English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
back scattering توزیع معکوس امواج رادیویی
back scattering پخش معکوس امواج رادیویی
Other Matches
scattering پراکندگی بخش کردن
scattering تفرق
scattering پراکندگی
scattering پراکنده کردن
radiation scattering انحراف تشعشع اتمی یاالکترومغناطیسی یا حرارتی پخش امواج بصورت کروی پخش همه جانبه امواج
mean free for scattering مسافت ازاد میانگین درپراکندگی مسافت پراکندگی
coherent scattering پراکندگی همدوس
rayleigh scattering تفرق عادی تابشها
radiation scattering تفرق تابشها
bragg scattering پراکندگی براگ
incoherent scattering پراکندگی ناهمدوس
inelastic scattering پراکندگی ناکشسان
elastic scattering پراکندگی کشسان
rutherford scattering پراکندگی رادرفورد
scattering power قدرت پراکندگی
light scattering پراکندگی نور
maximum scattering angle زاویه پراکندگی حداکثر
atomic scattering factor ضریب پراکندگی اتمی
scattering of alpha particles پراکندگی ذرات الفا
deep scattering layer لایههای منعکس کننده عمق دریا
scattering mean free path مسافت ازاد میانگین درپراکندگی مسافت پراکندگی
atomic scattering factor عامل شکل اتمی
light scattering by air molecules پراکندگی هوا
light scattering by air molecules پراکندگی نورتوسط مولکولهای هوا
back to back housing خانه ی پشت به پشت
back to back credit اعتبار اتکایی
to get back to somebody کسی را باخبر کردن
back off عقب بردن
back off کاستن سرعت در سر پیچ
back out دوری کردن از الغاء کردن
back off ازاد بریدن قطع کردن
back out کهنه و فرسوده شدن
back out نکول کردن
back out دوری کردن از موج
back off پشت را تراشیدن
with one's back to the w درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
back off عقب رفتن
back down از ادعایی صرفنظر کردن
to back somebody up یاری کردن به کسی
to back somebody up از کسی پشتیبانی کردن
right back بک راست
up and back بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
to get back to somebody به کسی خبر دادن
back nine نیمه دوم پیست 81 قسمت
back of در پشت
back of پشت سر
back off عقب زدن
the back of beyond دورترین گوشه جهان
get back دوباره بدست اوردن
back out <idiom> زیر قول زدن
(do something) behind someone's back <idiom> بدون اطلاع کسی
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
come back <idiom> دوباره معروف شدن
behind his back پشت سراو
from way back <idiom> مدت خیلی درازی
get back <idiom> برگشتن
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
come back بازگشتن
I'll take back what i said. حرفم را پس می گیرم
go back برگشتن
Back and forth. پس وپیش ( جلو وعقب )
To be taken a back. جاخوردن ( یکه خوردن )
Welcome back. رسیدن بخیر
To back down . کوتاه آمدن
come back بازگشت بازیگر
come back برگشتن
get off one's back <idiom> به حال خودرها کردن
go back on <idiom> به عقب برگشتن
look back سرد شدن
back up دور زدن [با اتومبیل]
come back دوباره مد شدن
look back سر خوردن
at the back در پشت
on ones back بستری
on the way back در برگشتن
out back چسب مایع
out back مایع روان شده
to back up با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
to go back برگشتن
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
on one's back <idiom> پافشاری درخواستن چیزی
keep back دفع کردن
keep back مانع شدن
keep back جلونیایید
keep back نزدیک نشوید
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
(a) while back <idiom> هفتها یا ماهای گذشته
back تیر اصلی پشت بند
to back out of جرزدن
to get one's own back تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
back-up معکوس ریختن
back که یک باتری پشتیبان دارد
back سطح ازاد
back-up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up پشتیبانی یا کمک
back سمت عقب
back پشت ریختن پشت انداختن
back پشت را تقویت کردن
back-up پشت قرار دادن
back نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back-up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back-up تکمیل کردن
back-up تقویت کردن تقویتی
to back out [of] دوری کردن [از]
back-up جاگیری پشت یار
to back out [of] الغاء کردن
back جهت مخالف جلو
back کمک کردن
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back فهر
back-up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back برپشت چیزی قرارگرفتن
back عقبی گذشته
back پشتی
back بعقب رفتن بعقب بردن
back پشتی کردن پشت انداختن
back بدهی پس افتاده
back پشت سر
back جبران ازعقب
back پاداش
back درعقب برگشت
back پشتی کنندگان تکیه گاه
back سوارشدن
back پشت چیزی نوشتن
back عقب
back تنظیم بادبان پشت کمان
back مدافع خط میدان
back بک
back مدافع
back پشتیبان
back پشت
back پس
back فهرنویسی کردن
back به عقب
to get back one's own انتقام خودراگرفتن
at the back of در عقب
back up معکوس ریختن
to look back سرد شدن
to look back از پیشرفت خودداری کردن
back up پشت قرار دادن
to back up یاری یاکمک کردن
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back پشت نویسی کردن
back up جاگیری پشت یار
back up تقویت کردن تقویتی
back up تکمیل کردن
back up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
to back out [of] نکول کردن
to back out of دبه کردن
back up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
at the back of پشت
to come back برگشتن
to keep back بازداشتن
at the back of به پشتی
back up پشتیبانی یا کمک
to keep back جلوگیری کردن از
to come back پس امدن
to back روی چیزی شرط بستن
back up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
to get back دوباره بدست اوردن
to keep back مانع شدن
to get back بازیافتن
to keep back دفع کردن پنهان کردن
back crossbar خطعرضیعقبی
reclining back لمندهپشتیدار
firebrick back پشتیبانآجرنسوز
back-pedals به سرعت پسرفتن
back wall دیوارپشتی
centre-back میانیعقب
camera back قسمتهایپشتیدوربین
centre back نیمهعقب
back-pedals انکار کردن
back strap بندعقب
laid-back خونسرد
laid-back آرام
back belt بندپشتکمر
laid-back بیشتاب
back beam میلهپشتی
back binding گیرهپشتچوباسکی
back board جلدپشتی
back line خطکناری
back of the amplifier آمپیلیفایرعقبی
back pad بالشتکپشتی
back pocket جیبپشتی
back straight مستقیمامعکوس
back-pedals افهار ندامت کردن
back-pedals حرف خودرا پس گرفتن
back-pedalling افهار ندامت کردن
to push back عقب زدن
to press back با فشار عقب بردن
to pay back برگرداندن افزودن
to stab in the back تهمت
to stab in the back بهتان
to stab in the back افتضاح
to stab in the back رسوایی
to throw back به تبار خود برگشتن
to throw back باصل خودبرگشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com