English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 97 (6 milliseconds)
English Persian
attached processor ریز پردازنده جدا در سیستم که تحت کنترل واحد پردازش مرکزی توابع خاصی را انجام میدهد
attached processor پردازنده الصاقی
Other Matches
attached <adj.> <past-p.> تخصیص داده شده
attached <adj.> <past-p.> اختصاص داده شده
attached <adj.> <past-p.> افزوده شده
attached <adj.> <past-p.> الحاق شده
attached <adj.> <past-p.> پیوست شده
attached <adj.> <past-p.> ملحق شده
attached پیوسته
attached ضمیمه
attached دلبسته علاقمند
attached وابسته
attached مربوط متعلق
attached <adj.> <past-p.> اضافه شده [الحاق شده]
attached <adj.> <past-p.> ضمیمه شده
channel attached اتصال کانالی
thereto attached ضمیمه به ان
attached curtain پردهکرکرهای
To feel attached to someone . به کسی دل بستن
There is only one condition attached to it . فقط یک شرط دارد
link attached دور
strings attached <idiom> تحت کنترل قرار دادن،مهار کردن
link attached دور دست
link attached راه دور
attached strength استعداد نیروی زیر امر نیروی زیر امر
thereto attached پسوسته بدان
They grew attached ( attracted) to each other. به همدیگر علاقمند شدند
attached airlift service یکان ترابری هوایی زیرامر
registered letter with receipt attached نامه سفارشی دو قبضه
Military aid with no strings attached . کمکهای نظامی بدون قید وشرط
Being an actor has a certain amount of kudos attached to it. بازیگر بودن خودش تا اندازه ای جلال دربردارد .
processor کلمهای که حاوی تعدادی بیت وضعیت مثل پرچم رقم نقلی , صفر و سرریز است
processor پردازندهای که ارتباطات دادهای از قبیل DAM و توابع کنترل خطا را کنترل میکند
processor استفاده از چندین کامپیوتر کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی
processor پردازنده جانبی مخصوص
processor پردازنده مخصوص مثل پردازنده آرایهای یا عددی که میتواند برای بهبود کارایی با پردازنده اصلی کار کند
processor ریزپردازنده جدا در سیستم که حاوی توابع خاصی تحت کنترل پردازنده مرکزی است
processor پردازندهای که از حافظه جانبی استفاده میکند
processor ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
processor تقسیم کننده سیگنال که توسط ریز پردازندهای در شبکه کنترل میشود
processor سیستم کامپیوتری یا الکترونیکی برای پردازش تصویر
processor که طبق سرعت پردازنده و نه رسانه جانبی تنظیم شده است
processor وارد کردن داده توسط اپراتور که توسط کامپیوتر اجرا میشود
processor پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کد گشایی و اجرا میکند طبق کد برنامه
processor کامپیوتر کوچک برای کار کردن با لغات , تولید متن , گزارش , نامه و...
processor سیستم کامپیوتری با دو پردازندهه برای اجرای سریع تر برنامه
processor وسیله سخت افزاری یا نرم افزاری که قادر به تغییر داده طبق دستورات است
processor به صورت همزمان همزمان کار کند
processor کامپیوتری که میتواند روی چندین آرایه داده برای عملیات ریاضی خیلی سریع
processor ارسال سیگنال ورودی به پردازنده , بررسی درخواست توجه که باعث توقف آنچه در حال اجرا است میشود و به رسانه فراخوان پاسخ میدهد
i/o processor پردازنده ورودی و خروجی
processor عمل کننده
processor تکمیل کننده
processor تمام کننده
processor پردازنده
processor پردازشگر
processor عمل اورنده
processor پردازندهای که بین منبع ورودی و کامپیوتر مرکزی است , کار آن پردازش داده دریافتن برای کاهش بار کاری کامپیوتر اصلی است
processor برنامه که از یک زبان به کد ماشین ترجمه میکند.
communications processor پردازشگرارتباطات
continuous processor دستگاه چاپ متوالی عکس چاپ کننده مداوم عکس
data processor داده پرداز
data processor پردازنده داده ها
communications processor پردازنده مخابراتی
command processor سیستم عامل فرمانی
central processor پردازشگر مرکزی
central processor پردازنده مرکزی
centarl processor unit processing central
associative processor پردازنده انجمنی
array processor پردازشگر ارایه
word processor کلمه پرداز
food processor اجزایمخلوطکن
vector processor پردازنده برداری
processor bound اشاره به فرایندهایی میکندکه به محض استفاده از واحدپردازش مرکزی جهت اجرای پردازش یا محاسبه حقیقی سرعتش کم میشود
macro processor پردازشگرماکرو
down line processor پردازندهای که در ترمینال یک شبکه ارتباطات قرار دارد وانتقال داده را اسان میکند
language processor پردازشگر زبان
parallel processor پردازنده موازی
satellite processor پردازشگر پیرو
peripheral processor پردازشگر جنبی
post processor پس پرداز
parallel processor موازی پرداز
post processor پس پردارنده
language processor زبان پرداز
macro processor درشت پردازشگر
bit slice processor پردازشگر قطعه بیتی
back end processor پردازنده کمکی تک منظوره
communicating word processor پردازنده کلمه یا ایستگاه کاری که قادر به ارسال و دریافت داده است
sound digitizing processor گزارهصدایکامپیوتری
front end processor پردازشگر جلو و انتها پردازشگر نهایی
raster image processor پردازشگر تصویر شبکهای
dedicated word processor کلمه پرداز اختصاصی
bit slice processor روش معماری ریزپردازنده ها
stand alone word processor کلمه پرداز خودکفا
data communications processor پردازنده ارتباطات داده ها
processor dtate word کمله وضعیت پردازشگر
input output processor پردازنده ورودی- خروجی پردازشگر ورودی- خروجی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com