English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
back porch میدان عقب
Other Matches
porch پیشخان
porch رواق ورودی هشتی
porch ایوان
porch رواق
porch دالان ایوان
porch هشتی
porch سرپوشیده
the porch رواق یا ایوان نامی اتن وشاگردانش بیشتربدانجامیرفتند
philosophy of the porch فلسفه زنون
front porch میدان جلو
porch dome دالانگنبدی
philosophy of the porch فلسفه رواق
back to back credit اعتبار اتکایی
back to back housing خانه ی پشت به پشت
on one's back <idiom> پافشاری درخواستن چیزی
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
back out کهنه و فرسوده شدن
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
go back on <idiom> به عقب برگشتن
back out نکول کردن
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
to back up با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
come back بازگشتن
back up دور زدن [با اتومبیل]
come back دوباره مد شدن
at the back در پشت
(a) while back <idiom> هفتها یا ماهای گذشته
back تیر اصلی پشت بند
back out دوری کردن از الغاء کردن
get off one's back <idiom> به حال خودرها کردن
to get back to somebody به کسی خبر دادن
to back somebody up از کسی پشتیبانی کردن
to back somebody up یاری کردن به کسی
back nine نیمه دوم پیست 81 قسمت
back of در پشت
back out دوری کردن از موج
to get back to somebody کسی را باخبر کردن
back off ازاد بریدن قطع کردن
back off پشت را تراشیدن
back off کاستن سرعت در سر پیچ
back off عقب بردن
back off عقب رفتن
back off عقب زدن
back of پشت سر
back down از ادعایی صرفنظر کردن
to get one's own back تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to back out of دبه کردن
to back out of جرزدن
the back of beyond دورترین گوشه جهان
right back بک راست
up and back بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
with one's back to the w درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
out back مایع روان شده
out back چسب مایع
on the way back در برگشتن
on ones back بستری
to back up یاری یاکمک کردن
to look back از پیشرفت خودداری کردن
to get back one's own انتقام خودراگرفتن
to get back دوباره بدست اوردن
to get back بازیافتن
to keep back بازداشتن
to keep back جلوگیری کردن از
to come back پس امدن
to come back برگشتن
to keep back مانع شدن
to keep back دفع کردن پنهان کردن
to look back سرد شدن
look back سر خوردن
look back سرد شدن
keep back نزدیک نشوید
come back بازگشت بازیگر
come back برگشتن
back out <idiom> زیر قول زدن
(do something) behind someone's back <idiom> بدون اطلاع کسی
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
come back <idiom> دوباره معروف شدن
behind his back پشت سراو
from way back <idiom> مدت خیلی درازی
get back <idiom> برگشتن
To back down . کوتاه آمدن
Welcome back. رسیدن بخیر
keep back جلونیایید
keep back مانع شدن
keep back دفع کردن
to go back برگشتن
go back برگشتن
get back دوباره بدست اوردن
I'll take back what i said. حرفم را پس می گیرم
Back and forth. پس وپیش ( جلو وعقب )
To be taken a back. جاخوردن ( یکه خوردن )
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
at the back of پشت
back عقبی گذشته
to back out [of] دوری کردن [از]
back پشتی
back پشتی کنندگان تکیه گاه
to back out [of] الغاء کردن
back به عقب
back جهت مخالف جلو
back درعقب برگشت
back تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back پس
back کمک کردن
back-up جاگیری پشت یار
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up پشت قرار دادن
back-up معکوس ریختن
back-up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up پشتیبانی یا کمک
back-up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back عقب
back پشت
back نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back پاداش
back که یک باتری پشتیبان دارد
back جبران ازعقب
back پشت سر
back مدافع
back بدهی پس افتاده
back پشتی کردن پشت انداختن
back بعقب رفتن بعقب بردن
back فهرنویسی کردن
back پشت چیزی نوشتن
back سوارشدن
back بک
back مدافع خط میدان
back سطح ازاد
back سمت عقب
back پشت ریختن پشت انداختن
back پشت را تقویت کردن
back فهر
back پشت نویسی کردن
back تنظیم بادبان پشت کمان
back برپشت چیزی قرارگرفتن
at the back of در عقب
at the back of به پشتی
back up معکوس ریختن
back up تکمیل کردن
back up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back-up تکمیل کردن
back پشتیبان
back up تقویت کردن تقویتی
to back out [of] نکول کردن
back-up تقویت کردن تقویتی
back up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up جاگیری پشت یار
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
to back روی چیزی شرط بستن
back up پشت قرار دادن
back up پشتیبانی یا کمک
back up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back-up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back of the amplifier آمپیلیفایرعقبی
to lie on the back طاق بازخوابیدن
back line خطکناری
to pay back پس دادن
laid-back آرام
back beam میلهپشتی
to press back با فشار عقب بردن
back belt بندپشتکمر
back binding گیرهپشتچوباسکی
back board جلدپشتی
back crossbar خطعرضیعقبی
to pay back برگرداندن افزودن
back pad بالشتکپشتی
back pocket جیبپشتی
to hang back بیمیلی نشان دادن
reclining back لمندهپشتیدار
to hang back پس رفتن
to go back ward به قهقرارفتن
seat back پشتیصندلی
back copy نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
laid-back بیشتاب
back issue نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
right safety back مهرهمحافظعقبیراست
firebrick back پشتیبانآجرنسوز
centre-back میانیعقب
back straight مستقیمامعکوس
to lie on the back بر پشت خوابیدن
back wall دیوارپشتی
back strap بندعقب
to hark back برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
to p aperson on the back اهسته دست به پشت کسی زدن
camera back قسمتهایپشتیدوربین
centre back نیمهعقب
back passage راستروده
laid-back خونسرد
to stab in the back بهتان
back-pedal به عقب پا زدن
back-pedal به سرعت پسرفتن
back-pedal حرف خودرا پس گرفتن
back-pedal انکار کردن
to stab in the back افترا
to stab in the back ریزه خوانی
to stab in the back سعایت
to stab in the back بد گویی
to set back عقب انداختن
to set back بازداشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com