English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 161 (8 milliseconds)
English Persian
atomic pile واکنشگاه اتمی
Other Matches
atomic هستهای
atomic ذرهای
atomic مربوط به جوهر فرد
atomic ریز
atomic اتمی
atomic تجزیه ناپذیر
atomic ساعت خیلی دقیقی که از تغییر انرژی اتم ها به عنوان مرجع استفاده میکند
atomic 1-مربوط به یک اتم 2-عملیاتی که اگر در حین پردازش قط ع شود داده را به وضع اولیه خود بر می گرداند
atomic fusion گداخت اتمی
atomic energy تبدیل جرم به نیرو در تبادلات اتمی یک عنصر
atomic energy انرژی اتمی
atomic fallout ریزه پرتوزا
atomic size اندازه اتمی
atomic fusion همجوشی اتمی
atomic radius شعاع اتمی
atomic radius شعاع اتم
atomic polarization قطبش اتمی
atomic reactor واکنشگاه اتمی
atomic orbital اوربیتال اتمی
atomic number عدد پروتونی
atomic number عدد اتمی
atomic nucleus هسته اتم
atomic mass جرم اتمی
atomic lattice شبکه اتمی
atomic interaction بر هم کنش اتمی
atomic size اندازه اتم
atomic energy نیروی اتمی
atomic weight جرم اتمی
atomic spectroscopy طیف بینی اتمی
atomic structure ساختار اتمی
atomic theory فرضیهء اتمی که تمام مواد راترکیبی از ذرات اتم میداند تئوری انفصال ماده
atomic weight wt.at :symb
atomic weight وزن اتمی
atomic units یکاهای هارتری
atomic weapon جنگ افزار اتمی
atomic weight وزن اتمی یک عنصر که برمبنای 61 وزن اتمی اکسیژن قرار داده شده است
atomic time زمان انفجار اتمی
atomic bond پیوند اتمی
atomic crystal بلور اتمی
atomic fission شکافت اتمی
atomic absorption جذب اتمی
atomic configuration ارایش اتمی
atomic clock ساعت اتمی
atomic mass unit واحد اتمی جرم
effective atomic number عدد اتمی موثر
gram atomic weight وزن اتمی به گرم
gram atomic weight وزن گرمی اتم
atomic demolition munition خرج تخریب مهمات اتمی مهمات مخصوص تخریب جنگ افزار اتمی
atomic hydrogen welding جوشکاری هیدروژنی
atomic underground burst ترکش زیرزمینی اتمی
atomic scattering factor عامل شکل اتمی
atomic scattering factor ضریب پراکندگی اتمی
atomic form factor عامل شکل اتمی
atomic form factor ضریب پراکندگی اتمی
atomic air burst ترکش هوایی اتمی
atomic power station [plant] نیروگاه هسته ای
international atomic energy agency اژانس بین المللی انرژی اتمی
european atomic energy community جامعه نیروی اتمی اروپا اتحادیه متشکل از بلژیک وفرانسه و المان و ایتالیا ولوگزامبورک و هلند که هدفش ایجاد تسهیلات مختلف در راه بهره برداری ازانرژی اتمی است
linear combination of atomic orbitals ترکیب خطی اوربیتالهای اتمی
atomic hydrogen arc welding جوش قوسی بوسیله اتم هیدروژن
pile مقدار زیاد کرک
pile گوشت فرش [قسمت آزاد نخ در بالای گره است و ارتفاع آن بسته به نوع و محل بافت فرش از چند میلیمتر تا چند سانتیمتر می رسد.]
pile خامه فرش
pile کرک
pile ستون پل
pile ستون ستون لنگرگاه
pile پارچه خزنما
pile خواب پارچه
pile up <idiom> روی هم قرار دادن
pile یک تارموی
to pile it on اغراق گفتن
pile-up تصادف چند ماشین
pile-up تراکم کار
pile-up انباشتگی کارهای عقب افتاده
pile کومه
pile کپه
pile سد موج شکن
pile تیرپایه
pile نوک تیر
pile شمع
pile پیل
pile پیل اتمی
pile پرزقالی وغیره
pile اندوختن
pile توده کردن کومه کردن
pile ستون
pile توده
pile دستک
to make a pile پول بسیار اندوختن
timber pile پایه چوبی
to pile arms چاتمه زدن
storage pile انبار مصالح در کارگاه
pile planking سپرکوبی
pile planking دیوار سپر فولادی
raking pile شمع پشتبند
sand pile توده ماسه
sand pile توده شن
screw pile شمع پیچی
sheet pile سپر فولادی برای ساختمانهای ابی
shoe of a pile نوک شمع
to pile up a ship کشتی را بخاک نشاندن
to pile up or on the agony شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
uranium pile مشعل اورانیومی
unspun pile [خامه و پرز کم تاب یا بدون تاب]
silk pile خامه ابریشمی
silk pile پرز ابریشمی
pile height ارتفاع پرز [این ارتفاع یکی از عوامل تعیین کننده قیمت و کیفیت فرش است.]
loop pile پرزهای حلقوی [این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
bale of pile عدل کرک
bale of pile عدل خامه
make a pile <idiom> پول هنگفتی به جیب زدن
make a pile <idiom> بار خود را بستن
pile-ups تصادف چند ماشین
pile-ups تراکم کار
pile-ups انباشتگی کارهای عقب افتاده
uranium pile مشعل هسته اتمی
pile helmet کلاهکی که سر شمعها را می پوشاند تا در موقع چکش کاری صدمهای وارد نیاید
concrete pile پایه بتونی
pile bent خرک
pile bent پایه
nuclear pile پیل هستهای
bored pile شمع درجا
king pile تیری که قبل از شروع حفاری به منزله شمع در وسط شیارمیکوبند
head of a pile سر شمع
friction pile شمع اصطکاکی
friction pile شمع مالشی
foundation pile میله هایی که در فونداسیون قرار می گیرد
foundation pile تیر فونداسیون
f. pile or pyre توده هیزم که مرده راروی ان میسوزانند
bearing pile تکیه گاه پایه کوب
dry pile باطری قلمی
dry pile پیل خشک
driven pile شمع کوبیده
cross or pile شیر یا خط
concrete pile شمع بتنی
pile cap دال بتنی که سر شمعها را می پوشاند
pile cap کلاهک شمع
pile plank سپر
pile head سر شمع
pile head قسمت فوقانی شمع
pile hammer چکش شمع کوب
pile group دسته شمعهائی که سر انها رادال بتنی می پوشاند
pile foundation فونداسیون ستون
pile foundation شمع پی
pile foundation شالوده شمعی
pile foot قسمت تحتانی شمع
pile driver شمعکوب
pile engine شمعکوب
pile dwelling ابسرا
pile driver تیرکوب
pile driving شمعکوبی کردن
pile driver ماشین یا دستگاه بلندکردن الوار
carbon pile regulator نافم کربنی
double-pile house خانه دو خوابه
steam pile driver شمعکوب بخاری
pile driving appartus ماشین شمعکوبی
steam pile driver دنگ بخاری
end bearing pile شمع نوک تیز
carbon pile voltage regulator تنظیم کننده ولتاژ زغالی
To make money. To make ones pile. پول درآوردن ( ساختن )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com