English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
back shovel بیل حفاری
Other Matches
g shovel بیلچهکوهنوردی
shovel خاک انداز
shovel بیل
shovel پارو
shovel کج بیل بیلچه
shovel بیل زدن
shovel با بیل کندن انداختن
shovel بیلچه
shovel بیل [ابزار] [ساخت و ساختمان]
shovel لبه منحنی اسکی
shovel بیل مکانیکی
shovel hat کلاه لبه پهن کشیشان انگلیس
crane shovel بیل مکانیکی
rocker shovel بیل مکانیکی مناسب تونی کنی
power shovel بیل مکانیکی
power shovel ماشین خاک کش
folding shovel بیلتاشو
mechanical shovel اتود
hydraulic shovel بیلمکانیکی
shovel pass پاس اززیر بازو
steam shovel خاک انداز بخاری
snow shovel پارو
to shovel snow با بیل برف کندن
shovel pass پاس از زیر بازو
shovel cut جوی حفر شده با بیل
back to back credit اعتبار اتکایی
back to back housing خانه ی پشت به پشت
to back up با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
(a) while back <idiom> هفتها یا ماهای گذشته
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
to get back to somebody کسی را باخبر کردن
on one's back <idiom> پافشاری درخواستن چیزی
go back on <idiom> به عقب برگشتن
back تیر اصلی پشت بند
come back دوباره مد شدن
back up دور زدن [با اتومبیل]
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
behind his back پشت سراو
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
at the back در پشت
to get back to somebody به کسی خبر دادن
back of پشت سر
back of در پشت
back nine نیمه دوم پیست 81 قسمت
to back somebody up از کسی پشتیبانی کردن
back off عقب زدن
back off عقب رفتن
back out دوری کردن از الغاء کردن
back out کهنه و فرسوده شدن
back out نکول کردن
back out دوری کردن از موج
back off ازاد بریدن قطع کردن
back off پشت را تراشیدن
back off کاستن سرعت در سر پیچ
back off عقب بردن
to back somebody up یاری کردن به کسی
to keep back مانع شدن
to back out of جرزدن
the back of beyond دورترین گوشه جهان
up and back بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
with one's back to the w درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
to keep back جلوگیری کردن از
right back بک راست
out back مایع روان شده
out back چسب مایع
on the way back در برگشتن
on ones back بستری
to back out of دبه کردن
to back up یاری یاکمک کردن
to keep back دفع کردن پنهان کردن
to go back برگشتن
to look back سرد شدن
to look back از پیشرفت خودداری کردن
to get one's own back تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to get back one's own انتقام خودراگرفتن
to get back دوباره بدست اوردن
to get back بازیافتن
to come back پس امدن
to come back برگشتن
look back سر خوردن
look back سرد شدن
keep back نزدیک نشوید
back out <idiom> زیر قول زدن
(do something) behind someone's back <idiom> بدون اطلاع کسی
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
come back <idiom> دوباره معروف شدن
come back بازگشت بازیگر
come back برگشتن
come back بازگشتن
from way back <idiom> مدت خیلی درازی
get back <idiom> برگشتن
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
To back down . کوتاه آمدن
Welcome back. رسیدن بخیر
keep back جلونیایید
keep back مانع شدن
keep back دفع کردن
to keep back بازداشتن
go back برگشتن
get back دوباره بدست اوردن
I'll take back what i said. حرفم را پس می گیرم
Back and forth. پس وپیش ( جلو وعقب )
To be taken a back. جاخوردن ( یکه خوردن )
get off one's back <idiom> به حال خودرها کردن
back-up پشت قرار دادن
back سطح ازاد
back جبران ازعقب
back-up پشتیبانی یا کمک
back که یک باتری پشتیبان دارد
back نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back-up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
at the back of پشت
back سمت عقب
back-up معکوس ریختن
back-up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
to back روی چیزی شرط بستن
at the back of به پشتی
back پشت را تقویت کردن
at the back of در عقب
back پشت ریختن پشت انداختن
back بک
back عقب
back تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back بعقب رفتن بعقب بردن
back پشتی کردن پشت انداختن
back بدهی پس افتاده
back پشت سر
back پشتی
back پشتی کنندگان تکیه گاه
back به عقب
back درعقب برگشت
back برپشت چیزی قرارگرفتن
to back out [of] دوری کردن [از]
back پشت
back کمک کردن
back جهت مخالف جلو
back پس
back عقبی گذشته
back پاداش
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up پشت قرار دادن
back پشت نویسی کردن
back تنظیم بادبان پشت کمان
back پشتیبان
back up معکوس ریختن
back مدافع
back مدافع خط میدان
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up جاگیری پشت یار
back up تقویت کردن تقویتی
back up تکمیل کردن
back up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
to back out [of] الغاء کردن
to back out [of] نکول کردن
back down از ادعایی صرفنظر کردن
back-up جاگیری پشت یار
back-up تقویت کردن تقویتی
back-up تکمیل کردن
back فهر
back up پشتیبانی یا کمک
back-up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back فهرنویسی کردن
back سوارشدن
back پشت چیزی نوشتن
centre-back میانیعقب
back straight مستقیمامعکوس
back copy نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
back board جلدپشتی
back strap بندعقب
reclining back لمندهپشتیدار
laid-back بیشتاب
laid-back آرام
laid-back خونسرد
back-pedals افهار ندامت کردن
back of the amplifier آمپیلیفایرعقبی
back line خطکناری
back wall دیوارپشتی
back pocket جیبپشتی
firebrick back پشتیبانآجرنسوز
right safety back مهرهمحافظعقبیراست
back pad بالشتکپشتی
centre back نیمهعقب
camera back قسمتهایپشتیدوربین
back crossbar خطعرضیعقبی
back binding گیرهپشتچوباسکی
seat back پشتیصندلی
back beam میلهپشتی
back-pedals انکار کردن
to lie on the back بر پشت خوابیدن
to put back ردکردن
to put back برگشتن
to set back بازداشتن
to set back عقب انداختن
to stab in the back بد گویی
to stab in the back سعایت
to stab in the back ریزه خوانی
to stab in the back افترا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com