English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
back pain کمردرد [پزشکی]
back pain {sg} کمردرد [پزشکی]
Other Matches
with pain دچاردردسخت معذب ازدرد
pain درد کشیدن
pain درددادن
pain محنت
pain زحمت
pain داغ دل
he knows no pain درد نمیداند چیست
pain رنج
pain درد
pain زحمت دادن به
My pain has gone. دیگر درد ندارم.
My pain has gone. دردم از بین رفت.
He was doubled up with pain. از شدت درد به خود پیچید
incapable of pain بیحس نسبت بدرد
knee pain زانو درد [پزشکی]
labor pain درد زایمان
I have a griping pain. دلم پیچ می زند
I have a pain in my side. پهلویم درد می کند
abdominal pain معده درد [پزشکی]
You're a pain in the neck! اعصاب آدم را خورد می کنی!
pain in the neck آدم [چیز] اعصاب خورد کن
I have a pain in my chest. سینه درد دارم
relief [from pain] تسکین [درد]
pain in tooth دندان درد [دندان پزشکی]
relief [from pain] کاهش درد
a pain in the neck <idiom> مزاحم
pain sense حس درد
abatement [of pain] کاهش درد
abatement [of pain] تسکین [درد]
a pain in the neck <idiom> موی دماغ
no pain no gain <proverb> نابرده رنج گنج میسر نمی شود
he wep!for pain ازدردگریه میکرد
stomach pain معده درد [پزشکی]
violent pain درد زیاد
hunger pain درد گرسنگی [پزشکی]
where do you feel the pain کجایتان درد میکند در کجااحساس درد میکنید
bodily pain جسمی
No gain without pain. <proverb> بدون رنج چیزى بدست نمى آورى .
bodily pain درد بدنی
exquisite pain دردسخت
violent pain درد سخت یا شدید
under pain of death با کیفر اعدام
to yell with pain از درد فریادکشیدن
to be a pain in the neck موی دماغ بودن
to stand pain دردردکشیدن طاقت اوردن
to suffer pain درد کشیدن
to suffer pain رنج بردن
to be a pain in the neck مزاحم بودن
There is no pleasure without pain . <proverb> هیچ کامیابى و لذتى بدون درد ورنج وجود ندارد .
chronic pain درد مزمن
dental pain دندان درد [دندان پزشکی]
racked with pain نسق کردن اندامهای
racked with pain شکنجه کردن
pain spot نقطه درد
pain receptors گیرندههای درد
pain killer داروی درد کش
exquisite pain دردشدیدیازیاد
to roar with pain از درد فریاد زدن
racked with pain کشیدن معذب داشتن
referred pain درد جابه جا شده
susceptible to pain حساس نسبت بدرد
the seat of pain موضع درد
tooth pain دندان درد [دندان پزشکی]
odontogenic pain دندان درد [دندان پزشکی]
the seat of pain جای درد
pleasure pain principle اصل لذت و درد
pain in the neck (ass) <idiom> کاریا شخص رنجش آور
back to back housing خانه ی پشت به پشت
back to back credit اعتبار اتکایی
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
come back دوباره مد شدن
behind his back پشت سراو
to back up با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
to back up یاری یاکمک کردن
back out کهنه و فرسوده شدن
back out دوری کردن از الغاء کردن
to back somebody up یاری کردن به کسی
to back somebody up از کسی پشتیبانی کردن
back up دور زدن [با اتومبیل]
to get back to somebody به کسی خبر دادن
to get back to somebody کسی را باخبر کردن
back تیر اصلی پشت بند
back out نکول کردن
on the way back در برگشتن
to come back برگشتن
to back out of دبه کردن
to back out of جرزدن
the back of beyond دورترین گوشه جهان
right back بک راست
out back مایع روان شده
out back چسب مایع
on ones back بستری
look back سر خوردن
look back سرد شدن
I'll take back what i said. حرفم را پس می گیرم
to come back پس امدن
to get back بازیافتن
to get back دوباره بدست اوردن
to look back از پیشرفت خودداری کردن
to look back سرد شدن
to keep back دفع کردن پنهان کردن
to keep back مانع شدن
to keep back جلوگیری کردن از
to keep back بازداشتن
up and back بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
to go back برگشتن
with one's back to the w درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
to get one's own back تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to get back one's own انتقام خودراگرفتن
keep back نزدیک نشوید
keep back جلونیایید
from way back <idiom> مدت خیلی درازی
get back <idiom> برگشتن
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get off one's back <idiom> به حال خودرها کردن
go back on <idiom> به عقب برگشتن
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
(a) while back <idiom> هفتها یا ماهای گذشته
come back بازگشت بازیگر
come back برگشتن
come back بازگشتن
get back دوباره بدست اوردن
come back <idiom> دوباره معروف شدن
go back برگشتن
keep back مانع شدن
keep back دفع کردن
Back and forth. پس وپیش ( جلو وعقب )
To be taken a back. جاخوردن ( یکه خوردن )
Welcome back. رسیدن بخیر
To back down . کوتاه آمدن
back out <idiom> زیر قول زدن
(do something) behind someone's back <idiom> بدون اطلاع کسی
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
at the back در پشت
back عقبی گذشته
on one's back <idiom> پافشاری درخواستن چیزی
back بدهی پس افتاده
back پشتی کردن پشت انداختن
back بعقب رفتن بعقب بردن
back برپشت چیزی قرارگرفتن
at the back of به پشتی
at the back of در عقب
at the back of پشت
back سوارشدن
back پشت چیزی نوشتن
to back روی چیزی شرط بستن
back پشتی
back پشتی کنندگان تکیه گاه
back به عقب
back down از ادعایی صرفنظر کردن
back درعقب برگشت
back پاداش
back جبران ازعقب
back تنظیم بادبان پشت کمان
back پشت سر
back up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back فهر
to back out [of] دوری کردن [از]
back کمک کردن
back تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back که یک باتری پشتیبان دارد
back سطح ازاد
back سمت عقب
back پشت ریختن پشت انداختن
back پشت را تقویت کردن
back جهت مخالف جلو
back پشت نویسی کردن
back فهرنویسی کردن
to back out [of] الغاء کردن
to back out [of] نکول کردن
back پشتیبان
back مدافع
back بک
back مدافع خط میدان
back up جاگیری پشت یار
back-up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back-up پشتیبانی یا کمک
back off عقب زدن
back-up معکوس ریختن
back-up پشت قرار دادن
back-up تکمیل کردن
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up جاگیری پشت یار
back of پشت سر
back of در پشت
back-up تقویت کردن تقویتی
back nine نیمه دوم پیست 81 قسمت
back up تکمیل کردن
back up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back up تقویت کردن تقویتی
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back پشت
back up پشت قرار دادن
back up معکوس ریختن
back up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back off ازاد بریدن قطع کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com