English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
back flip شیرجه پشتک وارو
back flip نیم وارو
Other Matches
flip out <idiom> از کوره در رفتن
flip پرش ازلبه خارجی عقبی اسکیت بانیم چرخش چرخیدن و پشتک زدن در هوا
flip تلنگر زدن
flip :
flip از خود بیخودشدن
flip تلنگر
flip ضربت سبک وناگهانی
flip :گستاخ
flip جسور
flip پر رو
flip پاس سریع و کوتاه
flip پشتک در هوا
flip پرش طول با پشتک به جلو در هوا
flip وارو
flip turn برگشت انتهای استخر
flip side پشت هرچیز
flip side بخش ثانوی هرچیز
flip side پشت صفحهی گرامافون
JK flip flop نوعی flipe=flop با دو ورودی k,g و دو خروجی مخالف که بستگی به ورودی دارند
moebius flip پشتک از جلو یا عقب در پرش
flip shot ضربه با استفاده از مچ
flip pass پاس کوتاه از زیر بازو پاس سریع با استفاده از مچ
flip flop فلیپ فلاپ
flip flop علمیات نرمش
flip flop حرکت تندپرنده وهواپیما
flip flop باصدای چلپ چلوپ
flip flap معلق
flip flap یکجورترقه یا اتش بازی پشتک
d flip flop الاکلنگ نوع دی
flip flop چرخ فلک
flip-flopping قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flop قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flop نیم وارو
rs flip flop الاکلنگ ار اس
to flip a coin شیریاخط کردن
sr flip flop الاکلنگ اس ار
flip-flops نیم وارو
flip-flopping نیم وارو
t flip flop الاکلنگی "تی "
flip-flops قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flopped قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip turn سالتو
flip-flopped نیم وارو
flip one's lid <idiom> خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
sign flip flop الاکلنگ علامت نما
monostable flip flop الاکلنگ تک پایا
toggle flip flop الا کلنگ ضامنی
clocked flip flop الاکلنگ با سنجش زمان
back to back credit اعتبار اتکایی
back to back housing خانه ی پشت به پشت
behind his back پشت سراو
get back <idiom> برگشتن
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
get off one's back <idiom> به حال خودرها کردن
go back on <idiom> به عقب برگشتن
back nine نیمه دوم پیست 81 قسمت
to back somebody up از کسی پشتیبانی کردن
from way back <idiom> مدت خیلی درازی
to get back to somebody به کسی خبر دادن
on one's back <idiom> پافشاری درخواستن چیزی
back of در پشت
back تیر اصلی پشت بند
back out دوری کردن از الغاء کردن
back out کهنه و فرسوده شدن
back out نکول کردن
back out دوری کردن از موج
to get back to somebody کسی را باخبر کردن
back off پشت را تراشیدن
back off کاستن سرعت در سر پیچ
back off عقب رفتن
come back دوباره مد شدن
back up دور زدن [با اتومبیل]
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
(a) while back <idiom> هفتها یا ماهای گذشته
at the back در پشت
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
back of پشت سر
back off ازاد بریدن قطع کردن
to back somebody up یاری کردن به کسی
back off عقب زدن
to back up با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
back off عقب بردن
to keep back بازداشتن
to back up یاری یاکمک کردن
to back out of دبه کردن
to back out of جرزدن
up and back بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
with one's back to the w درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
right back بک راست
out back مایع روان شده
out back چسب مایع
on the way back در برگشتن
to come back برگشتن
to come back پس امدن
to look back از پیشرفت خودداری کردن
to keep back جلوگیری کردن از
to go back برگشتن
to keep back مانع شدن
to keep back دفع کردن پنهان کردن
to get one's own back تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to get back one's own انتقام خودراگرفتن
to get back دوباره بدست اوردن
to get back بازیافتن
to look back سرد شدن
on ones back بستری
look back سر خوردن
To back down . کوتاه آمدن
the back of beyond دورترین گوشه جهان
come back بازگشت بازیگر
come back برگشتن
come back بازگشتن
back out <idiom> زیر قول زدن
(do something) behind someone's back <idiom> بدون اطلاع کسی
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
Welcome back. رسیدن بخیر
To be taken a back. جاخوردن ( یکه خوردن )
Back and forth. پس وپیش ( جلو وعقب )
look back سرد شدن
keep back نزدیک نشوید
keep back جلونیایید
keep back مانع شدن
keep back دفع کردن
go back برگشتن
get back دوباره بدست اوردن
I'll take back what i said. حرفم را پس می گیرم
come back <idiom> دوباره معروف شدن
back-up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back جبران ازعقب
at the back of به پشتی
at the back of در عقب
at the back of پشت
back پشت سر
back بدهی پس افتاده
back پشتی کردن پشت انداختن
back پاداش
to back روی چیزی شرط بستن
back-up پشتیبانی یا کمک
back-up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back عقب
back پشت
back پس
back عقبی گذشته
back پشتی
back پشتی کنندگان تکیه گاه
back به عقب
back درعقب برگشت
back بعقب رفتن بعقب بردن
back برپشت چیزی قرارگرفتن
back سوارشدن
back مدافع
back بک
back مدافع خط میدان
back تنظیم بادبان پشت کمان
back پشت نویسی کردن
back سطح ازاد
back سمت عقب
back پشت ریختن پشت انداختن
back که یک باتری پشتیبان دارد
back پشت چیزی نوشتن
back فهرنویسی کردن
back فهر
to back out [of] دوری کردن [از]
back جهت مخالف جلو
back کمک کردن
back تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back پشتیبان
back پشت را تقویت کردن
back-up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up معکوس ریختن
back up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up جاگیری پشت یار
back up پشتیبانی یا کمک
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up معکوس ریختن
back-up پشت قرار دادن
back up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back down از ادعایی صرفنظر کردن
back-up تقویت کردن تقویتی
back up پشت قرار دادن
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up تکمیل کردن
to back out [of] نکول کردن
back-up جاگیری پشت یار
back up تقویت کردن تقویتی
to back out [of] الغاء کردن
back-up تکمیل کردن
back beam میلهپشتی
to hark back برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
to pay back برگرداندن افزودن
back board جلدپشتی
laid-back بیشتاب
laid-back آرام
laid-back خونسرد
back binding گیرهپشتچوباسکی
to press back با فشار عقب بردن
to push back پس زدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com