Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
back splice
پیوند معکوس
back splice
پیوند وارون
Other Matches
splice
اتصال دادن با جوش
splice
پیوند زدن
splice
وصله
splice
تعمیر سیم بست زدن طناب یا سیم
splice
گره زدن سیم
splice
مفصل بافته
splice
پیوند کردن
splice
باهم متصل کردن
splice
نوار غیر مغناطیسی که در پشت دو انتهای نوار برای اتصال قرار می گیرند
splice
ترکیب در نوار مغناطیسی برای تشکیل یک طول پیاپی .
splice
بهم تابیدن
splice
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
chain splice
پیوند زنجیری
column splice
وصله ستونها
cut splice
پیوند میانی
splice box
جعبه تقسیم
eye splice
پیوند چشمی
eye splice
حلقه دائم
field splice
وصله کارگاهی
short splice
پیوند کوتاه
long splice
پیوند بلند
sailmaker splice
پیوند چادردوز
back to back housing
خانه ی پشت به پشت
back to back credit
اعتبار اتکایی
to back somebody up
از کسی پشتیبانی کردن
(a) while back
<idiom>
هفتها یا ماهای گذشته
at the back
در پشت
from way back
<idiom>
مدت خیلی درازی
take back
<idiom>
ناگهانی بدست آوردن
get back
<idiom>
برگشتن
get back at
<idiom>
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get off one's back
<idiom>
به حال خودرها کردن
go back on
<idiom>
به عقب برگشتن
off one's back
<idiom>
توقف آزار رساندن
back down
از ادعایی صرفنظر کردن
to back somebody up
یاری کردن به کسی
on one's back
<idiom>
پافشاری درخواستن چیزی
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
to back up
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
come back
بازگشتن
back of
در پشت
back of
پشت سر
back off
عقب زدن
back off
ازاد بریدن قطع کردن
back off
عقب رفتن
back off
عقب بردن
back off
کاستن سرعت در سر پیچ
back nine
نیمه دوم پیست 81 قسمت
to get back to somebody
کسی را باخبر کردن
back up
دور زدن
[با اتومبیل]
come back
دوباره مد شدن
back
تیر اصلی پشت بند
back out
دوری کردن از الغاء کردن
back out
کهنه و فرسوده شدن
back out
نکول کردن
back out
دوری کردن از موج
back off
پشت را تراشیدن
behind his back
پشت سراو
to get back one's own
انتقام خودراگرفتن
to back out of
جرزدن
the back of beyond
دورترین گوشه جهان
right back
بک راست
up and back
بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
with one's back to the w
درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
out back
مایع روان شده
out back
چسب مایع
on the way back
در برگشتن
to get one's own back
تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to back out of
دبه کردن
to back up
یاری یاکمک کردن
to look back
از پیشرفت خودداری کردن
to get back
دوباره بدست اوردن
to get back
بازیافتن
to keep back
بازداشتن
to keep back
جلوگیری کردن از
to come back
پس امدن
to come back
برگشتن
to keep back
مانع شدن
to keep back
دفع کردن پنهان کردن
to look back
سرد شدن
on ones back
بستری
look back
سر خوردن
Welcome back.
رسیدن بخیر
To back down .
کوتاه آمدن
come back
بازگشت بازیگر
come back
برگشتن
back out
<idiom>
زیر قول زدن
(do something) behind someone's back
<idiom>
بدون اطلاع کسی
come back
<idiom>
برگشتن به جایی که حالاهستی
come back
<idiom>
به فکر شخص برگشتن
To be taken a back.
جاخوردن ( یکه خوردن )
Back and forth.
پس وپیش ( جلو وعقب )
I'll take back what i said.
حرفم را پس می گیرم
look back
سرد شدن
keep back
نزدیک نشوید
keep back
جلونیایید
keep back
مانع شدن
keep back
دفع کردن
to go back
برگشتن
go back
برگشتن
get back
دوباره بدست اوردن
come back
<idiom>
دوباره معروف شدن
back
درعقب برگشت
back
پشت را تقویت کردن
back
پشت ریختن پشت انداختن
back
سمت عقب
back
پشت
back-up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back
سطح ازاد
at the back of
پشت
to get back to somebody
به کسی خبر دادن
back
جبران ازعقب
back
پشت نویسی کردن
back-up
جاگیری پشت یار
to back
روی چیزی شرط بستن
at the back of
به پشتی
back
فهر
back-up
معکوس ریختن
back
عقبی گذشته
back
پاداش
to back out
[of]
دوری کردن
[از]
to back out
[of]
الغاء کردن
back
پشتی
back
پشتی کنندگان تکیه گاه
back
به عقب
back
پس
back
جهت مخالف جلو
back
که یک باتری پشتیبان دارد
back
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back-up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up
پشتیبانی یا کمک
back-up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back
عقب
back
تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back
کمک کردن
back
تنظیم بادبان پشت کمان
back
مدافع خط میدان
back up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back
پشت چیزی نوشتن
back
بعقب رفتن بعقب بردن
back up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up
معکوس ریختن
back
سوارشدن
back
برپشت چیزی قرارگرفتن
back up
پشت قرار دادن
back up
جاگیری پشت یار
back up
تقویت کردن تقویتی
back up
تکمیل کردن
back up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
to back out
[of]
نکول کردن
at the back of
در عقب
back
فهرنویسی کردن
back
بدهی پس افتاده
back
مدافع
back-up
تقویت کردن تقویتی
back
پشتی کردن پشت انداختن
back
پشت سر
back
بک
back
پشتیبان
back-up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back-up
پشت قرار دادن
back up
پشتیبانی یا کمک
back-up
تکمیل کردن
back wall
دیوارپشتی
back beam
میلهپشتی
back copy
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
back issue
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
back line
خطکناری
laid-back
بیشتاب
laid-back
آرام
laid-back
خونسرد
back-pedals
افهار ندامت کردن
back binding
گیرهپشتچوباسکی
centre back
نیمهعقب
back crossbar
خطعرضیعقبی
back passage
راستروده
back pocket
جیبپشتی
back pad
بالشتکپشتی
back of the amplifier
آمپیلیفایرعقبی
right safety back
مهرهمحافظعقبیراست
reclining back
لمندهپشتیدار
back strap
بندعقب
firebrick back
پشتیبانآجرنسوز
back straight
مستقیمامعکوس
centre-back
میانیعقب
camera back
قسمتهایپشتیدوربین
seat back
پشتیصندلی
back belt
بندپشتکمر
back-pedals
انکار کردن
back board
جلدپشتی
to put back
کند کردن
to put back
پس انداختن
to put back
منکر شدن
to put back
ردکردن
to put back
برگشتن
to set back
بازداشتن
to set back
عقب انداختن
to stab in the back
بد گویی
to stab in the back
سعایت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com