pace . قدمهای خود را سریع تر کردن ( تندتر راه رفتن )
pace-setters نافم اهنگ حرکت
half-pace شاه نشین نیم گرد
snail's pace <idiom> حرکت آهسته روبه جلو
set the pace <idiom> برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
At a leisrely pace. خوش خوشک ( آرام سلانه سلانه )
change of pace جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
to pace the web پارچه بافته را به نسبت تندی بافت به نوردپیچیدن
half pace سکو
set the pace پیشقدم شدن
half pace شاه نشین
pace car اتومبیل راهنمای اتومبیلهای مسابقه در رژه
pace lap دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
pace maker پیشقدم
pace of the green سرعت گوی
personal pace اهنگ فردی
pull the pace جلوافتادن و در نتیجه کاستن از فشار هوا برای نفرات عقب
requiescat in pace روحش ارام یا روانش شادباد
foot pace قدم آهسته
foot pace سکو
foot pace پله
at a slow pace اهسته
pace setter نفر یا خودرو نافم ستون موتوری نافم ستون راهپیمایی
pace maker راهنما
half pace تخت گاه
medium pace bowler توپ انداز با روش پرتاب مستقیم و سرعت متوسط
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com