Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
back dive
شیرجه از پشت و فرود با پا
Other Matches
dive
غواصی کردن
dive
غوطه خوردن
dive
غور
dive
شیرجه
inward dive
شیرجه پشت به استخر
take a dive
تظاهر به ناک اوت
dive
تفحص کردن
dive
شیرجه رفتن
dive
فرو رفتن
scuba dive
فرورفتن غواص به زیر اب باوسایل
forward dive
شیرجه رو به اب با چرخش
armstand dive
شیرجه توام با بالانس
armstand dive
بالانس برگشت
no decompression dive
غواصی کوتاه مدت یا در عمق کم که به هنگام صعود نیازبه توقف یا مکث در زیر اب ندارد
nose dive
شیرجه ناگهانی در هواپیما تنزل ناگهانی قیمت
nose dive
ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
reverse dive
شیرجه وارونه
racing dive
شیرجه افقی دراغاز مسابقه
power dive
با استفاده از نیروی موتور طیاره
power dive
شیرجه
power dive
شیرجه رفتن هواپیما
surface dive
غوص گرفتن در حال شنای درسطح اب
crash dive
ناگهان بزیر اب رفتن
dive bombing
بمباران کردن در حالت شیرجه
dive flap
ترمز هوایی از نوع فلپ
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
dive angle
زاویه شیرجه هواپیما
swan dive
شیرجه
height of the dive
ارتفاعپرش
backward dive
شیرجهبهپشت
swan dive
شیرجه فرشته
twist dive
پیچپرش
starting dive
شیرجهآغاز
skin dive
غوص کردن
skin dive
زیر ابی رفتن
dive bomber
هواپیمای بمب افکن شیرجه هواپیمای عمودرو
back to back housing
خانه ی پشت به پشت
back to back credit
اعتبار اتکایی
the back of beyond
دورترین گوشه جهان
look back
سرد شدن
back down
از ادعایی صرفنظر کردن
to back somebody up
یاری کردن به کسی
up and back
بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
back of
پشت سر
back of
در پشت
back nine
نیمه دوم پیست 81 قسمت
to get back to somebody
به کسی خبر دادن
back off
عقب زدن
to get back to somebody
کسی را باخبر کردن
back off
ازاد بریدن قطع کردن
back off
پشت را تراشیدن
back off
کاستن سرعت در سر پیچ
back off
عقب بردن
back off
عقب رفتن
to back somebody up
از کسی پشتیبانی کردن
back out
دوری کردن از موج
get back
دوباره بدست اوردن
(do something) behind someone's back
<idiom>
بدون اطلاع کسی
come back
<idiom>
برگشتن به جایی که حالاهستی
come back
<idiom>
به فکر شخص برگشتن
come back
<idiom>
دوباره معروف شدن
behind his back
پشت سراو
from way back
<idiom>
مدت خیلی درازی
get back
<idiom>
برگشتن
get back at
<idiom>
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get off one's back
<idiom>
به حال خودرها کردن
back out
<idiom>
زیر قول زدن
come back
بازگشتن
go back
برگشتن
I'll take back what i said.
حرفم را پس می گیرم
Back and forth.
پس وپیش ( جلو وعقب )
To be taken a back.
جاخوردن ( یکه خوردن )
Welcome back.
رسیدن بخیر
To back down .
کوتاه آمدن
come back
بازگشت بازیگر
come back
برگشتن
go back on
<idiom>
به عقب برگشتن
keep back
دفع کردن
on the way back
در برگشتن
out back
چسب مایع
back up
دور زدن
[با اتومبیل]
come back
دوباره مد شدن
out back
مایع روان شده
back
تیر اصلی پشت بند
right back
بک راست
back out
دوری کردن از الغاء کردن
back out
کهنه و فرسوده شدن
on ones back
بستری
to back up
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
keep back
مانع شدن
off one's back
<idiom>
توقف آزار رساندن
on one's back
<idiom>
پافشاری درخواستن چیزی
keep back
جلونیایید
keep back
نزدیک نشوید
take back
<idiom>
ناگهانی بدست آوردن
(a) while back
<idiom>
هفتها یا ماهای گذشته
look back
سر خوردن
at the back
در پشت
back out
نکول کردن
back
برپشت چیزی قرارگرفتن
back
مدافع خط میدان
back
بک
back
مدافع
back
پشتیبان
back
فهرنویسی کردن
back
پشت چیزی نوشتن
back
سوارشدن
back
بعقب رفتن بعقب بردن
back
پشتی کردن پشت انداختن
back
بدهی پس افتاده
back
پشت سر
back
جبران ازعقب
back
تنظیم بادبان پشت کمان
back
پشت نویسی کردن
back
جهت مخالف جلو
back
کمک کردن
back
تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back
که یک باتری پشتیبان دارد
back
سطح ازاد
back
سمت عقب
back
پشت ریختن پشت انداختن
back
پشت را تقویت کردن
back
فهر
back
پاداش
back
درعقب برگشت
back
به عقب
back-up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back up
پشتیبانی یا کمک
back up
معکوس ریختن
back up
پشت قرار دادن
back up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up
جاگیری پشت یار
back up
تقویت کردن تقویتی
back up
تکمیل کردن
back up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
to back out
[of]
الغاء کردن
to back out
[of]
نکول کردن
back-up
تکمیل کردن
back-up
تقویت کردن تقویتی
back
پشتی کنندگان تکیه گاه
back
پشتی
back
عقبی گذشته
back
پس
back
پشت
back
عقب
back-up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back-up
پشتیبانی یا کمک
back-up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up
معکوس ریختن
back-up
پشت قرار دادن
back-up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up
جاگیری پشت یار
to back out of
دبه کردن
to get back one's own
انتقام خودراگرفتن
to get back
دوباره بدست اوردن
to get back
بازیافتن
to keep back
جلوگیری کردن از
at the back of
پشت
to keep back
مانع شدن
to look back
از پیشرفت خودداری کردن
to keep back
دفع کردن پنهان کردن
to look back
سرد شدن
to come back
برگشتن
to come back
پس امدن
at the back of
به پشتی
to back up
یاری یاکمک کردن
to back out of
جرزدن
to get one's own back
تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to keep back
بازداشتن
at the back of
در عقب
to back out
[of]
دوری کردن
[از]
with one's back to the w
درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
back up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
to back
روی چیزی شرط بستن
to go back
برگشتن
back crossbar
خطعرضیعقبی
back board
جلدپشتی
back binding
گیرهپشتچوباسکی
laid-back
بیشتاب
back belt
بندپشتکمر
back pad
بالشتکپشتی
back of the amplifier
آمپیلیفایرعقبی
back line
خطکناری
back beam
میلهپشتی
to stab in the back
افتضاح
to stab in the back
بهتان
to stab in the back
تهمت
to stab in the back
افترا
to stab in the back
ریزه خوانی
to stab in the back
بد گویی
back-pedalling
به عقب پا زدن
camera back
قسمتهایپشتیدوربین
to put any one's back up
اوقات گسیرا تلخ کردن
to put any one's back up
کسیراخشمگین کردن
centre back
نیمهعقب
centre-back
میانیعقب
to put back
منکر شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com